بودن بر آيين چراغ
علي ولياللهي
در مصاحبهاي گفت: منتقدها از فيلمهاي من خوششان نميآيد، چون هيچ نمونه خارجي پيدا نميكنند كه فيلم مرا با آن مقايسه كنند. راست ميگويد علي حاتمي. ما گشتيم نبود، شما هم برويد بگرديد. اگر در گوشهاي از دنيا يك ايران ديگر مثل ايران خودمان پيدا كرديد، سينماگري مثل حاتمي هم پيدا ميكنيد. همانقدر كه سرزمين ما يكه است، چه خوب چه بد، چه سرخوش و آوازهخوان، چه غمانگيز و محنت زده، فيلمهاي حاتمي هم بيمانند است. اصالت دارد. مال خود خودش است. از كسي ياد نگرفته.
از شعر وام گرفته. از نقاشي ايراني. اين حرفها كه البته ورد زبان همه است وقتي در مورد حاتمي حرف ميزنند. اما اگر دستي بر شعر داشته باشي ميفهمي شاعر بودن يك سينماگر يعني چي. نه اينكه فقط دنبال ديالوگ خوشگل و نثرهاي مسجع بگردي. نه اينكه فقط جملات مجيد و حبيبآقا و رضا خوشنويس و كمالالملك را جدا كني و نميدانم در توييتر و فيسبوك و اينستاگرام پست كني. اينها كه بزك است. آن شاعرانگي كه حاتمي دارد را در كلام بهرام بيضايي بايد پيدا كرد. آنجايي كه استاد، حاتمي را «معلم بياستاد» نام گذاشت و فقط شعر است كه ياد دادني نيست. يك شاعر بزرگ نشان بدهيد كه بگويند شاگرد فلاني بوده. فقط شعر است كه شخصيتي مثل «مجيد» خلق ميكند. سرشار از جنون. سوتهدل. فقط شعر است كه «مادر» را اينچنين به تصوير ميكشد. توامان شكننده و استوار. زنده و رو به احتضار. بايد شاعر باشي تا روي سنگ قبرت نوشته باشند: آيين چراغ خاموشي نيست.
حاتمي زنده است چون هنر داشته. چون هنرش اصيل است. هنوز هم هر هنرجوي فراري از تكرار و مونتاژي، با ديدن تصاوير و آدمها و قصههاي علي حاتمي حظ ميبرد و سر كيف ميآيد. هنوز هم خيلي از ما روي پشت بام با «آسيدمرتضي» دنبال طوقي ميگرديم. هنوز خيلي از ما نشستهايم پاي نصيحتهاي «حبيب آقا» با تك چراغ روشن بالاي سرمان و يك گوشمان را در كردهايم و ديگري را دروازه. هنوز هم مثل حاجي واشنگتن سرگردان غربتيم و لنگ در هواي توقيف. حاتمي زنده است. ما نيز سالروزش را جشن بگيريم كه همان بودن بر آيين چراغ است.