دخالت نابجا
سيد علي ميرفتاح
سالها پيش، زمان بچگي و جواني ما، همينكه شعبان به نيمه ميرسيد مردم، خصوصا جنوبشهريها، خودجوش و خياباني، جشن ميگرفتند و بياعتنا به نهادهاي رسمي، مقدمات يك سور ملي/ مذهبي و يك شادي فراگير را فراهم ميآوردند. نه شهرداريها در اين جشن ملي سهم داشتند و نه موسسات اقتصادي كمك ميكردند. دولت هم مطلقا كاري به كار مردم نداشت. اهل محل دور هم جمع ميشدند، مبالغ اندكي روي هم ميگذاشتند، جوانها ميانداري ميكردند و با امكاناتي ساده و معمولي يك شب شاد بينظير را در خاطرهها ثبت ميكردند. مردم با ذوق و شوق به قدر وسع در جشن نيمه شعبان شريك ميشدند و صفر تا صد جشني اميدآفرين را متعهد ميشدند. در نيمهشعبان چهره شهر چنان دگرگون ميشد كه مردم- فارغ از هر عقيدهاي كه داشتند- بيرون ميآمدند و در كوچهها و خيابانها ميچرخيدند، چراغانيها و هنرنماييهاي همشهريهايشان را تماشا ميكردند و بيسر و صدا به محلهها و سليقه همشهريانشان نمره ميدادند. هميشه ميدان خراسان از بقيه جلوتر بود و با حوالي مهديه تهران رقابت تنگاتنگ داشت. در شاهعبدالعظيم ما كه اصلا جنوب شهر در اين يكي دو شب تغيير قيافه ميداد و تا حد زيباترين شهرهاي دنيا ارتقاي مقام پيدا ميكرد. يادم هست از همسايهها قالي و گلدان قرض ميگرفتيم و كوچه را عين فردوس برين ميآراستيم. آخر شب هم يكي باني ميشد و به ملت بستني ميداد... اما متاسفانه با دخالت نابجاي نهادهاي رسمي و غير رسمي، ذره ذره هويت مردمي از جشن نيمه شعبان گرفته شد و به جاي اينكه هممحلهايها با مشاركت هم و با داراييهاي اندك خود، جشني تمامعيار را تمهيد كنند، شهرداريها و اتحاديهها و وزارتخانهها قبول زحمت كردند و به مليترين جشن مذهبي رنگ دولتي/حكومتي زدند. عين اين كار را متاسفانه با ديگر مناسبتها هم كردند و با حضور مقتدرانه و پررنگ خود جاي مردم را تنگ كردند و فرصت حضور و مشاركت را از آنها گرفتند. كاش يكي كه حرفش دررو دارد و حكمش نافذ است به اين نهادهاي مقتدر حالي ميكرد اين كاري كه كردند و ميكنند خدمت نيست... خواجه پندارد كه خدمت ميكند/ بيخبر در معصيت جان ميكند.