مساله متناقض بازتوليد در تئاتر
شورش قادري| بازتوليد آثار نمايشي در سالهاي اخير به ويژه بعد از افزايش سالنهاي خصوصي وارد مرحله تازهاي شده است، هرچند در گذشته هنرمندان شناخته شدهاي مثل محمد يعقوبي از جمله مدافعان جدي بازتوليد نمايش بودند، اما امروز با وضعيتي مواجه هستيم كه ايجاب ميكند با رويكردي جديتر درباره جزييات آن به بحث و تبادل نظر بپردازيم. چرا؟ به اين دليل كه مقصود از «بازتوليد» در گذشته چندان روشن بيان نشد و كاستيهاي زيرساختي شرايطي حاكم كرد كه ماجرا از واكنش در سطح، راهي به عمق پيدا نكرد. هنرمندان تئاتر حدود يك دهه پيشتر معتقد بودند نميتوان و نبايد پرونده بعضي نمايشها را بعد از 30 شب اجرا بست و كاري را كه ماهها براي به صحنه آمدنش تلاش شده را يك سر به فراموشي سپرد.
حالا حداقل براي گروههاي تهراني اين امكان فراهم است كه نمايشهاي خود را در صورت موفقيت و جلب نظر مخاطب، حتي سه ماه روي صحنه نگهدارند. ولي ادامه اجراي يك نمايش باكيفيت نيست كه مسالهساز به نظر ميرسد، بلكه فقدان چارچوب در امر بازتوليد آثار نمايشي است كه نگراني به وجود ميآورد. يك زمان كمبود فضاي زيرساختي ضرورت بازتوليد را به وجود آورد، ولي حالا كثرت سالنها چنين تقاضايي پيش كشيده است!
اگر تا ديروز هنرمندان شناخته شده تئاتر چنين درخواستي داشتند، امروز مديران سالنهاي خصوصي هستند كه شب چراغ به دست در جستوجوي نمايشهايي پرمخاطب يا بعضا «بفروش»! ميگردند. اين تناقض نشان ميدهد جريان تئاتر در پايتخت همچنان واكنشي عمل ميكند و دليل اين رويكرد نيز جز «فقدان برنامهريزي» يا اصولا «فقدان شرايط لازم براي برنامهريزي» نيست. نكته مسلم اينكه با افزايش گرايش به بازتوليد با هدف تامين نيازها و خواستههاي مالي- گروهها و سالنداران- در نهايت تئاتر و مخاطب تئاتر است كه قرباني ميشود. گرچه در اين بين انگشتشمار كارگرداناني تلاش ميكنند بازتوليد را با چاشني خلاقيت و چالش همراه كرده و مقهور شرايط متناقض فعلي نشوند. اما در نهايت خانه تئاتر، نهادهاي آكادميك و اداره كل هنرهاي نمايشي به همراه رسانهها «مسوول» قطعي بررسي نتايج متناقض موجود شناخته ميشوند.