دكتر نعمتالله فاضلي در نشست بررسي «ميراث فكري استوارت هال»:
حوزه مطالعات فرهنگي بيگانه با جامعه نيست
گروه انديشه| استوارت هال (Stuart Hall)، نظريهپرداز فرهنگ، رسانه و سياست است. او كه در جاماييكا متولد شد. در سال ۱۹۵۱ از جاماييكا به انگلستان آمد و در كرسي رودز اسكالر در دانشگاه آكسفورد مشغول به كار شد. اندكي پس از آن وي به عنوان شخصيت اصلي جنبش نوپاي چپ نو كه از سال ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۱ در انگلستان و اسكاتلند شكل گرفت شناخته شد و به سمت نخستين سردبير نشريه چپ نو كه اين جنبش آن را منتشر ميكرد، منصوب شد. هال در زمان افول اين مرحله از جنبش، از سمت مذكور استعفا داد و اندكي بعد به مركز مطالعات فرهنگي معاصر در دانشگاه بيرمنگام پيوست. او از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۹ مدير اين مركز بود و در سال ۱۹۷۹ به كرسي استادي در رشته جامعهشناسي در دانشگاه اوپن برگزيده شد. در سالهاي بعد، آراي او از طريق نوشتههاي سياسياش درباره «تاچريسم»، درسگفتارهاي عمومي تاثيرگذارش و برنامههاي خويشتندارانه و متفكرانهاش در رسانههاي گوناگون مورد توجه طيف وسيعي از مخاطبان قرار گرفت. هال به منزله انديشمندي روشنفكر به الگويي از كار روشنفكري كه آنتونيو گرامشي، نظريه پرداز ماركسيست، پيشنهاد ميكند شباهت دارد: روشنفكري «ارگانيك» كه همواره آماده عبور از شكاف ميان حوزه سياست و دانشگاه است. براي نمونه هال روابط مهمي با برخي هنرمندان سياهپوست برقرار كرد و كوشيد فعاليتهاي فرهنگي سياهپوستان را ارتقا دهد. او به همان اندازه فعاليتهاي فكرياش را با مشاركت در مجموعهاي از پروژههاي سياسي- روشنفكرانه، از جمله نوشتههايي براي نشريه پرنفوذ ماركسيسم امروز، در دهه ۱۹۸۰، درهم آميخت. هال در فرمولبندي دوباره تفكر سياسي و اخلاقي چپ سياسي در بريتانيا و ديگر كشورها در طول 20سال گذشته سهم بسزايي داشته است. او اكنون نيز روشنفكري مورد احترام است و انديشههايش بهطور گسترده نقل ميشود. بسياري او را از بنيانگذاران مطالعات فرهنگي ميدانند و نوشتههايش تاثير عمدهاي بر حوزههاي جامعهشناسي و نظريه اجتماعي گذاشتهاند. او همچنين توجه خوانندگان زيادي را در بيرون از دانشگاه به خود جلب كرده و شايد در ميان عموم مردم بيش از هر چيز به عنوان مبدع اصطلاح تاچريسم در نخستين روزهاي دولت تاچر (۱۹۷۹-۱۹۸۳) شناخته ميشود. به مناسبت نخستين سالگرد درگذشت استوارت هال دكتر نعمتالله فاضلي، عضو هيات علمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، در نشست ميراث فكري استوارت هال كه به همت انجمن مطالعات فرهنگي، كه در سالن شهيد مطهري دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران برگزار شد، در مورد اين سوال كه ميراث فكري و فرهنگي استوارت هال چه هست و به چه پرسشهايي از ما ميتواند پاسخ دهد؟ به ارايه سخن پرداخت. متن ذيل تقريري از سخنراني ايشان است كه دكتر فاضلي آن را مطالعه و براي انتشار تنقيح كرده است.
استوارت هال، اسطوره قهرماني در مطالعات فرهنگي
در اين سخنراني ميخواهم با ارايه خوانشي از زندگي و شخصيت استوارت هال ايدههايي براي ارزيابي و بهبود وضعيت مطالعات فرهنگي و آكادمياي ايران مطرح كنم. توني بچر در كتاب «قبيلهها و سرزمينهاي دانشگاهي» استدلال ميكند كه آكادميها مانند قبيلهها، ويژگيهاي هويتبخش نمادين معين مانند زبان، آداب و رسوم، دين، اسطوره و قهرمان خاص خود را دارند. اينها «مرزهاي نمادين» قبيلههاي دانشگاهي را تشكيل ميدهند. اين مرزهاي نمادين نقش اساسي در برساختن قبيله و آكادمي دارند. مطالعات فرهنگي هم مانند رشتههاي ديگر، حيطه و مرزها و نمادهاي خودش را دارد. اين نمادها شامل زبان، رسوم و قهرمانان رشتهاي است. من امروز ميخواهم درباره يكي از قهرمانان اين رشته صحبت كنم. مطالعات فرهنگي در بعد جهاني و محلي خود قهرماناني دارد كه استوارت هال، ريچارد هوگارت و ريموند ويليامز كه از بنيانگذاران مركز مطالعات فرهنگي معاصر بيرمنگام بودند برخي اسطورههاي نمادين و قهرمانان نهادي مطالعات فرهنگي هستند. فرانتس فانون، ادوارد سعيد، هومي بابا، فريره و بسياري ديگر در قهرمانان سنت غير غربي مطالعات فرهنگي هستند. من جلال آل احمد، علي شريعتي، داريوش شايگان، يوسف اباذري، حسين پاينده و بسياري ديگر را نيز از جمله قهرمانان ايراني اين رشته ميشناسم. كاش مجالي باشد تا درباره قهرمانان ايراني مطالعات فرهنگي هم صحبت كنيم. پرسش اين است كه استوارت هال به عنوان اسطوره قهرماني در مطالعات فرهنگي چه ويژگيهايي دارد؟ پاسخ اين پرسش دشوار نيست. ما استوارت هال را به عنوان نظريهپردازي بزرگ در زمينههاي مختلف مانند نظريه گفتماني هويت، نظريه نظام بازنمايي و نظريه رمزگشايي و رمزگذاري در رسانهها كاملا به رسميت ميشناسيم و نظريههاي او را در كتابهاي درسي و تحقيقات دانشگاهي به كار ميبريم. بنابراين، ميتوان گفت او قهرمان موفقي در نظريهپردازي است. اما در اينجا من نميخواهم از اين زاويه به هال نگاه كنم زيرا اين بعد شخصيت هال كاملا شناختهشده براي آكادمياي ايران است. من ميخواهم از زندگي و فعاليتهاي اجتماعي و شخصيت او صحبت كنم.
روشنفكران حوزه عمومي موقعيت دانشگاهي دارند
نخستين نكته كه در زندگي او ميشود گفت اين است كه هال از نمونههاي اعلاي پديده «روشنفكران عمومي دانشگاهي» است. ريچارد پاسنر نويسنده امريكايي كتابي با عنوان «روشنفكران عمومي: مطالعه در زمينه سقوط» در 2003 منتشر كرد و در آن نشان ميدهد كه اتفاق نسبتا تازهاي در جهان رخ داده است؛ اينكه برخلاف هميشه تاريخ، اكنون روشنفكران حوزه عمومي اغلب كساني هستند كه موقعيت دانشگاهي و استادي دانشگاه دارند. بهاعتقاد پاسنر روشنفكري عمومي مستقل از دانشگاه ديگر وجود ندارد. از سال ۱۹۶۰ آنهايي كه در حوزه عمومي بودند اكثرا در حوزه دانشگاهي وارد شدند و برعكس. اين روند هرچه به امروز نزديك ميشويم رو به فزوني دارد و بر تعداد افرادي كه روشنفكر عمومي دانشگاهي هستند افزوده شده است و در عين حال افرادي كه استاد دانشگاه هستند به حوزه عمومي هم ميپردازند. در ايران هم روند به همين صورت بوده است و بهتدريج كه به امروز نزديك ميشويم بسياري از افرادي كه در حوزه عمومي نقش روشنفكر دارند در دانشگاه هم استاد هستند. ما اكنون روشنفكران عمومي بسياري داريم كه سمت استادي دانشگاه دارند. حاتم قادري، هادي خانيكي، حسين بشيريه، حسين كچوييان، حميدرضا جلاييپور، محمدامين قانعيراد، صادق زيباكلام، محمود سريعالقلم و بسياري افراد ديگر از جمله اين روشنفكران عمومي دانشگاهي هستند. استوارت هال نيز از جمله اين روشنفكران عمومي هستند. استوارت هال در همان سالهاي ۱۹۵۰ به عنوان استاد دانشگاه بود در عين حال كه وارد جريانهاي سياسي چپ هم ميشود و جريان چپ نو را تاسيس ميكنند و در عين حال به عنوان يك ماركسيست دانشگاهي ميخواهد نقش روشنفكر را هم ايفا كند. به اعتقاد من بهترين ميراث فكري استوارت هال شخصيت مستقل دانشگاهي عمومي است كه از خودش خلق ميكند. او در زمان خودش نسبت به مسائل اطراف خودش واكنش نشان ميدهد واكنشهاي هال از نوع واكنشهاي دانشگاهي است. او تلاش ميكند كه به نوعي با واكنشهاي علمي وارد مناقشات سياسي زمان خودش شود. به نوعي توانسته بين دانشگاه و حوزه سياسي زمان خودش پيوند برقرار كند. او مهارتهاي ارتباطي و فكري و شخصيتي لازم براي حضور در حوزه عمومي را داشت. براي مثال يكي از ويژگيهاي بارز هال اين است كه يكي از سخنوران بارز دوران خودش بود. استوارت هال ميداند اگر ميخواهد به عنوان روشنفكر حوزه عمومي دانشگاهي ايفاي نقش كند بايد مهارتها و قابليتهاي كليدي براي ايفاي نقشهاي چندگانه را بياموزد. آن قابليتها در مرحله اول قابليتهاي ارتباطي است. او ميداند كه اگر بخواهد كنشگر حوزه عمومي باشد صرفا نوشتن و با نثر دانشگاهي سخن گفتن كفايت نميكند. اين هنر هال بود كه با بهكارگيري استعارهها و ادبيات و زبان، مخاطبان عمومي را در جامعه به سوي خودش جذب كند. همانطور كه ريموند ويليامز قهرمان ديگر مطالعات فرهنگي سبك نگارش ادبي و قلم تاثيرگذاري داشت ويليامز رماننويس بزرگي بود. استوارت هال شخصيت كاريزماتيكي از خود خلق ميكند تا بتواند تعداد بيشتري از جوانان را به خودش جذب كند. استوارت نويسنده بزرگي نيز هست. اما او بيشتر مقالهنويس است تا مولف كتابهاي بزرگ. چرا استوارت بيشتر مقاله دارد تا كتاب؟ چون ميخواهد با ذائقه كمحوصله انسانهاي زمان خودش ارتباط داشته باشد. كسي كه ميخواهد مانند هال كمك كند متخصص هيچ چيز نيست.
مطالعات فرهنگي، پل ميان حوزه دانشگاه و حوزه عمومي
اينكه ميبينيم قهرمانان حوزه مطالعات فرهنگي در يك دهه توانستهاند جهاني شوند، توطئه امپرياليستي نبوده است، بلكه حاصل فداكاري است كه اين قهرمانان خودشان را عاشقانه صرف بشريت كردهاند. اين از ويژگيهاي استوارت هال است كه توانسته متناسب با زمانه خودش از تمام رشتههاي علوم ميوههايي را بچيند كه متناسب امروز است و به كار ببرد كه در جامعهشان تاثيرگذار باشند و اين همان چيزي است كه اينها را به قهرمان تبديل كرده است. كساني ميتوانستند پل ميان حوزه دانشگاه و حوزه عمومي باشند كه از پشتكار و جسارت بسيار زيادي برخوردار باشند. در واقع اين افراد ژانر انديشهورزي جديدي را در دانشگاه به وجود آوردند. دانش در آن زمان بسيار پيش رفته بود اما در همان زمان افراد كمي داشتيم كه بتوانند بين جامعه و دانشگاه و سياست و عرصه عمومي پل بزنند. ما هم داريم پا به عرصهاي ميگذاريم كه بريتانيا چندين سال آن را تجربه كرده است. امروز به تدريج به عرصهاي وارد ميشويم كه دانشگاهيانمان وارد حوزه عمومي ميشوند. اين نهاد دانشگاه است كه بايد از حوزه دانشگاه به حوزه عمومي نقب بزنيم. اين وظيفه ما دانشگاهيان است كه از هال بياموزيم استاد دانشگاه شدن يا نوشتن مقاله علمي -پژوهشي كافي نيست. اداي انسان دانشگاهي درآوردن ديگر كفايت نميكند. طشت رسوايي استادان شبه استاد دانشگاهي از بام به زمين افتاده است. شبه استادان بايد بدانند كه نسل جوان و آنهايي كه اهل علماند درك ميكنند و «استادان واقعي» را از «شبه استادان دانشگاهي» تشخيص ميدهند. هال اين اقبال را داشته است كه هنوز در ايران به ابتذال كشيده نشده است. ما نظريههاي دانشمنداني مانند ماركس، ماكس وبر، دوركيم و بورديو را با تقليل دادن آنها به مولدان متغيرهاي مستقل و وابسته براي تحقيقات درسي و دانشگاهي، عملا به ايدههايي بيمعنا تبديل كردهايم. ما انديشمندان را از بستر اجتماعي و معرفتيشان بيرون ميآوريم و از آنها موجوداتي انتزاعي و غيرتاريخي و بيمعنا ميسازيم. از اين نظر استوارت هال در ايران هنوز قرباني نشده است. يعني هنوز انديشههاي او به بازي شبهتحقيقات متغيرسازي تبديل نشده كه وارد پروژهها و پاياننامهها شود. هنوز در هال، آن روح تاثيرگذار و مسووليتپذير، اخلاقي، اجتماعي و فكري را ميبينيم. همان بلايي كه بر سر پارسونز و دوركيم و بورديو آورديم خوشبختانه هال هنوز به آن دچار نشده است. البته يك دليل اين امر هم ميتواند اين باشد كه استوارت هال استعداد كمتري براي بازيچه تحقيقاتي شدن در فضاهاي جهان سومي دانشگاههاي ما دارد. او در دورهاي زندگي ميكند كه با نگاه انتقادي به نحوي روشن و مسوولانه فعاليت ميكند. هال براي ما اين امكان را ميتواند فراهم كند كه به عنوان شخصيت دانشگاهي اصيل ايفاي نقش كند. يكي از ويژگيهاي او مسووليتپذيري اوست. او نسبت به مساله فرودستان صاحبنظر و مسوولانه رفتار ميكند. او نسبت به هويت و رسانه صاحب نظريه و نسبت به اطراف خودش مسوول است.
زير پوست شهر چه اتفاقي افتاده است؟
استوارت هال تلاش ميكند كه ببيند زير پوست شهر چه اتفاقي ميافتد. لذا در مورد تك تك اين مسائل نظريه ميدهد. بدون اينكه اداي استاد دانشگاه يا سياستمدار را درآورد. او ميخواهد مسوولانه نسبت به واقعيتهاي اطرافش كه اتفاق ميافتد عمل كند. سعي ميكند كه از دانشش استفاده كند تا بتواند به بهبود وضع جامعهاش كمك كند. آنچه ما ميتوانيم از او ياد بگيريم نقش استوارت هال است كه وارد سياست ميشود. بدون اينكه يك سياستمدار باشد. چهره حزبي سياسي نميشود، اما وارد نشستهاي حزبي و سياست دوران خودش ميشود.
استوارت هال ميخواهد رابط بين دانش، سياست و جامعه باشد. استوارت هال نقاب دانشگاهي را براي توجيه فقدان جسارت خودش بهكار نبرد. برعكس دانشگاهيان امروز ما كه از اين نقاب به شيوههاي مختلف استفاده ميكنند. امروز من كه جسارت پذيرفتن مسووليت اجتماعي خودم را ندارم يك نقاب دروغين بهنام دانشگاه را ميزنم. استوارت هال اين كار را نكرد. او نقاب دانشگاهي را براي توجيه فقدان جسارت خودش براي ايفاي نقش و به تعبير هانا آرنت براي اينكه عمل كند. عمل به آن رفتاري ميگوييم كه ما ميتوانيم در سازمان جمعي جامعه مداخله و مشاركت كنيم. مقاله نوشتن الزاما فينفسه عمل نيست هر چند مقاله ما هم يك مقاله علمي -پژوهشي باشد و فقط به درد ارتقاي امتياز هال اين استفاده را از دانشگاه نكرد. او مرد و مردانه وارد سياست شد اما نخواست نان سياست را بخورد. كه امروز كه ما در اينجا كه انگلستان نيست داريم در مورد او سخن ميگوييم. او يك روح بزرگي بود كه يك جان به جانهاي جهان افزود. هال وارد سياست شد اما غرق سياست نشد، بلكه دانش و دانشگاه را وارد سياست كرد. نياز بحث هال براي جامعه ما بيمار است، دانشگاهيان ما بيمارند، ما كه هنوز نيافتهايم كه دانش را در اختيار جامعهمان قرار دهيم در اينجاست كه بايد به هال بپردازيم. به جامعه و آگاهيبخشي به جامعهمان به كار ببريم. ما كه هنوز نتوانستهايم يك راديكال معتدل تربيت كنيم و نه يك تكنوكرات كه فقط نان بخورد پس بيش از اينها بايد به هال بپردازيم. هال بسيار با خودش صميمي و صادق بود و وفادار به آنچه كه خودش دارد زندگي ميكند بود. او بيگانه از خودش نيست و اين يكي از ويژگيهاي مهم اوست درصورتي كه دانشگاهمان ما را از خودمان بيگانه ميكند و همچنين خودمان تجربه زيستي خودمان را زير سوال ميبريم و خودمان را انكار ميكنيم. استوارت هال نه تنها خودش اين كار را نكرد بلكه خودش را كانون پروژه گفتمان استوارت هال قرار داد و اين يكي از رمزهاي موفقيت آنها بود. درسي كه ما ميتوانيم بگيريم اين است كه خودمان را انكار نكنيم و روشهايي را به كار ببريم كه خودمان را در كانون منازعه قرار بدهد؛ روشهايي كه بتواند آن تجربه زيسته را آبژه شناخت ما قرار بدهد. دست از اين اداهاي علمي و دانشگاهي برداريم.
دانشگاه محلي براي كاسبي نيست، براي كمك به ملت است
ما نياز داريم به استوارت هال كه بياييم و در راه خودمان حرف بزنيم. اين ساختمانها و اين دانشگاهها براي كاسبي نيست بلكه براي كمك به ملت است؛ براي كمك به حل بحران محيط زيست است. ما خيلي چيزها را اصلا جرات نميكنيم كه بگوييم كساني كه مطالعات فرهنگي را عميق نميشناسند يا اساسا اين گفتمان را قبول ندارند خودشان را شارح اين علم ميدانند و دارند براي مطالعات فرهنگي تصميم ميگيرند. هال كسي بود كه ميتوانست جلوي اين رفتارها را بگيرد.
برش 1
ما نياز داريم به استوارت هال كه بياييم و در راه خودمان حرف بزنيم. اين ساختمانها و اين دانشگاهها براي كاسبي نيست بلكه براي كمك به ملت است؛ براي كمك به حل بحران محيط زيست است. ما خيلي چيزها را اصلا جرات نميكنيم كه بگوييم و اين نه فقط به خاطر ترس از دولت نيست بلكه به خاطر اين است كه خودمان
هر كدام يك چماق را در دست گرفتهايم و ديگران را كنار ميزنيم. كساني كه مطالعات فرهنگي را عميق نميشناسند يا اساسا اين گفتمان را قبول ندارند خودشان را شارح اين علم ميدانند و دارند براي مطالعات فرهنگي تصميم ميگيرند.
برش 2
امروز به تدريج به عرصهاي وارد ميشويم كه دانشگاهيانمان وارد حوزه عمومي ميشوند. اين نهاد دانشگاه است كه بايد از حوزه دانشگاه به حوزه عمومي نقب بزنيم. اين وظيفه ما دانشگاهيان است كه از هال بياموزيم استاد دانشگاه شدن يا نوشتن مقاله علمي -پژوهشي كافي نيست. اداي انسان دانشگاهي درآوردن ديگر كفايت نميكند. طشت رسوايي استادان شبه استاد دانشگاهي از بام به زمين افتاده است. شبه استادان بايد بدانند كه نسل جوان و آنهايي كه اهل علماند درك ميكنند و «استادان واقعي» را از «شبه استادان دانشگاهي» تشخيص ميدهند.