جنگ براي يوزها
مرتضي پورميرزايي
زماني كه از حفاظت از حيات وحش حرف ميزنيم، ذهنها ناخودآگاه به سمت دانشهايي چون زيستشناسي، بومشناسي و شايد «مديريت» ميرود. با كمك دانش زيستشناسي قادر خواهيم بود نيازها و عملكرد بدن جانوران را بشناسيم. وقتي آن را در ميان ديگر گونهها و در طبيعت بررسي كرديم، از «بومشناسي» يا همان «اكولوژي» كمك ميگيريم. بدين ترتيب ميتوانيم تا حدودي نحوه زيست يك گونه را در طبيعت مورد مطالعه قرار دهيم.
با كمك علم مديريت و كمي چاشنيهاي حقوقي و اجرايي نيز ميتوان منطقهاي حفاظت شده را كنترل كرد و نه تنها از تنوع زيستي منطقه حفاظت كرد، بلكه جمعيت حيات وحش را نيز افزايش داد.
اما از نگاه عموم كارشناسان و تصميمگيران، هميشه يك معضل بزرگ در طول تاريخ حفاظت قانوني و رسمي در جهان وجود داشته است. اين معضل از نگاه اين افراد «حضور انسان و افراد بومي» در مناطق تحت حفاظت است. از ابتداي شكلگيري مناطق حفاظت شده در جهان هميشه موضوع حضور انسان در مناطق حفاظت شده دغدغه مديران و تصميمگيران محلي بوده است. اين موضوع به حدي حائز اهميت بوده كه ساكنان بسياري از مناطق حفاظت شده به طور كلي از اين مناطق خارج شدهاند تا پاركهايي بكر و خالي از انسان پديد آورده شود.
پرداختن به موضوع حضور انسان به عنوان يك مشكل و عامل بازدارنده حفاظت در مناطق مورد حفاظت و تلاش براي حذف آنها توسط كارشناسان و مديران از اين منظر ميتواند بسيار عجيب باشد كه اين افراد عموما در طول عمر حرفهاي خود با اشخاصي درگيرند كه زمين و منابع را فقط با انسان معنا و تنوع زيستي را حذف ميكنند.
چگونه ميتوان به روندي كه به مثابه يك نبرد، هر طرف در تلاش براي حذف ديگري قدم بر ميدارد تا خود و ديدگاه خود را حاكم كند، اميدوار بود؟ مگر نه اينكه هر نبرد جز نابودي منابع و يكي از طرفين پايان نمييابد؟
پس از تاسيس پارك ملي «يلو استون» تلاش براي جابهجايي قبايل و افراد ساكن در داخل پارك آغاز شد. مردم بومي در مقابل اين جابهجايي مقاومت كردند. مقاومتي كه منجر به كشته شدن بيش از 300 نفر طي
15 سال جنگ در منطقه شد. اين جنگ با به دست گرفتن كنترل پارك توسط ارتش ايالات متحده و اخراج تمامي قبايل منطقه پايان يافت. قبايل اخراج شده همچنين با قبايل خارج از پارك نيز درگير شدند، چراكه بايد زمينهاي ديگران را اشغال ميكردند.
شايد اين مثال به نظر كهنه و دور بيايد ولي متاسفانه اين قبيل اتفاقات همچنان در قارههاي آفريقا، امريكاي جنوبي و آسيا در حال رخ دادن است. نمونههاي مشابهي در كشور ما طي ملي شدن مراتع و اخراج عشاير و دامداران از برخي مناطق و همچنين طرح خروج دام از جنگل اجرا شدهاند كه مورد انتقادات فراوان بودهاند.
طبق آمار منتشر شده توسط اتحاديه جهاني حفاظت در سال 2004 جوامع بومي در چيزي در حدود 85% از مناطق حفاظت شده جهان حضور دارند. در كشور هند به تنهايي بيش از 200 ميليون نفر در جنگل زندگي ميكنند. جوامعي كه هزاران سال است در اين مناطق زيست كردهاند و تنوع زيستي كه كنار آنها تكامل پيدا كرده است.
امري كه كارشناسان محيط زيست و تصميمگيران محلي بايد بدان آگاه باشند، اين است كه به مسائل انساني نيز بايد با دانش مرتبط با آن پرداخت. زيستشناسي، بومشناسي، مديريت و... به تنهايي قادر به شناخت پيچيدگيهاي حفاظت از تنوع زيستي زماني كه انسان بخشي جداناشدني از آن باشد، نيستند. انسان به مراتب موجود پيچيدهتري نسبت به تمامي گونههاي تحت حفاظت در دنياست. انسان موجودي بسيار قدرتمند است كه عوامل بيشماري در مواجهه با او اهميت دارند. قوميت، فرهنگ، اقتصاد، سياست، دين و ... همگي بايد در مواجهه با موضوع انسان مورد توجه قرار گيرد اما در عمل نگاه به جوامع بومي نگاهي شيءگرايانه، تكبعدي و حذفي است. امروز ميدانيم كه حضور انسان در مناطق زيست يوزپلنگ آسيايي همچون ديگر زيستگاههاي تحت حفاظت كشور امري غيرقابل انكار است؛ حضوري قدرتمند كه ميتواند منشا اتفاقات و تغييراتي در زيستگاه شود. دير يا زود، ما كارشناسان و تصميمگيران حفاظت در ايران بايد پاسخي براي اين سوالها پيدا كنيم: حضور جوامع محلي به عنوان جزيي جداناشدني از طبيعت را چگونه بايد به فرصت تبديل كرد؟
چگونه ميتوان به اين جنگ و بياعتمادي پايان داد؟
كارشناس حيات وحش