بخش دوم از مقاله « شهردار تهران»
دوم- اينكه شهر حتما نياز به عمران و آباداني دارد ليكن، شهر كارگاه نيست. شهر يك سازمان اجتماعي است. بنابراين، شهردار بايد حق مردم به شهر را تامين كند.
اولين حق شهروندان، حاكميت قانون، انضباط شهري و دسترسي آزاد به اطلاعات است. شهردار قانون فروش اگر از هر پنجهاش هنر ببارد بهكار شهر نميآيد. فساد در زير چتر اتخاذ تصميم سريع و انقلابي، به نام خدمت به مردم و بياعتنايي به قانون نهفته است. شهردار تهران بايد برنامه روشني براي مبارزه با فساد و ايجاد شفافيت اطلاعاتي داشته باشد.
سوم- خواسته من از شهردار اين است كه به شهروندان، سلامتشان، كيفيت زندگيشان و حقوقشان بيش از ساختمانها اهميت دهد. شهروندان بايد ديده شوند و حرفشان شنيده شود. اين يك شعار نيست، شهرداري كه اين كار را بخواهد انجام دهد بايد ايجاد فضاهاي عمومي براي زندگي جمعي مردم و جوانان را در اولويت قرار دهد. زنان، مردان، جوانان، دختران و پسران نهايتا جايي براي زندگي اجتماعي و تجربه اجتماعي، اعم از فرهنگي، هنري، شادي، بازي، خريد، تفريح، سينما، نماز، عزاداري، گفتوگو و... ميخواهند.
اين تصور كه همهچيز را ميتوان در مراكز تجاري مجلل يا بنجل خلاصه كرد بدترين تصور است. نهايتا از اين مراكز شادماني و حس رضايت برنميآيد. بلكه برعكس پرسه و بيهدفي حاصل آن است. شهر نيازمند فضاهاي عمومياست كه مردم به آنها حس تعلق داشته باشند و با آنها خود را معرفي كنند. جايي كه در آنها خانوادهها به ويژه زنان و دختران احساس ايمني كنند.
چهارم- شهردار بايد باور داشته باشد كه شهرداري نهاد حكمروايي شهري است و نه ابزار اعمال اراده سوداگران. به نظر ميرسد در يكي دو دهه گذشته اين سوداگران بودند كه شهر را برنامهريزي و مديريت ميكنند. شهرداران در عمل مجري خواستههاي سوداگرانه و زودگذر آنان بودند و اين شد تهران كه ديگر تهران نيست.
پنجم- آنكه شهري كه در آن نميشود نفس كشيد به جاي اجراي پلهاي متعدد در آن بايد به فكر توسعه حملونقل عمومي ريلپايه بود. حال اين ميتواند توسعه مترو باشد يا ريل سبك مانند تراموا. قاعدتا در بخش حمل و نقل خودرو محور نيز حملونقل اتوبوسهاي عمومي بايد اولويت داشته باشد.
ششم- شهري كه هر روز بيش از پانصد هزار خودرو وارد آن و از آن خارج ميشود نيازمند مديريت يكپارچه مركز- حومه از جمله حملونقل يكپارچه درونشهري و حومهاي است. در چنين شهري زندگي حومهنشينان مستقل از مركز نيست. شهردار تهران بايد فهم روشني از مجموعه شهري تهران؛ يعني نحوه زندگي حدود 9 ميليون ساكن تهران و ۴/۵ ميليون ساكن پيرامونِ آن و تاثير و تاثر اين سكونتگاهها بر يكديگر داشته باشد. شهر طبقاتي موجود تهران كه دقيقا به محلههاي فقيرنشين و غنينشين تقسيم شده، محصول بيتوجهي به همين مطلب است. شهردار و شوراي شهر تهران بايد نگران بيعدالتي شهري كه در تهران موج ميزند، باشند.
هفتم- توسعه در اين شهر بايد مبتني بر توسعه حملونقل عمومي با تاكيد بر ريل (TOD) باشد. به عبارت ديگر توسعه شهر بايد ريلپايه باشد تا در آن هواي پاك، سلامت، ارزاني، ايمني و شادي و رضايتمندي عمومي قابل استحصال باشد.
هشتم- آنكه امكان انتقال مراكز لجستيكي، انبارها و خدماتي از اين دست به بيرون شهر وجود دارد. با اين اقدام هم ميتوان ورود ترابري سنگين به شهر را كاهش داد و هم با استفاده از اراضياي كه از اين رهگذر آزاد ميشوند سطوح خدماتي شهر را كه تهران از فقر آن در رنج است تامين كرد.
نهم- نهايتا هزينه شهر از جيب مردم پرداخت ميشود. شهردار بايد شهر را اقتصادي اداره كند. از يك طرف بايد هزينه شهرداري را تا حد ممكن كاهش دهد و از طرف ديگر هر كه بامش بيش برفش بيشتر. گفته ميشود كه تعداد كاركنان شهرداري چندين برابر سازمان مصوب آن است. قاعدتا بايد چارهاي براي اين موضوع داشت. در همين ارتباط، شهردار وظيفه ارتقاي دانش بدنه مديريتي شهرداري و ظرفيتسازي در حوزه منابع انساني براي پذيرش ماموريتها توسط نسل جوان است.
دهم- آنكه شهر تهران در برابر سوانح به ويژه زلزله آسيبپذير است. بحث داشتن انديشهاي براي مديريت بحران در كلانشهر تهران غيرقابل فراموشي است.
البته ميتوان به اين سياهه افزود؛ ليكن به هرروي، من به عنوان وزير راهوشهرسازي از شهردار آينده تهران مشروط بر آنكه اين فهم را از شهر داشته باشد و نخواهد شهرفروشي كند و اين سياستها را پياده كند حمايت خواهم كرد. به اميد اينكه شاهد اصلاح مسير مديريت شهرداري به جاده اصلي و افتادن روي ريل درست باشيم.