تيم ملي و اصحاب كهف
امير پوريا
با ديدن هر تصويري از تماشاگران ايراني بازي بزرگ آخر تيم ملي فوتبال در برابر پرتغال، چه شادماني و مشتهاي گره كرده و اميد و دلواپسي در چشمان شان تا پيش از حذف و چه اندوه بعد از آن، عبارتي در متن سترگ آقاي بهرام بيضايي «كارنامه بندار بيدخش» به يادم ميآيد: «و اين مردماناند در كوشش؛ كه سزاوار بهترند». گيرم در اين تصويرها مردم در حال كار و كوشش نباشند. چه براي آنها كه در روسيه و استاديوم بودهاند و چه اين همه كه هر جاي دنيا پاي پخش تلويزيوني شور و همدلي و اشك شان جاري بوده، همزماني رشد غروربرانگيز تيم ملي در جام جهاني 2018 روسيه با رشد هراسآور تورم اقتصادي در كشور، باعث ميشود به اين بينديشيم كه حق اين مردم، بهتر از آن چيزي است كه دارد نصيبشان ميشود.
دو هفته پيش در اين موقع كه يك روز تا شروع جام مانده بود، اگر كسي ميگفت كه اين تيم در گروهي با حضور قهرمان آفريقا و قهرمان اروپا و قهرمان سابق جهان، فقط يك بار ميبازد، فقط دو گل ميخورد، پرتغال و اسپانيا را به ستوه ميآورد و جان به لب ميكند، تنها تيم گروه ميشود كه از كريس رونالدو گل نميخورد و پنالتي او را زير دست دروازه بان خود نگه ميدارد (نه آنكه توپ را مُشت يا دفع كند)، به اين فرد فرضي القابي چون خيالباف و خوشبين ميداديم. همچنين، اگر همان موقع كسي ميگفت اين بازيكنان وقتي به ايران برگردند و با افزايش قيمتها رو به رو شوند، گمان ميكنند همچون اصحاب كهف سالهايي دراز را در روسيه به سر بردهاند، او را بدبين ميناميديم. اين هر دو چنان در كنار هم است كه چه در زمين فوتبال و چه در خيابانها و صرافيها و دكانهاي بحرانزده اين سرزمين، ياد آن جمله بندار بيدخش بيفتيم و آه از نهاد برآوريم. با اين فرق كه رنج و كوشش فوتبالي، پايان وِل - با پايان معلق ولي درست اشتباه نگيريم- ندارد. تيم كارلوس كي روش حالا با تمام لياقت ستودنياش از جام حذف شده و تكليف، روشن است. اما تنگنا و بنبست اقتصادي و اجتماعي رو به انفجار اين روزهاي اين مردم، فرجام مشخص ندارد. بايد همچنان دست و پا زد و چيزي موسوم به زندگي را ادامه داد.