در مذمت بيمايگي تبليغ كالاي هنري
دو صد گفته چون نيم كردار نيست
پيمان نوروزي
رونمايي و جشن امضاي كتابها و آلبومهاي موسيقي، از جمله رويدادهايي هستند كه در سالهاي اخير شاهد روند رو به رشد آنها بودهايم اما صد حيف كه اين پديده به جاي آنكه مسير روشني را براي تبليغ كالاهاي فرهنگي پيش پاي صاحبان اثر بگذارد، رفته رفته به طريق ابتذال نزديك شده است؛ چنان كه هر روز شاهد مراسم و مجالس بيمايهتري هستيم. مساله زماني جالبتر ميشود كه اين رويدادها براي تبليغات بيشتر، بُعد خيرخواهانه هم به خود ميگيرند. نمونهها بسيار است؛ از برگزاري كنسرت به نفع كودكان كار گرفته تا موردي كه همين چند روز پيش شاهدش بوديم؛ رونمايي از آلبومي با دكلمه بازيگري و موسيقي نوازندهاي كه در يكي از باغهاي شمال تهران، با شكوه و جلالي مثالزدني برگزار شد. در تبليغات اين مراسم آمده بود عوايد حاصل از فروش آلبوم صرف حمايت از زنان بيسرپرست مبتلا به سرطان ميشود. اين در حالي است كه در بازار بيرونق فرهنگ امروز آلبومهاي موسيقي نه تنها فروش چنداني ندارند بلكه به واسطه رواج نداشتن قانون كپيرايت در كشور و دانلودهاي غيرقانوني، اهالي فن به كلي چشم اميدشان را از درآمدهاي اينچنيني برداشتهاند. حال تصور كنيد در چنين بازار آشفتهاي رونمايي آلبومي با زرق فراوان برگزار ميشود به خيال آنكه عوايد فروش آلبوم صرف امور خيريه شود.
پرسش اينجاست؛ اگر صاحبان اثر دغدغه حمايت از قشر ضعيف جامعه را دارند، چرا هزينه برگزاري مراسم رونمايي را يكسره و تمام و كمال به هدف خيرخواهانه خود اختصاص ندادهاند؟ البته كه نميشود كار خير را با عدد و رقم سنجيد اما وقتي جشن مجللي براي رونمايي از يك آلبوم برگزار ميشود، اولين موضوعي كه به ذهن ميرسد نمايشي بودن كل ماجراست. با اندك جستوجويي در باغها و تالارهاي تهران به سادگي ميتوان دريافت كه حداقل مبلغ اجاره براي فضايي مناسب، بيش از 15- 10 ميليون تومان است. در اين ميانه منوهاي پذيرايي جاي خود دارند. وجه ناخوشايند ديگر در چنين برنامههايي حضور بازاريابهاي فضاي مجازي يا در اصطلاح كاربران «اينفلوانسرهاي اينستاگرامي» است كه اتمسفر برنامه را تبليغاتي ميكنند؛ كساني كه براي چند ثانيه استوري در صفحات مجازيشان يا يك پست تبليغاتي مبالغ هنگفتي دريافت ميكنند. بماند كه گاهي برخي از آنها به سبب روابط جاري بين خود و شركتهاي تشريفاتي، حتي بخشي از برنامه را برعهده ميگيرند و براي تبليغ اسپانسرهايشان در ازاي خدمات اغلب رايگان آنها، در صفحات مجازي خود فيلم و عكس ميگذارند. چيزي شبيه مراسم يك برند لوازم آرايشي در تالار وحدت كه چندي پيش برگزار شد و جنجالهاي فراواني در پي داشت. در آن برنامه نيز يكي از مهمترين مهمانان، اينفلوانسر معروفي بود كه صفحه پر بينندهاي در اينستاگرام دارد. اين روال آنچنان عادي و رايج شده است كه هر كس- ولو آنكه از فضاي هنر و فرهنگ و تبليغاتش به دور باشد- با اولين مواجهه بلافاصله متوجه تضاد عميق بين شعارهاي مطرح شده در معرفي كالاي هنري و واقعيت موجود ميشود.
روند تبليغاتي كه رويدادهاي فرهنگي در حال پيمودن آن هستند دورنماي خوشايندي را تصوير نميكند. اگر اين روند به همين شكل ادامه پيدا كند، در آيندهاي نه چندان دور شاهد آن خواهيم بود كه آثار هنري نيز مشابه لوازم خانگي يا محصولات خوراكي معرفي ميشوند. بدتر آنكه در اين ميان استفاده از حس نوع دوستي و خيرخواهي مخاطب نيز دستمايهاي براي تبليغات قرار ميگيرد.