چطور ميتوان نسبت به زندگي كه چنين وافر در مقابل چشم آدم گسترانيدهاند خونسرد و بيتفاوت بود؟ نه؛ نقاشي ديگر براي تزيين آپارتمانها نيست. (هريسون و ديگران، ص 183) شهامت داشتن، براي مطرح كردن سوالات بنيادين، چيزي است كه فلسفه مطرح ميكند و با دامن زدن به اين لحظه سخت، ساختن مسيري مستحكم و روشن را در خود نويد ميدهد. ازاينرو پيش از هر چيز هنرمند نقاش ميتواند از خود بپرسد كه من كهام؟ كه ميتوانم باشم؟ كه ميخواهم باشم؟ و چرا نابترين لحظات حيات من در نقاشي كشيدن شكل ميگيرد؟ اينگونه است كه هنرمند خود را بهتر ميشناسد، لذت از خلق آثارش مضاعف ميشود و با درك عميقتري به خلق آثار خود مشغول ميشود. درست در اين لحظه هست كه ميتواند درك هستيشناسانه خود را در لايههاي پنهان و پيچيده بصري و معنايي نهفته بدارد و در حسرت برخورد با مخاطبي همسو تلاش خود را به نظاره بنشيند؛ مخاطبي كه شايد بدون توضيح دريابد و درك كند تجربهاي را كه هنرمند به اشتراك ميگذارد.
فريبا رهنورد متولد اصفهان است. پدر او معمار و خانوادهاش اهل هنر و موسيقي است. تاثيرات خانواده منجر به علاقه و آموزش او در حوزه نقاشي شد و هماكنون دانشجوي كارشناسي ارشد در رشته نقاشي است. او سابقه بيش از يازده نمايشگاه گروهي و انفرادي در داخل و خارج از ايران را در پشتوانه تجربي خود دارد كه از اين ميان ميتوان به نمايشگاه بينالمللي هنر معاصر هنرمندان مستقل Artrooms 2016 در لندن و همچنين نمايشگاه گروهي انجمن نقاشان ايران در گالري ساچورا شهر جنوا در ايتاليا در 2015 اشاره داشت. به نظر ميرسد از آثار هنرمنداني كه موضوعاتي نزديك به خود را دارد همانند فرانسيس بيكن و آبراموويچ بهره ميگيرد و مطالعه آثار هنرمندان سوررئاليستياي همچون رنه مگريت را در آثار خود موثر ميداند.
او كه به گفته خود نزديك به 5 سال است در تدارك چنين نمايشگاهي است –فاجعه آرام نميگيرد- به جهان و اتفاقات فاجعهبارش در زمينه حيات ميانديشد و با اتفاقات تلخش به جهان انساني اميدوار است. بيشك نقاشي از لذتبخشي و تاثير تكاندهنده بر مخاطب آغاز ميشود، اما هدفي والاتر را ميطلبد. تصويري كه با دغدغههاي دوران هر فردي گره ميخورد، او را به تامل واميدارد، درگير ميسازد و به چيزي جز آنچه تا قبل بوده بدل ميسازد و درنهايت نقاشي چيزي بيش از لذت صرف از يك تصوير را نشانه ميرود. اين اتفاق زيبا زماني رخ ميدهد كه ما متن تصوير نقاشي را با خودمان منطبق سازيم. به طوري كه واژههاي كلامي شسته شود، ژستهامان و مهمتر باورمان تغيير يابد و ما را وادار سازد كه جور ديگري هستي را دريافت كنيم.1
با اين مقدمه ميتوان آثار رهنورد را بهتر دريافت. نزاع، دغدغههاي چندلايهاي، پيچيدگيهاي فرمي و نورهاي تاريك و گنگ در دل مضامين خشك و تلخ ميتواند حكايت از نوع انديشه هنرمند داشته باشد. با خلق اين فضا است كه رهنورد مخاطب خود را به آشوب دعوت ميكند؛ آشوبي دروني و معنايي تا دريابد كيست؟ و كه ميتواند باشد؟
فضاهاي چندلايهاي در نقاشيهاي رهنورد، بدون پلانهاي مجزا آنهم در يك بستر تاريك حس رازآلودگي و نوميدي را مضاعف نشان ميدهد. گويا هنرمند تلاش ميكند تا مخاطب آثارش را در يك بلاتكليفي رها كند. بافتهاي تودرتو و لايههاي درهم بهمثابه لايههاي جداناپذير زماني، در زندگي امروز موضوعاتي هستند كه انسان را در يك كشمكشي ابدي ميان بقا و نيستي به نوسان ميكشاند. در نقاشيهاي او نور بر چهره كودكان در جنگ متمركز است و مرد جنگآور در تاريكي و سوار بر شهر ويرانشده و كودكان معصوم گويا نتيجه فاجعهآميز را به مخاطب خويش منتقل ميكند. اين بنمايه با منفعل شدن پيكره در ميان اتاق و فضاي آشفته و تاريك پيرامونياش به شكل ديگري نمايانگر چنين مفهومي است. گويا هنرمند در تلاش است تا با نگاهي تاثيرگذار نشان دهد كه دورههاي خوب به نابودي كشيده ميشوند و هيچوقت آرامش پايدار نخواهد ماند. اين حقيقت حيات انسان است؛ حقيقتي دروني كه البته نمايش آن در جهان بيروني، ميتواند حيات انسانها در كشورهاي جنگزده خاورميانه باشد. هنرمند براي بيان حس خود از حيات انسان معاصر تلاش دارد تا آينه تمام نمايي از وقايع تلخ روزگار انسان معاصر را به تصوير بكشد.
اين مفاهيم در فرمهاي بهكاررفته در نقاشيهاي رهنورد نيز قابل جستوجو است. چنگالهاي تيزآورده شده در ديگر اثر او، همچنين فرمهاي تيز با زاويههاي اريب يا فرمهاي مستاصل شده در تركيب متزلزل آثارش همه نمايشي از اين مضمون خواهند بود كه فاجعه هست و پايان نمييابد.
رهنورد در ارايه موضوع خود جسورانه رفتار ميكند. در تكنيك، خود را محدود نميكند و آزادي عمل خود را در انتخاب نوع تصاوير به هدف كلاژ بهخوبي نشان ميدهد. اين آزادي در لحن تركيببندي نقاشيها نيز ديده ميشود. با بررسي نوع تركيببنديهاي آثار، اين عدم رعايت يكروند واحد كاملا به چشم ميخورد. هرچند كه هنرمند تنها در بعضي آثار به تركيببنديهاي بسيار صحيحي دست پيداكرده است. بههرروي، اين روند به او اجازه ميدهد تا از احساس در هنگام خلق نقاشي بيشتر بهره برد و به مخاطب منتقل كند. با اين سازوكارها رهنورد ميتواند فضاي بصري خود را به مخاطب تحميل كند؛2 چراكه موضوع او تحميل شدن افراد و موقعيتهايي ناخواسته بر افراد ديگر است. شايد بتوان گفت شيءشدگي و ابزاري شدن انسان در حيات معاصر از موضوعات مورد تمركز رهنورد است؛ اما كمي دورتر ميتوان دريافت كه در دل اين تاريكي، هنرمند ما را به داشتن اميد دعوت ميكند. به نظر ميرسد دو موضوع يا مساله مهم را ميتوان از آثار فريبا رهنورد درك كرد. او در نقاشيهايش دو چيز را از انسان معاصر طلب ميكند. مسووليتپذيري و اميد به تغيير.
دعوت به هيچ كجا، اشاره نداشتن به هيچ مفهومي مجزا يا ارايه ندادن هيچ طرحي از پيش مشخص، همه و همه بيانگر يك رفتار واحد در تمام آثار رهنورد است. درنتيجه از رفتارهاي پيوسته رهنورد در آثارش درمييابيم كه او مخاطب را به تعليق و زندگي توامان تعليقوار دعوت ميكند. گويا هنرمندان دوست دارند آثارشان فهميده شود اما خودشان نه.
پينوشت:
1- اشاره به شعر سهراب سپهري؛ واژهها را بايد شست جور ديگر بايد ديد.
2- «انسانهايي بر انسانهاي ديگر چيره ميشوند و بدينترتيب تفاوت ارزشهازاده ميشود، طبقاتي بر طبقات ديگر چيره ميشوند و بدينترتيب ايده آزادي متولد ميشود، انسانهايي، چيزهايي را كه براي زيستن نياز دارند تصاحب ميكنند و به اين چيزها دوامي كه ندارند تحميل ميكنند، يا آنها را بهزور تصاحب ميكنند و بدينگونه منطق متولد ميشود.» (فوكو، ص 381)
منابع:
1- هريسون، چارلز؛ وود، پل. هنر و انديشههاي اهل هنر. ترجمه فرزان سجودي. انتشارات فرهنگ كاوش. جلد پنجم. تهران 1380.
2- فوكو، ميشل. از مدرنيسم تا پستمدرنيسم (مجموعه مقالات) . ترجمه نيكو سرخوش و افشين جهانديده. نشر ني. چ 3. تهران 1382.
پژوهشگر هنر و عضو هياتعلمي دانشگاه آزاد اسلامي