با منصور برزگر پير كشتي ايران كه مرشد چند نسل از قهرمانان و خاك تشك خوردههاي كشورمان بوده گفتوگويي بلند بالا داشتهايم كه امروز هشتمين قسمت آن پيش روي شماست. برزگر امروز از خشونت كشتي در سالهاي دور ميگويد و نيز از علل پيشرفت چشمگير كشتي در اروپا و امريكا با آغاز دهه 1970.
كشتيگيران به مسابقات اعزام نشدند؛ اما خب كشتي ما چهره شاخص خود را داشت، حتي اگر به مسابقات هم نرفته باشند.
- بله آن زمان رضا سوختهسرايي بود، عليرضا سليماني بود، حسن و حسين محبي بودند.
خب از بين اينها كدام يك از نظر فني كشتيگير بهتري بودند؟
-محمدحسين محبي.
در دهه 90 چطور؟
-در دهه 90 تيم ما ديگر خيلي خوب بود. رسول خادم بود، امير خادم، عباس جديدي و در ادامه عليرضا دبير اضافه شد.
خب اگر بخواهيد يك نفر را در اين دهه انتخاب كنيد چه كسي را انتخاب ميكنيد؟
-اينجا ديگر نميتوانم كسي را انتخاب كنم، از من نخواهيد.
سال دو هزار به بعد چه؟
- در اين دهه هم كشتيگيران خوبي داشتيم، اما دوست ندارم در اين دهه هم كسي را انتخاب كنم.
از 2010 به بعد؟
- از نظر حركتي احسان لشگري از بقيه بهتر است به نظرم. احسان پاي چپ را ميگرفت، پاي راست را ميگرفت، يك كشتي تمام عيار ايراني را به نمايش ميگذاشت. البته مهدي تقوي هم هست كه فقط زير چپ ميگرفت و من چون خودم چپ ميگرفتم چپگيرها را دوست دارم. صادق گودرزي هم فقط چپ ميگرفت. حسن رحيمي هم هست اما به نظر زود كلك ميخورد؛ اما خب همانطور كه گفتم احسان لشگري كشتي كاملتري از بقيه اينها داشت.
اگر بخواهيد از برترين كشتيگيران دهههاي اخير دنيا نام ببريد چه كسي را به ما معرفي ميكنيد؟
-در دوره ما لوان تدياشويلي نابغهاي بود براي خودش كه در سه وزن مدال گرفت و واقعا خوب بود. در دهههاي قبل هم گورام ساكارادزه، ولادمير سيناوسكي و الكساندر مدويد بودند كه البته من كشتيهاي مدويد را ديدم و زياد نپسنديدم. در دهههاي بعد از ما هم چهرههايي چون جان اسميت، ماخاربك خادارتسف، بوايسار سايتيف از بهترينهاي دنيا بودند. در سالهاي اخير امريكاييها يك ستاره به نام جردن باروز را به دنيا معرفي كردند كه البته حركات زيادي ندارد و فقط در يكي دو حالت كشتي ميگيرد. در دوره ما اگر كشتيگيري دفاع نداشت، در اصطلاح پا نداشت، اصلا نميتوانست كشتي بگيرد. يا اگر در خاك نميتوانست بنشيند و دفاع كند و اگر روي خاك نميتوانست فن بزند، سگك كند، كلاته كند يا كنده بكشد كارش ساخته بود. باروز فقط زيرگيري ميكند و شما فن ديگري از او نميبينيد. در زمان ما كشتيگيران از خدايشان بود كه حريف پايشان را بگيرد تا انواع و اقسام فنون را روي رقيب اجرا كنند؛ اما الان اينطور نيست. الان كشتيگيران در اصطلاح پا ندارند. يعني سه دانگ كشتي را ندارند. ما اگر پايمان را قرص كنيم اين امريكايي نميتواند ما را ببرد. دو تا خيمه خوب روي سر باروز خورده شود كارش تمام است. يك بار با صادق گودرزي كشتي ميگرفت، صادق سروگردنش را گرفت، رد كرد به پايش رسيد، خاكش كرد، يك بارانداز هم زد. وقتي يك كشتيگير در خاك نميتواند دفاع كند، پا هم ندارد، صادق بايد برايش نقشه ميكشيد؛ اما متاسفانه در اين رفت و برگشت به مدد آمادگي بدني فوقالعادهاش ميآمد و به پاي صادق ميخورد و به امتياز ميرسيد.
شايد بهترين كشتي را در بين ايرانيها همان عزتالله اكبري با باروز گرفت و تا وقتي هم حواسش بود در برگشتها به پاياش نرسد خوب مبارزه كرد.
- اكبري تا حدودي روي پاهايش حركت داشت و يك دوره هم كشتي گرفت و با يك دوره كشتي گرفتن رفت و نميتوان با يك دوره كشتي دربارهاش قضاوت كرد.
به نظر ميرسد كشتي دنيا بعد از چند دهه كه در اوج حساسيت و سطح كيفي برگزار ميشد دچار افت شده است.
- چندي پيش با محمدابراهيم سيفپور صحبت ميكرديم و او كه از قهرمانان خوب ما بود و در چند وزن به مدال جهاني رسيد، ميگفت يك روز يكي از كشتيگيران نزد غلام زندي آمد و سوال كرد كه كشتي الان چطور است و كشتي در زمان شما چطور بود كه زندي در جواب به كنايه گفت بابا آن زمان كه ما كشتي ميگرفتيم زمان جنگ بود و الان زمان صلح است! واقعا آن موقع كشتي عين جنگ بود. هر وقت كشتي ميگرفتي تمام صورتت زخم ميشد. قديميترها ميگويند به تختي كه نگاه ميكردي تمام صورت و بدنش زخمي بوده. خود من يك كشتي گرفتم با يكي از قهرمانان يوگسلاوي كه قهرمان جهان و اروپا بود. در دوران كشتيام اين اندازه با هيچ كشتيگيري زد و خورد نكرده بودم. وقتي از تشك بيرون آدم تمام سر و صورتم زخمي و بادكرده بود.
غلام زندي يا عباس زندي؟
- نه غلام برادر عباس زندي؛ آدم تحصيل كردهاي بود، كشتي هم ميگرفت و آن زمان هم در دانشگاه تهران تربيتبدني درس ميداد. آدم جالبي بود و در وادي ديگري سير ميكرد.
چه شد كه به يكباره كشتي در جهان اوج گرفت؟
-در دهه 70 ميلادي دنيا خسته و بيزار از جنگ شده بود و ملل ميخواستند به نوعي ديگر تفكرات خود را اثبات كنند. در اين دهه كشتي به عنوان يك ورزش قدرتي و كهن به اوج خود رسيد. كشورهاي كمونيستي ميخواستند بگويند ايدئولوژي ما بهتر است. روي ورزش بيشتر كار ميكردند و دوپينگ تازه آمده بود روي كار. تاثير فيلمها و داستانهايي چون فرانكشتاين بر جوامع و علم باعث رواج دوپينگ شده بود. كمونيستها همه دوپينگ ميكردند. امريكاييها دوپينگهاي پيشرفته ميكردند. ما هيچ كاري نميكرديم، اصلا نميدانستيم آسپرين چيست چه برسد به دوپينگ. چنين مسائلي آنقدر زياد شده بود كه در ادامه حتي مردم آلمان شرقي از دولتهاي آن زمان خود شكايت كردند كه از ما براي آزمايشات خود به عنوان يك خوكچه هندي استفاده ميكردند. مثلا همين كارلسون سوئدي رفت و خودش را از پشتبام انداخت پايين. ميگفتند يك پروفسور رويش كار ميكرد. اين مسائل باعث شد تا كشتي در دنيا به اوج برسد و ما عقب بمانيم. كشتي كلي طرفدار پيدا كرد و در مسابقات جهاني صوفيه بيش از30 هزار تماشاگر به ورزشگاه آمده بودند. ما اگر هم به موفقيتي ميرسيديم فقط به خاطر تكنيكمان بود يا تكستارهايي مثل من؛ وگرنه ديگر نتوانستيم مدال بگيريم به خاطر اين مسائل. امريكاييها هم به كشتي علاقهمند بودند و با حمايتهاي جان دپونت كه يكي از خانوادههاي سرشناس و پولدار امريكا بود خيلي پيشرفت كرد. دپونت كاري كرد تا كشتي امريكا در دهه 80 خيلي موفق شود. او از دوستان ديويد شولتز بود و البته در ادامه خود او بود كه با شليك گلوله شولتز را كشت. جان دپونت علاقه زيادي هم به والنتين يوردانف داشت و با حمايتهاي او يوردانف بلغاري به امريكا ميرفت و در ايالات متحده اردو ميزد و تمرين ميكرد. با زندان رفتن دپونت -كه به كشتي خيلي رسيدگي كرد- كشتي امريكا هم افت كرد.
ادامه دارد