چگونه حيات سياسي را احيا كنيم؟
نويد كلهرودي | كافي است به شبكههاي اجتماعي به خصوص توييتر نگاهي بيندازيم، به نظر ميرسد بخش بزرگي از مسائل عرصه سياست ايران امروز در اين شبكهها رقم ميخورد. كمتر موضوع سياسياي است كه در طول ۴ سال گذشته ربطي به فضاي مجازي پيدا نكرده باشد يا اساسا از دل همين فضا شكل نگرفته باشد. همزمان با سياستمداران، روزنامهنگاران و افراد شناخته شده در اين شبكهها ما با جنبشي نيز مواجه هستيم كه فضاي متفاوتي را ترسيم ميكند؛ جنبشي كه ميتوانيم نام آن را «جنبش فيكها» بگذاريم؛ افراد بينام و نشان و كساني كه هيچ شناختي از نگرش آنها، تحصيلات آنها، مواضع آنها و... در دست نيست و مداوما هم از سوي بخشي از مردم پذيرفته و تاييد ميشوند. به نظر ميرسد كه تمامي معيارهاي كنشگري سياسي در جهان واقعي و روي زمين واقعيات در حال رخت بر بستن از فضاي سياسي ايران است. اين يادداشت تلاش ميكند تا با استفاده از الگوي نظري هانا آرنت، نظريهپرداز علومسياسي به اين پرسش پاسخ دهد كه چرا حيات سياسي در ايران امروز به خطر افتاده و براي احياي آن بايد چه كرد؟ براي آرنت هيچ چيز به اندازه دو واژه اهميت ندارد؛ اول «سخن» و دوم «عرصه عمومي». او در حقيقت منتقد نگرش فيلسوفان باستان به سياست است و معتقد است اين بدبيني آنان به سياست حاصل «ناكامي ايشان در پي بردن به اعماقي است كه سياست در آنها ريشه دارد.» آرنت سياست را تنها و تنها در عرصه عمومي متكثر به رسميت ميشناسد. از نظر او سياست و آزادي در يكديگر عجين شدهاند و اساسا «سياست مهمترين مظهر و جايگاه ظهور آزادي است.»
حيات سياسي با تكثر و به رسميت شناختن گروههاي مختلفي از مردم، اقليتها، قوميتها و... معنا پيدا ميكند و اين دقيقا همان چيزي است كه در طول چهار دهه گذشته مداوما كمرنگتر شده است. نظام سياسي در ايران در هر دورهاي عدهاي را به حاشيه رانده و طرد كرده است. به نظر ميرسد بخشي از مردم كه در دي ماه به اعتراض پرداختند و خود را هم هويت و هم جهت با اصلاحطلبان و اصولگرايان نميدانستند در همين جايگاه قرار بگيرند؛ كساني كه عملا به دليل آنكه به رسميت شناخته نشدهاند احساس طرد شدگي و خشم ميكنند. عرصه عمومي جامعه ما از هر گونه سياستورزي خالي شده است چرا كه ابزارهاي اين كنشگري عملا از ميان رفته يا بسيار كمرنگ شدهاند. ما در حالي با هجوم جنبش فيكها در فضاي مجازي روبهرو هستيم كه روزنامههايمان از رمق افتادهاند و ديگر توان تاثيرگذاري بر افكار عمومي را ندارند. در حقيقت نظام سياسي با كمرنگ كردن اثر احزاب، سختگيري بر مطبوعات و عملا بياثر كردن آنان و اتخاذ سياستهاي نظارتي سفت و سخت براي ورود سياستمداران به مجلس و... عملا بدنه خود را تضعيف كرده است. اگر بودند احزاب و گروههاي ريشهدار حقيقي، روي زمين و فعال كه مردم در آنها فعاليت كنند ما در چنبره جنبش فيكها در دي ماه قرار نميگرفتيم و در بهت و حيرت فرو نميرفتيم كه به راستي چه كساني بيهيچ نام و نشاني مردم را به آمدن به خيابان فرا ميخوانند. فراموش نكنيم پيش از انتخابات رياستجمهوري در حالي ادمين كانالهاي تلگرامي اصلاحطلب دستگير شدند كه تعداد اعضاي كانالي كه در ديماه مردم را به ساخت بمبدستي متهم ميكرد، بسيار پايين بود و حذف كانالهاي اصلاحطلب در گذر زمان به اعضاي اين كانال مروج خشونت افزود. وقتي حيات سياسي از جامعه رخت بربندند «كوتولههاي سياسي» ظهور ميكنند آنها كه حاصل همين فضا هستند و از نبود افراد اصيل و شناخته شده استفاده ميكنند. هر چيزي در اين فضا مبتذل است، خبرهاي كذب به حدي گسترش پيدا ميكنند و اعتبار مييابند كه صدا و سيما يا مطبوعات و خبرگزاريها هم آنها را كار ميكنند و در فقدان نهادها و افراد معتبر است كه ميبينيم خبري مبني بر تسخير مجلس بر اثر تظاهرات معترضان به بازار ارز دست به دست ميچرخد و باور ميشود ! نظام سياسي بايد متوجه اين نكته باشد كه عمل سياسي فارغ از نتايجش امري لازم براي جامعه است و بيآن نميتوان به تمشيت امور پرداخت. عمل سياسي ميتواند آزادي را به همراه بياورد آزادياي كه بر خلاف تعبير ليبرالي براي رهايي از سلطه خارجي نيست بلكه با امكان عمل در عرصه عمومي و سياسي شناخته ميشود. نظام سياسي با حذف نگرشهاي مختلف و فرصت دادنهاي يكسويه به يك نگرش از طريق رانت، گزينش استخدامي، نظارت استصوابي و... تصور ميكند كه «قدرتمند» است اين در حالي است كه به نظر آرنت قدرت در زماني شكل نميگيرد كه تنها يك گروه ميتوانند اظهارنظر كنند بلكه زماني معنا پيدا ميكند كه تكثر وجود داشته باشد يا به عبارت ديگر قدرت به معني حضور «همه» در آن است. قدرت واقعي زماني است كه مردم فرمان صادر شده از سوي حكومت را ميپذيرند چرا كه در پس و پشت آن فرمان «اراده همگان» وجود دارد. ممكن است با جلوگيري از ورود منتقدان يا اصلاحطلبان و... ما پارلماني آرام(؟!) داشته باشيم اما در پس اينچنين رخدادي ما با ابتذال سياست روبهرو خواهيم شد. سلفي نمايندگان، تلفظ اشتباه نام يك موزه، عدم تسلط نمايندگان بر برخي روال عادي و جاري مجلس و... حاصل همين نگرش است كه همه را نميخواهد؛ طرفه آنكه همين جمع ضعيف قرار است قوانيني را براي حفظ همين نظام وضع كنند كه عملا امكانپذير نيست و درست در همين زمان است كه ما ميتوانيم تعريف آرنت را از تفاوت ميان قدرت و خشونت به كار بگيريم و بگوييم اگر ما پذيرفتيم كه كسي بر ما فرمان دهد و اين فرمان ناشي از اراده همگان باشد ما با نظام سياسياي روبهرو هستيم كه «قدرت» دارد. ما امروز به احياي سياست ورزي و به رسميت شناختن آن نياز داريم. اين ميسر نميشود جز آنكه نظام سياسي آغوش خودش را به سوي همه بگشايد و تلاش كند چترش را بالاي سر همه نيروهاي سياسي بگيرد و نگذارد كه هيچكس خيس شود.