• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۷ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4160 -
  • ۱۳۹۷ سه شنبه ۲۳ مرداد

يار غريبان دلشده

جواد طوسي

سخن گفتن از علي حاتمي به مناسبت سالگرد تولدش، يادآور يك‌سري مفاهيم و خصايل اخلاقي و واژگان بيگانه با اين روزگار پريشان احوال است. اسم اين جابجايي و گذار بي‌رحمانه را چه بايد گذاشت؟ جبر و تكامل تاريخي يا انحطاط و فروپاشي اخلاقي؟ نام علي حاتمي از سوي برخي منتقدان و اهالي سينما مترادف با نوستالژي و گذشته بازي بوده است. با اين وصف، آيا او و طرفدارانش را بايد يك مشت آدم عتيقه و واپسگرا بدانيم؟

شناسنامه حاتمي را مي‌توان در كودكانه‌ها، آيين‌ها، حسرت‌خواري‌ها، عشق‌هاي بي‌سرانجام، آدم‌هاي تنها و از عشق جا مانده كه سرنوشت‌شان با تراژدي پيوند خورده و... تاريخ ناآرام و پر دست‌اندازي ديد كه قرباني مي‌طلبد. اين دنياي غريبانه و در عين‌حال جذاب و آدم‌هاي محنت زده را در آثار كدام فيلمساز ايراني سراغ داريد؟ اين تابلو شدن هر چه عيان‌تر علي حاتمي و سينمايش، نشانه‌اي از يك دوران سپري شده با همه دگرگوني‌هاي فرهنگي اجتماعي- سياسي‌اش است.

به خوب و بدش كار ندارم، همه مؤلفه‌ها و نشانه‌هاي دنيا و سينماي حاتمي مختص به خودش بود. شيوه قصه‌پردازي‌اش، نوع شخصيت‌پردازي‌اش كه در موقعيت‌هاي شديد نمايشي شكل مي‌گيرد، جنس ديالوگ‌نويسي‌اش كه تك‌گويي‌هاي طولاني در آن نقش مؤثر و دراماتيك دارد، نگاه تراژيك او به آدم‌هاي محوري‌اش، اهميت لوكيشن و آكسسوار صحنه در آثارش، نوع مواجهه چندوجهي و منحصربه‌فردش با تاريخ و شخصيت‌ها و تيپ‌هاي گره خورده با مقاطع حساس و پر التهاب تاريخ معاصر، تصوير و تفسير متفاوتي كه او از سنت، مذهب، عرفان، قدرت، سياست و قهرمان در مجموعه آثارش ارائه مي‌دهد، نگاه يگانه او به زن و عشق و تمناي درون و...، همه شمايل‌نگاري يك فيلمساز استثنايي را دربرمي‌گيرد. آيا در دنياي زمخت و بي‌رنگ و لعاب امروز مي‌توان نام و نشاني از حسن كچل، آسيد مرتضي «طوقي»، قلندر، آقاي خاوري «خواستگار»، آقا مجيد قافيه باخته «سوته‌دلان»، مادر عارف مسلكي كه با دورهم جمع كردن فرزندان جداافتاده‌اش به مرگ خوشامد مي‌گويد، پيدا كرد؟ چرا از پهنه تاريخ پر خاك و خون اين سرزمين، عصر مشروطه و ستارخان نامرادش، عهد ناصري و سلطان صاحبقران و مليجك و اميركبيرش، كميته مجازات و رضاي خوشنويس و خان مظفر و مفتش شيش انگشتي‌اش و طاهر بحرنور و كمال‌الملك، براي حاتمي ارزش و اهميت نمايشي و بياني دارد؟ چرا نقطه پاياني اين رويارويي تاريخي، تنهايي و سرگشتگي و تلخكامي و از دست‌رفتگي است؟

نگاه كنيم به موقعيت و جايگاه «قهرمان» در اين سير تاريخي كه چقدر آسيب‌پذير و شكننده و تراژيك است. ستارخاني كه اسب بي‌سوارش در پارك اتابك نصيب ما مي‌شود، اميركبيري كه حين رگ زدنش در حمام فين كاشان براي خود و وطنش مرثيه‌سرايي مي‌كند، رضا تفنگچي‌اي كه از خوشنويسي خيري نديد و سقوط ناگزيرش از بالاي ايوان تاريخ را جلوتر حدس مي‌زند.

اجل به علي حاتمي، اين دلشده پاكباز تاريخ سينماي ما امان نداد تا آخرين قهرمانش را در شمايل «غلامرضا تختي» جستجو كند و پهلواني و آزادمنشي او را به جامعه بي‌قهرمان و پر شرارت اين روزگار پيشنهاد دهد. حال به جايي رسيده‌ايم كه نام علي حاتمي بيانگر واقعيت تلخ اين دوران و عيار ناچيزش است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون