كهنه فروشيِ حرفهاي به درد نخور
اسمعيل اميني
به دنياي تبليغات تجاري نگاه كنيد. پر است از رنگ، هيجان، زيبايي، جواني، شادي، خوشبختي و پيشرفت.
در دنياي تبليغات همهچيز خوب و خوشايند است و دنيا دارد به روي ما لبخند ميزند. آسايش امروز و آرامش فردا، قبولي در آزمون دانشگاه در سه سوت، نو كردن لوازم منزل با مبلغي ناچيز، سفرهاي سياحتي دور و دراز با هزينه باورنكردني.
وقتي به تبليغات تجاري نگاه ميكنيم، ميدانيم كه جملات و وعدههاي آن، تبليغاتي است، پس توقع نداريم كه با واقعيت سازگار باشد. تجربه به ما آموخته است كه حرفهاي تبليغاتي را زياد جدي نگيريم.
بسياري از حرفهاي عاطفي و تعارفي نيز مانند حرفهاي تبليغاتي است. مثلا وقتي كالايي خريدهايم و ميخواهيم پولش را بپردازيم، فروشنده ميگويد: قابل شما را ندارد. ميدانيم كه اين فقط تعارف است و منظور فروشنده اين نيست كه پول نميخواهد.
يا مثلا وقتي به عيادتِ پيرِ سالخورده بيمار رفتهايم و به او ميگوييم: بزنم به تخته حالتان خيلي خوب است، مثل يك جوان بيست ساله ورزشكار.
هم ما ميدانيم كه اين حرفها براي روحيه دادن است و هم آن پيرِ بيمار، اين را ميداند كه حالش مانند جوان بيست ساله ورزشكار نيست.
جملاتِ عاطفي، تعارفي، تبليغاتي، كنايي كه منطق خاص خودشان را دارند، دروغ نيستند اما بيانگر واقعيت هم نيستند. چون مخاطب ميداند كه با كاركرد خاص زبان مواجه است و از آن جملات توقع مطابقت با واقعيت ندارد.
اما گزارههاي علمي، خبري، تحليلي، حقوقي و نوشتههاي اسناد و قراردادهاي رسمي، نبايد عاطفي و تعارفي و تبليغاتي باشد.
سالياني است كه صاحبان مناصب و مديرانِ ما، اين نكته ساده و بديهي را هنگام سخن گفتن و نوشتن در نظر نميگيرند.
يعني به جاي سخن گفتنِ مسوولانه و قابلِ استناد و بيان واقعيت، حرفهاي عاطفي و تبليغاتي و تعارفي، ميگويند و مينويسند و حتي گاهي به عنوانِ برنامه و طرح و لايحه و بخشنامه، عرضه ميكنند.
زماني رييسجمهور پيشين در سخنرانياش مدعي شد كه جوانانِ ما در آشپزخانه منزلشان اورانيوم غني ميكنند.
يك كارشناس انرژي هستهاي نوشته بود: عادت كردهايم كه از مسوولان حرفهاي غيرمسوولانه بشنويم وگرنه، اگر اين سخن رييسجمهور جدي بود، بايد در شهر وضعيت فوقالعاده اعلام ميشد و شهر تخليه ميشد، تا پاكسازي كامل خانهها از تشعشعات راديو اكتيو، كه ماهها طول ميكشد.
در سخنان و تحليلها و نوشتههاي مديران و مسوولان، تامل كنيد و ببينيد، چگونه جملات تبليغاتي و عاطفي و تعارفي، بر گزارههاي عملي و منطقي و مستدل و مستند غالب شده است؛ يكي مثلا همين اصطلاحِ (حباب قيمت) كه معلوم نيست از كدام كهنهفروشي حرفهاي به درد نخور به زبان و بيانِ مسوولانِ اقتصادي راه يافته است.