چاله را چاه نكن آقاي چاووشي
نازنين متيننيا
در اينستاگرامش نوشته: «وقتي خونهت كوچيك شد عوضش كن، محلهت خستهت كرد عوضش كن، وقتي شهر... عوضش كن». جمله سانتيمانتال قشنگي است. از آن جملهها كه همه مخاطبان اينستاگرامي محسن چاووشي را تحتتاثير قرار داده و 24 ساعت است كه اين ترديد را به وجود آورده؛ آيا چاووشي از ايران ميرود يا نه. تحليلها هم در اطراف اتفاقهايي است كه اين اواخر رخ داده و نگرفتن مجوز آلبوم «ابراهيم». اما واقعا مخاطب اين پيام كيست و تاثيرش چيست؟ اين تهديد «ميروم و نميمانم» براي مردم و علاقهمندان است يا مديران؟ اگر براي مديران است، كه چطور چاووشي بعد از اينهمه سال متوجه نشده مديران فرهنگي كه اجازه دادند بهرام بيضايي از ايران برود، براي سالها خانهنشيني ناصر تقوايي كاري نكردند و حسرت كنسرت محمدرضا شجريان را به دل مردم گذاشتند، حضور يا عدم حضور چاووشي را هم تهديد حساب نميكنند اگر هم اين تهديد براي مردم و علاقهمندان است كه واي به حال اين هنرمند و البته طرفداران چنين هنرمندي. هنرمندي كه نميداند اين روزها مردمي كه رفتن را حق مسلم خود ميداند و ماندن و ساختن را نه، چطور ميتواند همان نقش الگويي را بازي كند كه در جامعه براي او تعريف شده. آيا واقعا بايد به چاووشي هم تذكر بدهيم كه نميشود فقط در خوشي شريك وطن بود و قربانصدقهاش رفت و در ناخوشي از آن فرار كرد؟
واقعيت اين است رفتن و هجرت از سرزميني كه ما را در آغوش كشيده و بزرگ كرده بيمعرفتي است و بيمعرفتي بزرگتر تبليغ براي فرار از آن است. ميراث اين سرزمين از همه آنهايي كه قرنهاي متوالي ستارههاي دنياي فرهنگ و هنر بودند، فراتر از آثارشان، پيام صبر و تحمل بوده؛ پيامي كه از ماندن و ساختن ميگويد، از صبر و تحمل، از اميدواري و شكيبايي. كاش چاووشي و همه آنهايي كه ارتش ميليوني طرفدار در فضاي مجازي دارند، اگر تصميم ميگيرند كه حرف بزنند و پيامي بدهند، پيامي براي ماندن و ساختن باشد و اگر نه، سكوت كنند تا اين چاله خطرناك وطنگريزي، آرامآرام به چاهي عميق تبديل نشود.