بعد از دو ساعت گفتوگو با هايده شيرزادي اگر بخواهيم او را در دو كلمه توصيف كنيم، ميتوانيم با اطمينان بگوييم: «دلبسته ايران». هايدهشيرزادي متولد سال 34 در گيلانغرب است. از خانوادهاي كه به كشاورزي مشغول بودهاند. او سالهاي اول پس از انقلاب معلم حرفه و فن بوده اما به دليل برخي مشكلات و سوءتفاهمهاي سياسي از اين شغل كنار گذاشته ميشود. دغدغهاش براي رونق كشاورزي موجب ميشود تا يك تصميم بزرگ بگيرد؛ مهاجرت به خارج از ايران براي آنكه در رشته مهندسي كشاورزي تحصيل كند و به قول خودش با اندوختهاي علمي به وطن بازگردد: «ميديدم در كشاورزي ما جاي گاو را با تراكتور عوض كرديم اما اصول كشاورزي مان تغيير زيادي نكرده است. خواستم درسي بخوانم كه در زمينهاي خودمان كار كنم. آن زمان همهچيز براي زنان محدود بود. تصميم گرفتم بروم خارج از كشور. عملي كردن اين تصميم آسان هم نبود. اما به هر حال تصميمم را گرفته بودم.» او در سال 1364 به آلمان مهاجرت ميكند دوباره ديپلم ميگيرد، زبان آلماني را فرا ميگيرد و در رشتهاي به نام «كشاورزي بينالمللي» تحصيلاتش را آغاز ميكند: «اين رشته مبتني بر اين بود كه ما با كشاورزي در تمام شرايط آب و هوايي دنيا آشنا شويم.» اما يك اتفاق ساده باعث شد كه مسير زندگي هايده شيرزادي تغيير كند. او با تفكيك زبالههاي خشك و تر در شهر كاسل آشنا شده بود و همين جرقهاي بود براي آنكه مسيرش را تغيير دهد. او سال 1371 با كارشناسي ارشد مهندسي كشاورزي بينالمللي گرايش بيماريشناسي به ايران بازميگردد: «داشتم به اين فكر ميكردم چه چيزي بايد به عنوان سوغات به ميهن ببرم.» شيرزادي سوغات آورد اما نهتنها به گرمي از او استقبال نشد كه براي تحويل دادن سوغاتياش رنج و مرارتهاي فراواني را تا همين امروز تحمل كرده است؛ اتفاقاتي كه بسياريشان از نظر او ضرورتي براي انتشار ندارند و شنيدن شان دردآور است. اما «صبوري»، «گذشت زمان» و «كار دقيق علمي» باعث شد تا هايده شيرزادي ايده نوين بازيافت زباله وتوليد كود كمپوست از زباله تر را در كرمانشاه به سرانجام برساند. از اينجا به بعد اين قصه پيش روي شماست.
سال 71 كه به ايران برگشتيد سراغ چه كاري رفتيد؟
سايت دفن زباله شهر را ديدم و متوجه مشكلاتش شدم. صدها كودك را در زبالههاي كرمانشاه ديدم. اثر شيرابه زبالهها بر سفرههاي آب زيرزميني را ديدم و با خودم تعهد كردم كه اين مشكل را حل كنم. با شهرداري هم صحبت اوليهاي انجام دادم اما استقبال نكردند. از طرف ديگر احساس كردم خودم هم از نظر علمي قوي نيستم. با همسرم كه آلماني است و در سال 1370با او ازدواج كرده بودم؛ مشورت كردم براي اينكه دوباره به آلمان برگردم و اينبار در رشته محيط زيست تحصيل كنم. در همان دانشگاه كاسل رشته مهندسي حفاظت محيط زيست را شروع كردم. مطالعهام را كه شروع كردم ديدم راهكارهاي حوزه پسماند عمدتا متناسب با كشورهاي پولدار طراحي شده بودند. راهكارهايي نبودند كه به درد كشورهاي در حال توسعه و به درد شهر منِ كُرد فقير بخورند. فقط اين ايدهها را ميشد در شهرهاي بسيار بزرگ انجام داد. به استادم گفت اين روشهاي موجود در آلمان به درد ما نميخورد. استاد به من توصيه كرد كه در ايران كار ميداني انجام بدهم و يكي از شهرها را دقيق مطالعه كنم اين را هم گفت كه البته مراقب باشم نخواهم چرخ را دوباره اختراع كنم. مطالعه شهر كرمانشاه را به طور رايگان انجام دادم و در پاياننامهام از نتايج همين تحقيق استفاده كردم. در جريان اين مطالعه متوجه شدم كه در ايران كارهاي مطالعاتي ديگري هم قبل از آن انجام شده است. مثلا سال 51 وقتي ايران يك كارخانه براي تهران خريده است. اما سيستم را اشتباه خريده بودند براي اينكه تفاوتهاي نوع زباله ما با زبالههاي اروپا را لحاظ نكرده بودند. آن زمان 20 ميليون دلار هزينه كرده بودند. متوجه شدم كارخانهاي از طرف سوييس و آلمان در اصفهان ايجاد شده است. هدفم اين بود سيستمي براي بازيافت طراحي شود كه متناسب با آناليز زباله شهرهاي ما باشد و با شرايط آب و هوايي و جغرافيايي هم همخواني داشته باشد. سال 73 بهطور جدي روي اين كار متمركز شدم. اوايل برخي مسوولان خيال ميكردند بايد از اين طريق به آشناهاي شان رانت بدهند. مثلا يك نفر را معرفي كردند، گفتند اين فرد مجوز كارخانه بازيافت را دارد شما هم با اين فرد كار كن. ولي من متوجه شدم كه او اصلا دنبال بازيافت و توليد كمپوست نيست. به من گفت ميخواهم وام بگيرم كاميون بخرم. سال 75 به طور عملي كار را در كرمانشاه شروع كردم اما مشاركت شهرداري را نياز داشتم. ولي بعد از كلي جلسه باز هم نتيجه نگرفتيم.
چه زماني اين طرح از طرف شهرداري با اقبال روبهرو شد و كار راه افتاد؟
به آلمان برگشته بودم كه كارهاي تحصيلم را تمام كنم. تا اينكه سال 76 شده بود و دولت آقاي خاتمي سر كار آمده بود. با من تماس گرفتند و گفتند كه شهردار جديد ميخواهد شما را ببيند. نامش آقاي ميرزايي بود و خيلي سريع علاقه نشان داد كه كار شروع شود. در اين پنج، شش سال كولهاي پر از مطلب داشتم. هر جا ميرفتم به مسوولان اسلايد نشان ميدادم كه فرق ما در زمينه زباله با ديگران چيست. در جلسه با آقاي ميرزايي و چند استاد دانشگاه پاورپوينتي را ارايه و هدفم را توضيح دادم.
نتيجه چه شد؟
قرار شد كار را شروع كنيم. شهردار شخص با درايتي بود. براي اينكه معتقد بود اگر بخواهم تنها كار را پيش ببرم از يكجا به بعد سيستم بروكراسي دولتي در كار اخلال ايجاد ميكند. براي همين قرار شد يك شركت مشترك تاسيس كنيم. تاسيس همين شركت هم ماجراهاي خودش را داشت ولي سرانجام تاسيس شد. بعد از رفت و آمدهاي زياد آقاي مقيمي، استاندار وقت كرمانشاه هم برايمان وام مصوب كرد. بعدا به نام شركت وام را دريافت كرديم. دوره دوم آقاي خاتمي بود كه ديگر پروژه به نتيجه رسيد. در گام اول زباله 5 هزار خانوار را دريافت ميكرديم. چون هدف مان اين بود گام به گام حركت كنيم. دوره دوم آقاي خاتمي فردي به نام آقاي تركنژاد استاندار شده بود كه وقتي از خط توليد ما ديدن كرد، ترغيب شد از تكميل خط توليد حمايت كند. بعد برنامهريزي كرديم كه كل شهر را پوشش دهيم. وقتي ديدم فرهنگسازي اينكه همه مردم زباله را از مبدا تفكيك كنند زمان ميبرد، براي همين همزمان تلاش كردم به هدف اصليام يعني رسيدن به نقطهاي كه دفن در كرمانشاه متوقف شود، دست پيدا كنيم. براي همين سال 83 دستگاههاي پردازش زباله را آورديم. هر خانواده به طور متوسط يك تن زباله توليد ميكند. از اين ميزان به طور متوسط 400 متر مكعب گاز گلخانهاي متصاعد ميشود. من براي اينكه بتوانم عمق فاجعه را نشان بدهم، مثالي ميزنم؛ انگار كه 5 هزار گازوييل را در بيابان آتش بزنيم. از يك تن زباله 500 تا 600 ليتر شيرابه وارد محيط زيست ميشود. هدف ما اين بود كه اين ردپاي زيستمحيطي را به جا نگذاريم. من خيلي آهسته و پيوسته كار كردم. مرحله به مرحله بايد نتايج را ثابت ميكرديم و جلو ميرفتيم. سال 86 سرانجام كل زباله كرمانشاه را وارد چرخه توليد كمپوست كرديم. آن موقع 450 تن در روز بود. بخشي از اين به صورت تفكيك از مبدا به دست ما ميرسيد و بخشي هم به صورت مخلوط كه ما تفكيك ميكرديم. تا اينكه يك اتفاق ناگوار افتاد و به يكباره ما را به عقب برگرداند.
آن اتفاق ناگوار چه بود؟
شوراي شهر كرمانشاه منحل شد. شهردار تغيير كرد و شهردار جديد هم دستور داد مثل تهران بشكههاي جمعآوري زباله در شهر مستقر شود و كار ما را هم تعطيل كرد.
دليلش چه بود؟
اي كاش ميدانستم. واقعا داشتم قطع اميد ميكردم. من الگوهاي بزرگي در ذهن داشتم ولي ميديدم كه روياهايم دارد از دست ميرود. اما سال 88 آقاي دادوش هاشمي، استاندار كرمانشاه شد. او نگاهش به كار ما مثبت بود و حتي حمايت كرد و به ما وام داد تا خط بازيافت را كامل كرديم. بعد از تكميل اين خط، جداسازي زبالههاي غيرقابل بازيافت كه ارزش حرارتي داشتند هم شروع شد كه اين مواد برود در سوخت كارخانههاي سيمان استفاده شود. اين كار ابتدا در آلمان شروع شد. در آلمان سال 1995 قانوني تصويب شد كه بر اساس آن بايد تا سال 2005 دفن زباله تعطيل شود. 2004 اتحاديه اروپا به اين قانون پيوست. آلمان از 2005 ديگر دفن ندارد. الان سالهاست كه با تكنولوژي جديد اين كار در دنيا در حال انجام است. 65 درصد سوخت كارخانههاي سيمان در آلمان از همين محل تامين ميشود. 5/6 ميليون تن مواد را به كارخانههاي سيمان ميبرند. در اتريش و تركيه و جاهاي ديگر هم اين سيستم برقرار است. در زباله سه بخش اصلي داريم. 65 درصد زبالهها از مواد آلي تشكيل ميشود كه قابل تبديل به كمپوست است. از يك تن زباله حدود 250 كيلو كود كمپوست ميتوان توليد كرد. يك بخش مواد بازيافتي ارزشمند مانند كاغذ را تشكيل ميدهد كه آنها را ميتوان جدا كرد. يك بخش قابل بازيافت نيست يا ارزش بازيافت ندارد. اينها را ميتوان در سيستمي خالصسازي كرد كه براي سوخت كارخانههاي سيمان قابل استفاده است.
از زمان كامل شدن تكنولوژي كارخانه، شما هم سوخت كارخانههاي سيمان را تامين ميكنيد؟
ما در سال 90 با كارخانه سيمان كرمانشاه قرارداد بستيم. سيمان بعدا از قرارداد كنار كشيد. ايراد هم نميشود گرفت. وقتي گاز ارزان دريافت ميكند دليلي نميبينند كه از اين روش استفاده كنند. الان با يك كارخانه ديگري وارد مذاكره شدهايم، آنها مشاور هم گرفتهاند اما به قرارداد نرسيدهايم. نميشود هم توقع داشت. اين اتفاقات بايد حاصل سياست ملي باشد.
در كرمانشاه شما چگونه هزينههاي كارخانه را تامين كرديد؟
وقتي مسوولان ديدند كار ما موفق است و واقعا دفن زباله در حال تعطيل شدن است آقاي تركنژاد و آقاي يزداني استاندار و شهردار وقت تصميم گرفتند كه براي هر كيلو زباله ورودي به كارخانه 35 ريال از طرف شهرداري به ما پرداخت شود.
الان شهرداري كرمانشاه براي هر كيلو زباله ورودي چقدر پرداخت ميكند؟
الان كيلويي 60 تومان ميدهند. اگر اين پروژه اجرا نميشد الان ديگر محلي براي دفن زباله وجود نداشت. سالي حدود 6 هكتار را نجات داديم. ما از مخزنهاي 240 ليتري استفاده ميكنيم. مثل مخزنهاي 600 كيلويي تهران نيست كه براي كار آدمها طراحي نشدهاند.
شهرهاي ديگر هم براي توليد كمپوست سراغ شما آمدند؟
25 كارشناس را آموزش دادم و در 100 شهر كار مطالعاتي انجام ميداديم. شبانه روزي كار ميكرديم. يازده سايت را شروع كرديم. مثلا در استان اصفهان ابتدا از شهر كوچك لنجان شروع كرديم. سال 81 شروع كرديم و سال 83 بهرهبرداري كرديم. شاهين شهر، فلاورجان، مباركه، نجف آباد و جاهاي ديگر را بعد از آن مطالعه كرديم. مجموعا هشت شهر در استان اصفهان از اين امكان استفاده كرد. ديگر از سال 86 اجازه كار ندادند.
چرا؟
داستان زياد دارد.
يعني رسما شما از كار ممنوع شده ايد؟
رسما كه نه. غيررسمي. ديگر هيچ پروژهاي به من سپرده نشد. حتي قراردادهاي مشاورهام را هم قطع كردند.
كمپوست توليديتان را ميفروختيد؟
نه! من مثل معلمي بودم كه بايد الفبا را به مسوولان دانه دانه ياد ميدادم. مثلا درباره فروش كود ميگفتم ما اميدواريم كه كود را به فلان قيمت بفروشيم. ولي خودم ميدانستم در آلمان و اتريش هم كود را نميفروشند. در كشورهاي ديگر كمپوست را به رايگان در اختيار كشاورزان قرار ميدهند و خاك را براي آيندگان حفظ ميكنند. توسعه پايدار به اين ميگويند.
يعني دولت براي توليد كمپوست يارانه ميدهد؟
نه دولت نميدهد. شهرداري از مردم بابت توليد زباله عوارض ميگيرد و صرف هزينههاي جمعآوري و تفكيك و ساير امور ميشود. آن واحد هزينههايش را از همين محل تامين ميكند.
كمپوست توليدي شما چگونه به دست كشاورزان ميرسد؟
در دولت آقاي احمدينژاد جهاد كشاورزي كمپوست توليدي ما را آزمايش كرد و بعد از مدت زيادي كار روي آن، بالاخره مجوز دادند و گفتند كه كيفيتش خوب است. همين نظر مثبت منجر به قرارداد شد و جهاد كشاورزي هم يارانه ميداد. يك همكاري بين بخشي شكل گرفته بود، كشاورزان صف ميبستند و كمپوست دريافت ميكردند. توزيع كمپوست را ساماندهي كرديم و خيلي خوب پيش ميرفت تا اينكه هدفمندي يارانهها شروع شد. به قول من عصر هدرمندي يارانهها. مديركل جهاد كشاورزي عوض شد. قراردادمان را باطل كردند. بعد گفتند برويد استاندارد بگيريد. وقتي استاندارد را دريافت كرديم، گفتند بايد علامت مصرف كود را از وزارت جهاد كشاورزي بگيريد. براي دريافت هر كدام از اينها يك سال وقت ميگذاشتيم ولي همه مجوزها را گرفتهايم.
الان كمپوست را چه ميكنيد؟
مقدار كمي از توليدات مان را كشاورزان ميبرند. ولي بيشتر كمپوست دپو ميشود.
با مسوولان كنوني براي حمايت از توزيع كمپوست مذاكره نكرديد؟
مذاكره زياد انجام شده اما توافقها عملي نميشوند. مثلا آقاي كشاورز، معاون وزير جهاد كشاورزي آمد و دستور داد كه 600 هزار تن كود كمپوست را به ازاي هر كيلو 50 تومان يارانه در اختيار جهاد كشاورزي قرار دهيم تا به كشاورزان داده شود. هر وقت پيگيري ميكنيم، ميگويند پول نيست. حالا اخيرا قرار شده بخشي از بودجه استانداري به اين كار تخصيص يابد. اين كارها خرد جمعي ميخواهد. من زباله را تبديل به گنج كردم، آيندگان قدر اين را ميدانند.
شايد هنوز به اندازه كافي مديران درباره اثربخش بودن استفاده از كمپوست قانع نشدهاند؟
ما با حوصله هر مجوزي كه خواستهاند گرفتهايم. بارها كمپوست را آزمايش كردند. من بايد به عنوان دانشآموخته رشتههاي كشاورزي و محيط زيست دليل اصرارم را براي استفاده از كود كمپوست توضيح دهم. ما مجموعا يازده ميليون هكتار زمين قابل كشت در ايران داريم. 57 درصد زمينهاي كشاورزي در ايران زير يك درصد ماده آلي دارند. زميني براي كشت مناسب است كه داراي 5 درصد ماده آلي باشد. اين وظيفه عمومي است كه بايد به اين مساله توجه كنيم وگرنه با بحران خاك در ايران مواجه ميشويم. مصرف كمپوست هم خاك را احيا ميكند و هم يكسوم مصرف آب را در كشاورزي كاهش ميدهد. براي همين بايد روي اين موضوع سرمايهگذاري كنيم. يا دولت بايد يارانه بدهد يا اينكه عوارض توليد زباله از مردم گرفته شود. اين راهكار بايد در شهرهاي كوچك جدي گرفته شود.
تهران به عنوان پايتخت ايران هنوز با مشكلات پيچيدهاي در حوزه مديريت پسماند روبهروست. آيا تاكنون براي تهران هم دعوت به همكاري شدهايد؟
قبلا پيشنهادهايي دادند و يك مرحله سايت كمپوست را ما طراحي كرديم اما سيستم جداسازي را اجازه ندادند ما كار كنيم. سال 94 دعوت شان كرديم كه بيايند از خط آنجا بازديد كنند. آقاي نجفي كه شهردار شد مرا دعوت كرد و گفتوگو كرديم و برنامه پيشنهاديام را ارايه كردم كه در 15 ماه با هزينهاي در حدود 200 ميليارد تومان سيستم دفن را تعطيل كنند اما خب موجي هست كه به اين طرحها تن نميدهد. فعلا با سازمان پسماند قرار است آناليز زباله را انجام دهيم و زباله تهران را بر مبناي ارزش اقتصادي دستهبندي و محاسبه كنيم.
عملي نشدن اين طرحها به نظر شما ريشه در چه مسائلي دارد؟
عدهاي كه دانش ندارند در چرخه زبالههاي بازيافتي وارد شدهاند و رانتهايي هم حول اين ايجاد شده است. خب اين يكي از دلايل است. يك روز آقاي نجفي، شهردار سابق تهران سوال كرد كه براي توقف زبالهگردي چه كار كنيم. پيشنهاد كردم ابتدا در سه ناحيه شهر با استفاده از الگوهاي مشاركت مردمي و در محلههاي شش، هفت هزار نفره تفكيك را شروع كنيم. ما بايد شعور اجتماعي را بالا ببريم. در اين طرحها بايد هم مشوق در نظر گرفت و هم تنبيههاي اجتماعي. 30 سال پيش وقتي كسي در آلمان زبالهاش را تفكيك نميكرد عكس كله خوك را ميگذاشتند روي مخزنش و ميرفتند حتي بايد انگيزه اقتصادي ايجاد كنيم. جامعه ما جوان است بايد روي هوش اجتماعياش كار كنيم و كار سختي هم نيست.
شما دغدغههاي زيستمحيطيتان را با هيچ يك از مقامهاي ارشد دولت در ميان گذاشتهايد؟
بله. من هميشه تلاش كردهام با مسوولان در دولتهاي مختلف حرف بزنم. در شرايط موجود در ايران سالي 21 ميليون تن زباله توليد ميشود. اگر اين زبالهها را در كاميون بريزيم از نظر طولي به اندازه سه دور كامل كره زمين ميشود. ما داريم ايران زمين را با دست خودمان به نابودي ميكشانيم. هر سال 50 ميليون تن گاز گلخانهاي در سال توليد ميشود. بيش از 10 ميليون متر مكعب شيرابه روانه محيط زيست ميشود. با اين چالش زباله زمين دارد نابود ميشود. من دو، سه بار به آقاي روحاني نامه نوشتم و متذكر شدهام كه اگر زباله را مديريت كنيم ميتوانيم روزي 600 هكتار از زمينهاي اين كشور را احيا كنيم. ميتوانيم 5/2 ميليون تن مواد بازيافتي را جدا كنيم. 5 ميليون تن كود توليد كنيم. ميتوانيم 5/3 ميليون تن مواد قابل سوخت به دست بياوريم و 5/2 ميليارد مترمكعب گاز را كه در 70 كارخانه سيمان ميسوزد صرفهجويي كنيم. ميتوان صد هزار شغل ايجاد كرد. خوشههايش را ديگر توضيح نميدهم كه چه كارهايي ميشود انجام داد. من اين چالشها را كامل توضيح دادم. اما هنوز جوابي نگرفتيم. حتي چند وقت پيش به وزير كشور گفتم 5 سال از وزارت شما ميگذرد اما يك پروژه بازيافت افتتاح نكردهايد. من هميشه يك جمله دارم كه يك بار ديگر بايد در آخر حرفهايم تكرارش كنم. همهچيز را با پول نفت ميتوان خريد به غير از محيط زيست كه وارداتي نيست.
كارمان را با جمعآوري زباله پنج هزار خانوار شروع كرديم. در سال 86 سرانجام كل زباله كرمانشاه را وارد چرخه توليد كمپوست كرديم ودفن زباله در اين شهر متوقف شد.
25 كارشناس را آموزش دادم ودر 100 شهر كار مطالعاتي انجام ميداديم.
در ايران سالي 21 ميليون تن زباله توليد ميشود. ما داريم ايران زمين را با دست خودمان به نابودي ميكشانيم.
ميتوانيم روزي 600 هكتار از زمينهاي اين كشور را احيا كنيم.
ميتوانيم 5/2 ميليون تن مواد بازيافتي را جدا كنيم. 5 ميليون تن كود توليد كنيم.
ميتوانيم 5/3 ميليون تن مواد قابل سوخت به دست بياوريم و 5/2 ميليارد مترمكعب گاز را كه در 70 كارخانه سيمان ميسوزد صرفهجويي كنيم.
چند وقت پيش به وزير كشور گفتم 5 سال از وزارت شما ميگذرد اما يك پروژه بازيافت افتتاح نكردهايد.