بازيكنان عليه مربيان
علي ولياللهي
بازيكنسالاري پديدهاي است كه از سالهاي خيلي دور در فوتبال دنيا وجود داشته. ستارههاي فوتبال بعد از رسيدن به شهرت و به دست آوردن طرفداران ميليوني براي خود حقوق ويژهاي قايل ميشوند. آنها تصور ميكنند كه بالاتر از ساير بازيكنان تيم هستند و دستورات و قوانين سرمربي و باشگاه در موردشان نبايد به شكلي كه براي همه اجرا ميشود، اجرا شود. پشتوانه آنان در اين طرز تفكرحمايتي است كه از جانب هواداران و مطبوعات ميبينند. در مقابل اين دسته از بازيكنان مربيان براي اينكه نشان بدهند همهكاره تيم هستند دست به مقابله ميزنند. جنگ قدرت در تيم شروع ميشود و در نهايت بايد يكي از طرفين كوتاه بيايد. اگر مربي، مربي كمسابقه و كوچكي باشد، معمولا تحت تاثير بازيكن قرار ميگيرد و عنان تيم را از دست ميدهد، اما اگر مربي خودش ستاره باشد، تصميم به مقابله ميگيرد و با نيمكتنشين كردن آن بازيكن يا اخراجش از تيم، به همه ثابت ميكند كه اصطلاحا كت تن چه كسي است.
در تاريخ فوتبال نمونههاي زيادي از بازيكنسالاري را شاهد بودهايم. رود گوليت در جام جهاني 94 حاضر نشد در پستي غير از پست تخصصياش بازي كند و از اردو خارج شد. بازيكنان روماني در يورو 96 حاضر نشدند با سرمربي تيم كنار بيايند و فدراسيون مجبور شد سرمربي را تغيير دهد. در چند سال اخير نيز ميتوان به دعواي سرالكس فرگوسن و ديويد بكهام در منچستر اشاره كرد. يا جنگ قدرت بين مورينيو و ايكر كاسياس در مادريد. داستان اسپالتي و توتي در رم هم نمونه خوبي است. در بين ستارههاي حال حاضر فوتبال هم ميتوان به مسي اشاره كرد كه همهكاره تيم ملي آرژانتين در چند سال اخير بوده. هر موقع دلش خواسته رفته و هر وقت خواسته برگشته. روي دعوت بازيكنان نظارت دارد و مربي را تحتالشعاع خودش قرار ميدهد. رونالدو نيز به همين شكل. فوقستارهاي كه در هر تيمي باشد همهچيز را تحت تاثير خودش قرار ميدهد و شايد فقط زيدان بود كه ميتوانست بدون مشكل او را روي نيمكت بنشاند و رونالدو هم حرفي نزند. در فوتبال خودمان هم كه تا دلتان بخواهد بازيكناني داشتهايم كه بعد از چند سال حضور در يك تيم خود را همهكاره باشگاه پنداشتهاند و هر آتشي دلشان خواسته سوزاندهاند. از زمان قديم قليچخاني را به ياد ميآوريم كه در مقدماتي جام جهاني 74 مربي را مجبور به استفاده از چند بازيكن سرماخورده مقابل استراليا كرد. بيشتر مربيان خارجي نيز وقتي به ايران ميآيند، براي محكمكاري اولين قدمشان مقابله با بازيكنسالاري در تيم است. كيروش رحمتي و عقيلي و شجاعي را كنار گذاشت. برانكو رضاييان و مسلمان را نخواست و شفر رحمتي را نيمكتنشين كرد. كارشناسان فوتبال و مربيان بر اين اعتقادند كه اگر تيمي دچار بازيكنسالاري باشد، شانس موفقيتش كم خواهد شد. چرا كه بازيكنسالاري موجب دودستگي و تشتت ميشود و يكدست بودن تيم را خدشهدار ميكند و حواشي را افزايش ميدهد. هر مربي روش خاص خودش را در برخورد با بازيكنسالاري دارد. هميشه شايد اخراج و نيمكتنشيني راهحل نباشد و گاهي ميشود با گفتوگو ماجرا را ختم به خير كرد. مهم اين است كه براي طرفين درگيري چه چيزي در اولويت باشد. رسيدن به منافع شخصي يا موفقيت تيم؟