برخی از مدیرانِ «صداوسیما» نخوانند!
روی اعصابِ مردمان، پاییم
مجتبی احمدی
اشاره: شیخ اجل، «سعدی»، غزلی شیرین دارد با مطلعِ «ما گدایان خیل سلطانیم/ شهربندِ هوای جانانیم» که خیلیها آن را با صدای استاد شجریان در آلبوم «نوا مرکبخوانی» شنیدهاند. در شعری که خواهيد خواند، به این غزل نظر داشتهام و مصراعهای در پرانتز هم، از سعدي است.
ما مدیرانِ خوبِ اینجاییم
شهروندِ همین طرفهاییم
«راستکردارهای کاردرست»
اینچنین ما و آنچنان ماییم
(تو به «سیما»ی شخص مینگری)
ما مدیرِ صداوسیماییم
خادمِ ساکنانِ پایینیم
چاکرِ بچههای بالاییم
بسکه برنامههایمان خوب است
در همه خانهها هویداییم
اولین انتخابِ مامانیم
بهترین انتخابِ باباییم
«ماهواره» کسی نمیبیند
ما فقط لایقِ تماشاییم
دوست دارند مردمان ما را
بسکه ماهیم، بسکه زیباییم
خیرمان میرسد به بیننده
این رسانهاست و ما رساناییم
هی نجیبانه راست میگوییم
از دروغ و دغل مبرّاییم
نیست از ما کسی سیاستباز
نقش داریم و گرمِ ایفاییم
هرچه باشند دیگران دانا
ما ولی در عوض، تواناییم
میتوانیم راهِ یکشبه را
ظرفِ صدسال هم بپیماییم
میتوانیم هوشمندانه
گوشِ بیننده را بیالاییم
میتوانیم در نمای درشت
گاه یکمشت یاوه فرماییم
بودمان از نمودمان پیداست
سازپنهانکُنانِ دنیاییم
ساز پنهان کنیم با گلدان
ضمن حفظ سِمَت، گُلآراییم
طرحمان گند هم اگر باشد
معذلک، مُصر به اجراییم
(تنگچشمان، نظر به «پخش» کنند)
ما ولي پشتِ صحنه بیناییم
هرچه و هرکه بابِ میل نبود
ما مهیای کشف و افشاییم
هرکه با ما نبوده دشمن ماست
پس طبیعیست با احبّاییم
(هر گُلی نو که در جهان آید)
سخت پیگیرِ خار و خاراییم
«دست در دستِ هم دهیم» اگر،
روی اعصابِ مردمان، پاییم
میتوانیم بر مخاطبمان
فلذا، دم به دم، بیفزاییم.