شاملو؛ تركيب شايستگي و شانس
علي باباچاهي
شاملو شاعري نوآور، با طراوات و سنتشكن بود. شاعري كه شاعران هوشمند ديگر، مانند فروغ از ظرفيتهاي او استفاده كردند و موفق هم شدند. شاملو شاعري سياسي و اجتماعي هم بود. او از نظر محتوايي در بستر اقتضائات زمانه خودش به شاعري اجتماعي و سياسي هم تبديل شد كه ميتوانم بگويم اين «شانس» مهم او بود. چرا كه در ادبيات ايران، سياوش كسرايي و هوشنگ ابتهاج را به عنوان دو شاعري ميشناسيم كه بسيار بيشتر از شاملو، شاعراني سياسي و اجتماعي هستند، اما شايستگي و شانس دست به دست هم دادند تا از شاملو هنرمندي موفق بسازند. او شايستگيهاي زيادي داشت، اما شانس سبب شد تا به عنوان شاعر مبارز در راه آزادي معرفي شود و در ذهن مردم شعر او با چنين طنيني همچنان به گوش برسد. مراد من از شانس، وجه آسماني اين مقوله نيست. بلكه به همان دوره و زمانه زيست شاعر برميگردد. به عنوان مثال شعر «كوچه» فريدون مشيري در حال حاضر نزد گروههاي مختلف مردم شناخته شده است، اما اگر شاملو در اين زمان چنين شعري ميسرود ميتوان گفت «كوچه» چندان مورد توجه قرار نميگرفت، چون در شرايط فعلي اقتضاي جامعه به آن متمايل نيست.
شاملو فارغ از مضامين، به ريتم و موسيقي مسلط بود و قدر و ارزش كلمه را هم ميدانست. او با هوش و فراستي كه داشت به سمت ادبيات فولكلور رفت و لحن محاوره را در شعر خود به كار بست. در عين حال وجه مسلط شعر شاملو وجه آركاييك شعر او يعني وخامت و طنين سخنوري بود كه برخي نيز اين وجه را مورد انتقاد قرار دادهاند و گروه ديگري آن را به عنوان برتري شعر شاملو ميپذيرند.
مردم سرزمين گهربار ايران كم و بيش اسطورهپرور هستند. يعني اگر مشاهده كنند شخص بااستعدادي تعدادي طرفدار دارد، گروه ديگري هم به آنها ميپيوندند و به اين ترتيب با بالا بردن شخص، او را به جايگاه قهرماني ميرسانند. درباره شاملو ميتوان گفت اين اتفاق در كنار استعدادهاي او رخ داده است.
پس از درگذشت شاملو در جلسهاي كه با يكي از شاعران جوان داشتم، او اين گزاره را مطرح كرد كه شاملويي داشتيم كه او هم از دست رفت. حال ما چگونه مسائل اجتماعي- سياسي و مشكلات كانون نويسندگان را حل كنيم؟ اين حرف براي من ناراحتكننده بود زيرا نشان ميداد نسل اين شاعر فاقد اراده و استقلال كافي است. در منطقالطير عطار حكايتي از مرغها آورده شده كه در آن عدهاي از آنها به سوداي يافتن سيمرغ به عنوان رهبر و مرشد سفر كردند. پس از طي مسير كوتاهي گروهي از اين مرغها از پاي درآمدند و بازماندهها مشاهده كردندكه تنها سي مرغ باقي ماندهاند و همين امر نشان ميداد كه خودشان سيمرغ هستند. متاسفانه در ايران اغلب افراد همواره به دنبال سيمرغ هستند و خودشان را دست كم ميگيرند.
در مقابل گروهي كه به دنبال اسطوره پروري هستند ما با طيفي از منتقدان شاملو نيز مواجه هستيم. در ساحت ذهني من هيچ مراد و مرشدي وجود ندارد و همه قابل نقدند، اما به شرط آنكه منصفانه باشد. از اين رو ممكن است انتقاداتي به اين شاعر وارد باشد كه درباره هر شاعر خلاق ديگري هم صدق ميكند. اما گاه با موج حمله از سوي كساني مواجه هستيم كه از لحاظ شايستگيهاي ادبي بسيار كوتاه قامتتر از شاملو هستند و در پاسخ به اين گروه كه تنها به دنبال اثبات جايگاه رهبري خود در ادبيات و شعر امروز ايران هستند بايد گفت: «كار شاملو از اين انتقادات گذشته است».