• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4152 -
  • ۱۳۹۷ يکشنبه ۱۴ مرداد

درآمدي بر «ريچارد» اثر حميدرضا نعيمي

مسلح به عرفان

گووان‌مهر اسماعيل‌پور

روايت نعيمي از زندگي و مرگ ريچارد همان اسلوب و تخته‌بند نمايشنامه شكسپير را دارد. يان كات مي‌گويد: «خوانش دقيق فهرست شخصيت‌ها در ريچارد سوم كافي است تا نشان دهد شكسپير چه نوع مواد تاريخي‌اي را براي روشن ساختن حقايق دوران خود به كار برده و چگونه صحنه را از معاصرانش انباشته است.» در اين اقتباس، بعضي كسان فهرست شخصيت‌ها حذف شده و انگشت‌شماري علاوه گشته‌اند. ميزان تاثير و حضور بعضي شخصيت‌ها هم به فراخور رويكرد نمايش دستخوش تغيير شده‌اند. سه خياط، به شخصيت‌‌هاي نمايش اضافه شده‌اند تا ضمن ايجاد فضايي مدرن، در ايجاد ايجاز و پويايي صحنه‌ها نقش ايفا كنند. اگر با جادوگران پيشگو يا دلقك‌هاي گستاخ و فيلسوف مشرب، در برخي آثار شكسپير آشنا باشيم، پي خواهيم برد كه از چه روي اين خياطان هرزه‌درا، چون وصله‌هايي جور بر قامت نمايش نشسته‌اند. تحليل جامع درام شكسپير و شناخت وسيع عناصر نمايشي از سوي كارگردان، جاي‌جاي خودنمايي مي‌كند. فضاي درام، حتي از آنچه در نمايشنامه‌ مادر آمده، هولناك‌تر است. گويي ريچارد معاصر، كم‌حوصله‌تر و تندخوتر شده است. كندي و خشكي فضا را هر از گاه اجراي چشم‌نواز گروه حركات نمايشي، هموار و تحمل‌پذير مي‌سازد.

در جايي مانند انگلستان روزگار ريچارد، كشته شدن آدم‌ها و محدوديت‌ مرگ‌آور در شمار امور روزمره و معمول دانسته مي‌شود. پرواضح است كه هرچه مرگ بلندتر سرود بخواند، شور آواز زندگي نيز در مقابله با تهديد، فزوني خواهد گرفت. قهقهه اقشار فرودست و گرما و طراوت جشن‌هاشان پنداري پاسخي است ديوانه‌وار به رنج كمرشكن زندگي‌هاشان. اگر در ميان طبقات برخوردار جامعه، سردي و خميازه، گاه كار را به انتحار و پوچي مي‌كشاند، در سينه مردمان وحشت‌زده آن دوران كه شب را با بيم جان به صبح پرتشويش خود گره مي‌زدند، هرچه بود تكاپوي زيستن بود. ميان اينان مجالس سوگواري نيز زنده و شورانگيز بود. مجالس عزايي كه در نمايش ريچارد نيز پرشكوه و دلهره‌آور برپا مي‌شوند. مرگي ديگر مي‌زايد و اين ميان آنكه بيش از ديگران در ماتم و اندوه فرو مي‌رود فرمانرواي گوژپشت و زشت سيماي برج منحوس لندن، ريچارد است. ديگران اگر در چرخش گردونه جنايت، جان مي‌باختند بيچاره و آلت دست بودند. اما ريچارد كه خود اين گردونه را مي‌چرخاند نزديك شدن آن را به خود مي‌ديد. مي‌گريزد و از وحشت مرگ فجيعي كه مي‌داند بر او فرود خواهد آمد رنجي نفسگير و كام‌شكن را در هر نفس از عمر خويش متحمل مي‌شود. براي خلاصي هرچه بيشتر دست به كشتاري گسترده مي‌زند اما گويي مرگ هر قرباني او را يك پله بيشتر در عمق دوزخ فرو مي‌برد. نهيب ملكه مارگريت در جانش طنين مي‌افكند كه «مردم ما را نخواهند بخشيد... مردم ما را نخواهند بخشيد». اينجا جنگ عاري از هرگونه اسطوره‌شناسي است و ماجرا در وضعيت ناب خويش به نمايش گذاشته مي‌شود. ريچارد، كتاب شهريار ماكياولي را در جلد انجيل پنهان كرده و از خود دور نمي‌كند. آنچه به او آرامش مي‌دهد مرور هرروزه فصل خارق‌العاده كودتا در كتاب فيلسوف ايتاليايي است. ريچارد، سرانجام بسان شهرياري ماكياولي‌وار، آن فصل را بر صحنه‌اي زنده با بازيگراني حقيقي به نمايش درمي‌آورد. اما او همچنان كه از پلكان عظيم بالا مي‌رود، كوچك و كوچك‌تر مي‌شود، چنان‌كه گويي ساز و كار عظيم، او را جذب خويش مي‌كند. به تدريج او مبدل به يكي از چرخ‌‌دنده‌هاي آن مي‌شود. او ديگر جلاد نيست، بلكه خود مبدل به قرباني شده؛ قرباني‌اي كه ميان چرخ‌ها گرفتار شده است. در اين بازي تنها دو نفر نظم جهان را بازتاب مي‌دهند: ريچارد و يك جلاد. هر دوي آنها با وضوحي يكسان_ و البته از زاويه ديدهاي متفاوت- ساز و كار عظيم را مي‌بينند. هر دو عاري از هرگونه اوهامند. آنها تنها كساني هستند كه توهم را برنمي‌تابند و جهان را چنان‌كه واقعا هست پذيرفته‌اند. اما او كه در بازار عرضه و تقاضاي مرگ و زندگي، با نيرنگ تطميع و تخفيف، مقام ملك‌التجاري يافته، ناگهان خود ش‍يء بي‌جاني مي‌شود كه سايرين سعي در كنارزدنش مي‌كنند و عاقبت مانند آن خياط كذايي در كوزه مي‌افتد. باز به خياطاني رسيديم كه در فرازهايي از نمايش آنچه از ايشان نمي‌بينيم دوختن لباس است و بس. آنان تنها صبر مي‌كنند و به نظاره مي‌نشينند. روزگار خود جامعه مردمان را بدل مي‌كند. در ميان تمامي شخصيت‌هاي نمايش، تنها پيك دل از بازي مار و پله قدرت فارغ و آسوده داشته و به آنچه خود و پدرانش بوده‌اند قانع است. پيرمردي خبره در كار خويش كه در تندباد حوادث، كلاه خود را گرفته است. در سواد و آداب‌داني به وضوح كمتر از اشراف‌زادگان تربيت شده است اما سرزنده و مغرور و گستاخ مي‌نمايد. نعيمي در اقتباس خود جايگاه زماني و مكاني پيك را تغيير داده اما زندگي را از او نگرفته است. پيك همچنان تنها موجود دوست‌داشتني بر صحنه نمايش ريچارد است كه زندگي روزمره را بر صحنه جاري مي‌سازد؛ راست چون مردماني كه آموخته‌اند خود را با آميزه‌اي از شوخ‌طبعي و عرفان مسلح سازند تا عبور از ديولاخ سنگين گذر زمان را تاب آورند. . ريچارد سوم، براي رسيدن به تخت، ريچارد پيش از خود را كشته است و خود نيز در انتها به دست ريچاردي ديگر كشته خواهد شد. اين چرخه تاريخي، حتي اگر نام‌ها تغيير يابند، در سازوكار، آييني يكتا و روشي يكسان دارد. نعيمي، در نگارش متن اقتباسي و كارگرداني نمايش ريچارد، كوشيده تا اين چرخه شگفت‌انگيز را برابر چشم تماشاگران بيش از پيش عيان سازد. علاقه يا سبك ويژه او درطراحي لباس و صحنه كه مي‌توان آن را پست‌مدرني مبني بر مينيماليسم دانست در اينجا بسيار بر تحليل او از نمايشنامه تطبيق يافته است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون