تماشاگر در سالن اصلي تئاتر شهر با رعايت سكوت روي صندلي چشم انتظار شروع نمايش است. ناگهان تاريكي سالن را دربرميگيرد. بينايي، اين مهمترين حلقه اتصال او با صحنه قطع شده است. ماجرا از دل تاريكي محض آغاز ميشود. شخصيت اصلي نمايش _ مالي _ زني نابينا است كه تحت درمان قرار گرفته و در نهايت بينايياش را بازمييابد، اما... ! اتفاق اصلي جايي رخ ميدهد كه تماشاگر به همراه دو شخصيت ديگر نمايش– دكتر رايس و فرانك، همسر مالي - متوجه ميشود زن با وجود آنكه به لحاظ علمي بينايياش را به دست آورده اما همچنان قادر به ديدن نيست! «كوربينايي» اصطلاحي است كه فرييل از آن براي ناميدن واكنش استفاده ميكند؛ اتفاقي نمادين كه به نظر، جامعه امروز ما را نيز فراگرفته است. دكتر رايس با ايفاي نقش امير آقايي در جايي ميگويد: «ديدن با نگاه كردن تفاوت دارد» و اين بيماري مهلك امروز جامعهاي است كه «مساله»هاي متعدد را نگاه ميكند اما نميبيند. گفتوگو با ميرمنتظمي را در ادامه ميخوانيد.
چه اتفاقي ميافتد كه اصولا نويسندهها و متنهاي كمتر شناختهشده در اروپا اينجا با استقبال كارگردانان مواجه ميشود؟ مثلا بريان فرييل نويسنده متوسطي است، البته نمايشنامه «مالي سوييني» خارج از ايران در كشورهاي زيادي روي صحنه رفته و بيشتر از ديگر نمايشنامههايش مورد توجه قرار گرفته است.
بله، متن «مالي سوييني» خيلي زياد خوانده شده و يكي از مونولوگهاي خوب و درجه يك حال حاضر جهان به شمار ميرود. درباره ديگر متنهاي فرييل با شما همسو هستم گرچه آنجا هم تا حدي جاي بحث وجود دارد. اما بهطور كل «مالي سوييني» خيلي جاي كار دارد چون تا يكي دو سال پيش به اندازه ديگر كشورها در ايران شناخته شده نبود. اصولا فرييل بيشتر با همين نمايشنامه شناخته شده است و باقي آثارش بعضا درباره مسائل سياسي كشور ايرلند است كه براي اجرا در ايران بايد به تاريخ ايرلند هم مراجعه كنيم. او در مالي سوييني درباره مسالهاي انساني صحبت ميكند كه براي طيف وسيعتري از مردم جهان قابل دريافت است.
قطعا وجود همين بُعد انساني موجب شد تصميم به اجرايش بگيريد. ولي تعداد زيادي از نمايشنامههاي جهان مسائل انساني را كندوكاو ميكنند، اتفاقا امكانات بيشتري هم در اختيار كارگردان ميگذارند و با وضعيت حال تماشاگر ايراني نسبت بيشتري برقرار ميكنند، چرا سراغ آنها نرفتيد؟
من وقتي ميخواهم متني براي اجرا انتخاب كنم بيشتر احوال شخصيام را در نظر ميگيرم، شايد اين خيلي خودخواهانه به نظر برسد يا از نظر آكادميك كمي غلط باشد. پيش از هر چيز به حال خودم نگاه ميكنم و بعد وضعيت حال جامعه و تماشاگر را در نظر ميگيرم. گرچه تجربه هم نشان داده اين دو حال خيلي از يكديگر جدا نيستند و فاصله بين وضعيت من و مخاطب زياد نيست. من هم در همين جامعه زندگي ميكنم و همه در يك شرايط تقريبا مشابه اقتصادي و اجتماعي به سر ميبريم. اگر به همين چندسال پيش بازگرديم شرايط ديگري وجود داشت و دلم ميخواست در نمايشهايم خيلي چيزها را فرياد بزنم. مشخصا نمايشهايي مثل «p2» يا «پنج ثانيه برف» حاصل چنين روحيهاي بود اما اينجا اينطور نيست.
دست كارگردان هم چندان باز نيست.
بله، وقتي «مالي سوييني» را ميخوانيد قضيه خيلي به ادبيات داستاني نزديك ميشود و جذاب است اما درست وقتي بحث اجرا پيش ميآيد در مقام كارگردان آشفته ميشويد چون هيچ پيشنهادي نميدهد.
نمايش «بكت» به فضاي مشوش درون نهاد قدرت ميپرداخت، «p2» هم با دستمايه قرار دادن ماجراي ضحاك مار دوش در شاهنامه به نوعي رابطه بين قدرت و مردم را مطرح ميكرد. «پنج ثانيه برف» به تاثير تصميمهاي سياسي بر بحرانهاي اجتماعي اشاره داشت ولي در «مالي سوييني» با وضعيتي درونيتر و جزييتر مواجهيم. چطور به اينجا رسيديد؟
اين تحليل دقيقا هماني است كه چند سال پيش وقتي ميخواستم «مالي سوييني» را كارگرداني كنم در ذهنم وجود داشت. خيلي درست است چون از سال 94 و در سال 97 همچنان درگير مسائل درونيتر در روابط آدمها هستم.
با اين رويكرد كه مسائل كلان برساخته همين جزييات است؟
تا 90 درصد روي روابط شخصي بين آدمها متمركز بودم و 10 درصد به تاثير اين روابط بر مسائل كلان اجتماع. در «مالي سوييني» حال شخصيام متفاوت بود، بيشتر به دستدرازيها و اينكه چرا عدهاي به خودشان اجازه ميدهند براي سرنوشت ديگران تصميمگيري كنند، توجه كردم. گرچه در نمايشنامه، «مالي» از سوي پزشك مورد مداوا قرار ميگيرد اما هر سه شخصيت _ دكتر رايس، فرانك و مالي_ همزمان در حال مداوا هستند.
البته شروع نمايش در تاريكي مطلق سالن تاكيد بر نابينايي مالي است بنابراين گويا او بيشتر مورد توجه است.
اسم نمايش «مالي سوييني» است و شخصيت مالي به نوعي كاركتر اصلي محسوب ميشود گرچه براي من، هر سه شخصيت اصلي هستند. در جامعه ما همه آدمها با خود و اطرافيانشان كاري ميكنند كه وقتي تمام ريزهكاريهاي رفتاري آنها را كنار هم قرار ميدهيد با يك نوع «خشونت پنهان» عليه خود و ديگري مواجه ميشويد. به همين دليل معتقدم هر سه شخصيت اصلي هستند و من دنبال اين هستم كه اين خشونت به تصوير كشيده شود. همين اطراف خودمان آدمهايي سراغ داريم كه در مراودههاي رودررو لبخند ميزنند و طوري رفتار ميكنند كه همهچيز در بهترين وضعيت قرار دارد ولي كافي است 10 دقيقه با آنها گفتوگو كنيد، كلي كينه و دشمني و حقارت بيرون ميريزد. دوباره تاكيد ميكنم نميخواستم موضوع را خيلي اجتماعي نگاه كنم.
اين تصميم نوعي واكنش بود؟
بله، واكنش بود، اما توضيحش سخت است. بخشي از اين واكنش به نوع برخورد تئاتريها و رسانهها با روند كاريام ارتباط دارد. مثل تصميمي كه براي بازتوليد نمايش گرفتم با آنكه مخالف بازتوليد هستم.
بازتوليد چه مشكلي دارد؟
هميشه اعلام كردهام هيچ علاقهاي به بازتوليد ندارم ولي شما ببينيد در وضعيتي كه رسانهها و تئاتريها منتقد روند بازتوليد آثار هستند، تصميم من براي توليد نمايش جديد هيچ واكنشي در خبرنگاران و هنرمندان به وجود نميآورد. به همين دليل به خودم ميگويم چرا با وجود تمام دشواريها، هر سال يك نمايش جديد توليد كنم و به بازتوليد بيتوجه باشم؟ البته بحث فقط اين نيست و موارد ديگري هم موجب شد تصميم به بازتوليد بگيرم.
آيا مسائلي مثل سادگي بازتوليد نمايش با سه بازيگر حرفهاي، چهره دارد و تضمين گيشه مطرح نبود؟ يك جور محافظهكاري حسابگرانه؟
اصلا اينطور نبود. مثلا اگر يك بازيگر ديگر به نمايش «پنج ثانيه برف» اضافه ميكردم گيشه تضمين نبود؟ يا«p2» ؟ قطعا بود. بنابراين تفاوتي نميكرد، ميتوانستم هركدام از نمايشهاي قبليام را دوباره بازتوليد كنم.
ولي تعداد بازيگران «p2» و «پنج ثانيه برف» بيشتر بود؟ «مالي سوييني» فقط به سه بازيگر نياز داشت؟
نه، تعداد بازيگرها مشكلي ايجاد نميكرد. جمع و جور كردن «پنج ثانيه برف» براي اجرا دوباره كار سختي نبود. من ميتوانستم نمايش «مالي سوييني» را سال گذشته در سالن تئاتر شهرزاد روي صحنه ببريم ولي مخالفت كردم چون آن زمان بحث درآمدزايي پررنگتر ميشد اما كسب درآمد بيشتر به تنهايي نميتوانست من را براي اجراي دوباره يك نمايش قانع كند. به همين دليل آن زمان مخالفت كردم.
در نهايت چه عاملي باعث شد به بازتوليد تن دهيد؟
چون بحث اجرا در سالن اصلي تئاتر شهر يا تالار وحدت مطرح شد. قواعد حاكم بر اين دو سالن با تمام سالنهاي ديگر متفاوت است و به نوعي ريسك خاص خودش را دارد. من دقيقا برخلاف قواعد نانوشته سالن اصلي تئاتر شهر عمل كردم. نمايشي را روي صحنه سالن اصلي آوردم كه فقط سه بازيگر دارد و با سكون و سكوت زياد پيش ميرود، اينها با تمام قواعد تئاترشهر و تالار وحدت متفاوت است طوري كه بازيگران را هم نگران كرده بود اما من معتقد بودم بايد خطر كنيم. اين خطر، بازتوليد نمايش را برايم جذاب كرد. وقتي اولين شب اجرا را پشت سر گذاشتيم دلهره از بين رفت و همه به آرامش رسيديم.
«مالي سوييني» در نوبت اول به سه اجرا در روز رسيد و حالا هم كه دو اجرايي شده است. اين شكل از استقبال مخاطب مشكوك نيست؟
ما قصد داشتيم از روز اول نمايش را دو اجرايي كنيم. يعني اين پيشبيني وجود داشت چون مخاطبشناسي داشتيم و متوجه بوديم قرار است چه اتفاقي بيفتد. اين استقبال اتفاق عجيبي نيست، ميدانيد چرا؟ به اين دليل كه يقين دارم تماشاگر يك نكته را خيلي خوب متوجه ميشود. اينكه كارگردان و گروه به او احترام گذاشتهاند و اين كاري است كه ما هميشه انجام ميدهيم. البته منظورم اين نيست كه وقتي فروش بعضي نمايشها پايين است يعني آنها احترام نميگذارند.
مثلا چطور به گزينه امير آقايي براي بازي در نقش پزشك رسيديد؟
وقتي عباس جمالي نتوانست بيايد حدود 8 گزينه روي كاغذ نوشتم كه امير آقايي جزو دو گزينه اول بود.
چه ويژگياي داشت؟ چون بازيگر تئاتر كم نداريم و امير آقايي هم چندين سال است كه از صحنه فاصله گرفته.
اين فاصله به نقش و كاري كه قرار بود انجام دهد ارتباط پيدا ميكرد. اتفاقا امير آقايي در همان جلسههاي اول تمرين گفت: «دكتر مثل خود من است. ميخواهم به واسطه تئاتر براي خودم تغييراتي ايجاد كنم و اين شرايطي است كه دكتر رايس هم در آن قرار دارد. معلوم نيست نتيجه _ درمان مالي_ چه خواهد شد، آيا او در نهايت موفق ميشود يا نه».
بازيگران در اجراي اول هم از هاشاف استفاده كردند؟
بله، خودم اصرار داشتم كه استفاده كنند. البته بازيگرها نميخواستند ولي من مصرانه گفتم بايد باشد.
چرا؟
به دليل شكل اجرا. چون شكل نشستن شخصيتها خيلي شبيه كنفرانس بود و ميخواستم جزييات بازيهاي صدايي راحتتر به گوش تماشاگر برسد.
اين درست كه متن پيشنهاد چنداني براي كارگردان نداشته اما با توجه به تجربههاي قبليات به نظرم اينجا سادهترين كار ممكن، يعني طراحي صحنه خطي و سه بازيگر كه مونولوگ ميگويند را انجام دادهايد.
با اين نظر مخالفم. اتفاقا در مقايسه با اجراهاي خارجي «مالي سوييني» من سختترين كار را انجام دادم. براساس كارهاي گذشته كه شما و تماشاگر از من سراغ داريد ميگويم كه اگر قصد انجام كاري خاصي را داشته باشم، بلد هستم و ميتوانم انجام دهم.
براساس همان تجربهها معتقدم اينجا كار سادهتر است.
اما اگر ميخواستم كار خاصي انجام بدهم مشكلي وجود نداشت. مسالهام در اين اجرا همين بود كه كاري انجام ندهم! يعني اساسا در تمرينها گفتم در اين نمايش نبايد كاري كنيم. بنابراين ابزار را از بازيگر گرفتم، حركت را از بازيگر گرفتم و به اين شكل با تجربههاي گذشته خودم وارد چالش شدم. حتي اوايل بازيگران در تمرينها معتقد بودند تماشاگر خسته ميشود ولي ما مدتها شكلهاي مختلف را آزمايش كرديم و در نهايت همه به اين نتيجه رسيدند كه نبايد كار خاصي انجام شود. در مواجهه با متن فرييل شما اگر در نمايشنامه دست ببريد و آن را به ديالوگ تبديل كنيد كار خراب ميشود، اگر شكل اجرا تغيير كند هم به همين صورت. در اين نمايش بازيگر بايد بنشيند، بگويد و در نهايت هم يكسري اتفاقهاي جزيي در طراحي و صحنه رخ دهد. در بعضي اجراهاي خارجي ديدم متن را به ديالوگ تبديل كردهاند اما اين اساسا اشتباه است. به همين دليل ميگويم كار سختي انجام دادم و نسبت به تجربههاي گذشته خودم كار سادهاي انجام نشده است.
فرييل در روايت فضايي يكنواخت پيش روي خواننده ميگذارد، شما هم غير مستقيم از همين الگو بهره ميگيريد و صحنهاي خطي با عمق كم طراحي ميكنيد، هر سه بازيگر هم مونولوگ ميگويند. آن زمان فكر نكرديد همسو شدن اين سه عنصر شايد مخاطب را خسته كند؟
هميشه دلم ميخواهد دست مخاطب را بگيرم و به او بگويم كمي با خواست و سليقه و نظر من حركت كند. شما به خوبي از اين علاقه من مطلع هستيد، چون دو سال قبل با هم دربارهاش صحبت كرديم. من در نمايش «پنج ثانيه برف» از قصد جلوي چشم تماشاگر درخت ميگذارم يا عامدانه در نمايش «بكت» يك فنس فلزي بين مخاطب و بازيگر قرار ميدهم. همانطور كه در اجراي بعدي گروه، جهاني كاملا متفاوت پيش روي تماشاگر قرار خواهم داد. دلم ميخواست كمي با هم تجربه كنيم، ببينيم وقتي كار به اين صورت خلاصه و بدون حركت و اتفاقهاي آنچناني پيش ميرود با چگونه وضعيتي مواجه ميشويم. دلم ميخواهد در هر اجرا مسير و تجربهاي تازه پيش روي تماشاگر بگذارم.
به نظرم هيچ كارگرداني علاقه ندارد تجربه تكراري داشته باشد.
برعكس، شما اگر به آثار بعضي كارگردانهاي تئاتر ما نگاه كنيد، متوجه ميشويد هر تجربه ادامه تجربه گذشتهشان است. ولي شما نميتوانيد نمايش «p2» را كنار نمايش «مالي سوييني» بگذاريد. رسما خودم را شكستهام. «فركانس» به «بكت» يا «ابرها» ارتباطي ندارد. منظورم تكرار نبود، منظورم ادامه يك مسير بود. به همين دليل مخالف بازتوليد و تكرار خود هستم. انتظار دارم همين ويژگي از كارهاي من در ذهن مخاطب باقي بماند.
برنامه اجراي بعدي چيست؟
نمايش «كلفتها» نوشته ژان ژونه را كار ميكنم. چند سال است ميخواهم اين متن را روي صحنه بياورم ولي فرصت نميشود.
اين پرسش ارتباط چنداني به اجراي «مالي سوييني» ندارد. به نظر شما چرا در سالهاي اخير گروههاي زيادي به سمت اجراي مونولوگ رفتهاند؟
موافقم. به نظرم شايد اولين دليل سادگي اجراي مونولوگ باشد. البته اين در مورد نمايشي كه خودم كارگرداني كردم، صدق نميكند. (با خنده) فراموش نكنيم در سالهاي اخير اجراهاي خوب مونولوگ هم كم نداشتيم. مثلا نمايش «هم هوايي» به كارگرداني افسانه ماهيان يا بعضي نمايشهاي اميررضا كوهستاني اتفاقهاي خوبي بودند. اما نكته مهمي كه موجب ميشود هنرمندان ما به اجراي مونولوگ گرايش بيشتري داشته باشند حركت جامعه به سوي تكصدايي و تكگويي است. شرايط به سويي پيش رفته كه هر كس فقط دلش ميخواهد خودش حرف بزند و برود. هيچكس علاقه ندارد شخص ديگري را در برابر خودش ببيند كه پاسخي ميدهد يا مونولوگ را به ديالوگ تبديل ميكند. موافقم اجراي مونولوگ به قدري زياد شده كه ديگر لازم است پيش از استفاده از اين تكنيك قدري مكث كنيم. گرچه جامعه بهشدت اهل مونولوگ است.
تحمل تبديل مونولوگ به ديالوگ را نداريم
نكته مهمي كه موجب ميشود هنرمندان ما به اجراي مونولوگ گرايش بيشتري داشته باشند حركت جامعه به سوي تكصدايي و تكگويي است. شرايط به سويي پيش رفته كه هر كس فقط دلش ميخواهد خودش حرف بزند و برود.هيچكس علاقه ندارد شخص ديگري را در برابر خودش ببيند كه پاسخي ميدهد يا مونولوگ را به ديالوگ تبديل ميكند.
در «مالي سوييني» حال شخصيام متفاوت بود، بيشتر به دستدرازيها و اينكه چرا عدهاي به خودشان اجازه ميدهند براي سرنوشت ديگران تصميمگيري كنند، توجه كردم.