يك ايران، يك صدا
يكي شيعه است، يكي سني، يكي شهري، يكي دهاتي، يكي روشنفكر، يكي عوام، يكي خواص و يكي... طبيعي است كه اينها با هم اختلاف نظر داشته باشند و باهم فرق كنند. اختلافها را بايد محترم شمرد و براي فهميدن و احيانا حل و فصلشان تلاش كرد اما وقتي در برابر دشمن قرار بگيريم، مطمئن باشيد كه پشت به پشت هم ميدهيم، متحد ميشويم و مثل يك مشت واحد مقاومت ميكنيم. يادتان باشد اول انقلاب مسوولان بيش از هر چيز روي وحدت كلمه تاكيد ميكردند و از مردم ميخواستند تا در اين برهه حساس اختلافها را كنار بگذارند ايراني متحد و يكصدا را نمايندگي كنند. مردم كوچه و بازار هم به خصوص در مناطقي كه اختلافات مذهبي/ عقيدتي وجود داشت، با لهجهها و گويشهاي مختلف شعار ميدادند «شيعه و سني فرقي نيه/ رهبر فقط خمينيه». پيروزي قريب الوقوع انقلاب اسلامي خالي از رمز و راز نبود. ضدانقلابها از همان موقع دنبال ردپاي شرق و غرب ميگشتند و اين پيام را به ملت مخابره ميكردند كه دستهاي توطئهگر و مرموز در كار بوده و هستند. اما انقلابيها ميگفتند تنها رمز پيروزي انقلاب وحدت كلمه بوده است. راست هم ميگفتند. كافي است آلبومهاي چهل سال پيش را با دقت و حوصله ورق بزنيد تا مهمترين رمز پيروزي را ببينيد؛ اتحاد. تنها اتحاد باعث شده بود تا آحاد جامعه و رهبران سياسي و مذهبي وسعت مشرب فوقالعاده پيدا كنند و با سعه صدري باور نكردني دوشادوش يكديگر بايستند و قدرت قاهره پهلوي را پس برانند. در جريان انقلاب علما به كراوات مكلاها كار نداشتند، مذهبيها هم در همسفره شدن با چپها، دست و دهن آب نميكشيدند. ايده وحدت حوزه و دانشگاه در خلأ پديد نيامد. ابتدا در عرصه عمل، در راهپيماييها و جلسات، حوزويون و دانشگاهيها كنار هم قرار گرفتند تا بعدا به لحاظ نظري نيز خواستند كنار هم بنشينند و آرا و عقايدشان را به هم نزديك كنند. شخصا خيلي جستوجو كردم و از اين و آن پرسيدم ببينم آيا در هيچكدام از ميتينگها يا جلسات انقلابي، كسي از معممين، فرضا سر ريش يا لباس به روشنفكران گير داده يا نه. نه. از آن طرف هم كسي به لباس و عقيده كسي كار نداشت. يك مورد هم نشنيدم كه تكفير و تفسيقي صورت گرفته باشد. حتي آنها كه در زندان سر نجس و پاكي با همبنديان غير مسلمان مشكل داشتند، در حين انقلاب و كمي بعد از پيروزي چنين ملاحظاتي را به زبان نياوردند در كار و كردار خود هم بروز ندادند. اولين اختلافها البته بر سر قدرت پديد آمد. همه جا و همه وقت، سر تقسيم غنائم است كه اختلافها گل ميكنند و برادريها جاي خود را به دشمني ميدهند. شهيد بهشتي ميگفت ما شيفته خدمتيم نه تشنه قدرت، اما ظاهرا خيليها با او همعقيده نبودند و نتوانستند قدرتطلبي خود را پنهان كنند. در صدر اسلام هم اولين جوانههاي تفرقه وقتي روييد كه قدرت و ثروت موضوعيت پيدا كرد. ميگويند خدا انسان را آفريد، انسان هم توجيه را. بعضي از توجيهات شك نكنيد جزو القائات ابليس روسياه است. همه تفرقهها ريشه در تمناهاي نفساني دارند اما كيست كه جسارت بيان واقعيت را داشته باشد و بيپرده بگويد كه دنبال چيست. در مقام حرف همه از خود گذشته و فدايياند، در عمل اما اكثرا، آنچنانكه براده آهن جذب آهنربا شود، جذب پول و قدرت ميشوند. براي همين به تلبيس و تدليس رو ميآورند و به تفرقهها و كينهها و نقارهاي خود رنگ ايدئولوژيك ميزنند و طوري وانمود ميكنند كه انگار براي خدا، براي خلق، براي انقلاب و براي احساس مسووليت است كه نميتوانند كنار برادر سابق و دشمن لاحق بنشينند. اخيرا يكي از سخنرانيهاي امام خميني(ره) در فضاي مجازي منتشر شده كه به صراحت سردمداران تفرقه را مورد خطاب قرار داده كه «مرا نميشود بازي داد. دعواي شما براي خدا نيست. دعواي همه براي خودشان است... وتلبيس نفساني است...» امام بواسطه چشم باطنبينش نبود كه توانسته بود دست سردمداران نفاق و تفرقه را بخواند. كافي بود در گفتهها و نوشتهها و خواستهها و قسمهاي حضرتعباس عمرو و زيد دقت ميكرديد تا دم خروس ريا و تزويرشان را ميديديد. كسي كه حاضر نباشد براي اعتلاي كشور و حفظ انقلاب از تمناهايش، حتي از حق شخصياش بگذرد يقين كنيد كه با شيطان همدستتر است تا با ديگري. از آن طرف البته دشمنان انقلاب هم بيكار ننشستند و هر كجا اندك شرري از تفرقه ديدند با واسطه و بيواسطه بر آن دميدند و بر هيمهاش افزودند وخيلي زود كار را به جايي رساندند كه دعواهاي قديمي سر باز كردند و اختلافها رو آمدند. بيترديد بدترين اختلافي كه دامن كشور و مسوولان را گرفت همين اختلاف شيعه و سني بود و هست كه خيلي جاها به آن رنگ تقدس زدند و خاطر بسياري از سادهدلان را با خود همراه كردند. بر خلاف تاكيد رهبران انقلاب بر حفظ وحدت عقيدتي، اين طرفيها و آن طرفيها زخمهاي كهنه را از سقيفه تا به امروز نمك پاشيدند و آتش لعن و توهين را شعلهور كردند. سادهدلي است اگر فكر كنيم در اختلافافكنيها، دشمنان قديمي ايران بيكار نشستند و تماشا كردند. نه. نه تنها بيكار ننشستند بلكه با راه انداختن شبكههاي به ظاهر عقيدتي برادران را به جان هم انداختند و مردمي را كه در جريان وقوع انقلاب اسلامي متحد و يكپارچه شده بودند از هم دور ساختند. متاسفانه امروز كار را به جايي رساندهاند كه تمام آن شعارهاي وحدت آفرين تا حد زيادي از معنا تهي شدهاند و متاسفانه در همه عرصهها كينهتوزي جاي وحدت كلمه را گرفته است. آن آلبوم عكسهاي انقلاب را –كه جلوتر عرض كردم- اگر با فيلمها و عكسهاي امروز مقايسه كنيم، ميبينيم كه نه تنها در عرصههاي عقيدتي بلكه در عرصههاي اجتماعي هم از وحدت خبري نيست. جنوب شهري كينه شمال شهري را در دل ميپرورد، معمم با مكلا آبش توي يك جوي نميرود و عامي از روشنفكر شاكي است و مردم از مقامات خشمگين هستند و... كار را به جايي رساندهاند كه حتي در سمينار وحدت نيز شيعه و سني حاضر نميشوند به يك امام اقتدا كنند و نمازشان را به وحدت بخوانند. ساده از روي اين قضيه نگذريد و آن را به حساب كجسليقگي مسوولي خرد يا خطاي گروهي در يك سمينار نگذاريد. نه، قصه جدي است و شك نكنيد كه سود اين تفرقه به جيب دشمنان ايران و انقلاب ميرود. ما امروز، بلا و گرفتاري كم نداريم. از يك طرف بلاي خانمانسوز فساد به جانمان افتاده و از سوي ديگر ويروس سستي و تنبلي در جان و تنمان رخنه كرده است. اما بدتر از همه اينها بايد فكري به حال تفرقه افسار گسيخته كنيم. تفرقه دقيقا همان چيزي است كه نميگذارد انگشتهاي يك دست به مشتي آهنين بدل شوند. كسي نميگويد همه بايد شبيه هم شويم و توقعاتمان را پايين بياوريم. بگويد هم كسي به اين حرف ناحساب گوش نميدهد. بالاخره بايد اختلافها را جدي گرفت و تا آنجا كه ميشود محترمشان شمرد اما بايد نگران وحدتي بود كه روزبهروز در حال كمرنگتر شدن است و ايستادن آحاد جامعه را در كنار هم مانع ميشود. شك نكنيد كه تفرقه امروز حاصل نفس اماره است كه مهار گسيخته تاخته و جلو آمده. فساد را هم همين نفس اماره روي دست ملت گذاشته. كار به جايي رسيده كه سخت بشود با اندرز و وعظ و خطابه جلوي رشد سرطاني نفس اماره را بگيريم اما شايد با رعايت سفت و سخت قانون، با ترويج برادري و مواسات، با احترام به اختلافها و با پرهيز از ريا و تزوير قدري از آب رفته را به جوي باز گردانيم و جلوي تباهي را بگيريم. امروز بيش از هر زمان ديگر ما نيازمند وحدت كلمهايم. حالا كه امريكا با همدستي دولتهاي حقير منطقه به معارضه علني سياسي و اقتصادي با ما برخاسته، لازم است كه از ايران يك صدا به گوش برسد. براي اينكه اين يك صدا فرمايشي و تشريفاتي نباشد، لازم است وحدت را از نو تعريف كنيم و به قواعدش گردن بنهيم. قاعده وحدت يعني برادري. نميشود استاني بيش از چهل سال طعم محروميت را بچشد اما از آنها توقع برادري داشته باشيم. اگرچه كماكان برادرند. نميشود به خواسته برادرانمان اعتنا نكنيم اما كماكان همراهي را از ايشان توقع كنيم. اگرچه همچنان همراهند. وحدت اقتضائاتي دارد و ابتداييترين اقتضائاتش همين است كه وعدهها را از ياد نبريم و هر طوري هست خلف وعده نكنيم. هيچ مرضي به اندازه وعده سر خرمن و دروغ و تظاهر وحدت را نحيف و بيبنيه نميكند. افتراق حرف و عمل هم مخل وحدت است. اگر ميخواهيد از ايران امروز، يك صدا شنيده شود لازم است به قواعد وحدت عمل كنيم. ميدانيد چه چيزي باعث ميشود هموطن سيستاني ما در گوشهاي از دهات محروم آن منطقه دلش بشكند و از همراهي با انقلاب باز بماند؟ اينكه به گوشش برسد كه اينجا كسي به فكرش نيست و جز وعده نصيبي ندارد.