بينوايان از زبان بانوايان
محسن آزموده
«موزيكال» بينوايان، در «تهران رويا هال هتل اسپيناس پالاس»! كمي عجيب نيست؟! اين روزها اگر گذرتان به بزرگراههاي تهران افتاده باشد، روي«بيلبورد»هاي تبليغاتي عظيم شمايل شكيل «سوپراستار»هاي مشهور سينما و تئاتر ايران را ميبينيد، ذيل عنوان «بينوايان»! خوش به حال بينوايان! چه كسي تصورش را ميكرد كه آنها را به چنين جاهايي راه بدهند، چه برسد به اينكه بخواهند، آنها را بر صدر بنشانند؟ فقرا كه سهل است، حتي آقاي ويكتور هوگو نيز به مخيلهاش خطور نميكرد كه زماني بانوايان اصليترين راويان همچنين مخاطبان رمانش باشند، به خصوص كه اخباري به گوش ميرسد مبني بر اينكه بليت اين نمايش چندين برابر رقم يارانهايست كه دولت براي هر فرد واريز ميكند. حقيقت تلخ آن است كه بازنمايي واقعيتهاي اجتماعي، توسط برخورداران صورت ميگيرد، بهرهمندي طبقات اقتصادي و اجتماعي خاص از انواع منابع سرمايه، شكلي از ميدان مناسبات قدرت و گفتاري را پديد ميآورد كه در آن صداي نابرخورداران يا اصلا به گوش نميرسد و يا اين صدا از گلوي طبقات فرادست بيان ميشود. تلخي ماجرا آن است كه معمولا نيز مخاطب اصلي اين صداها همان طبقات بالادست هستند. به عبارت روشنتر، گروههاي برخوردار، چهرهاي معوج، گزينشي، معمولا «رمانتيك» و اغراقشده از طبقات فرودست را به تصوير ميكشند. در اين ميان هنرمنداني چون ويكتور هوگو و داستايوفسكي، به دليل نبوغ و تجربيات زيسته عميقشان اين توانايي را دارند كه از كليشههاي مرسوم مذكور، فراتر روند و تصويري تا سر حد امكان واقعي و غير«سانتيمانتال» از كف جامعه ارايه كنند. بيدليل نيست كه آثار اين بزرگان توسط عموم جامعه و مورد اقبال واقع ميشود. اما مصادره شاهكارهاي اين هنرمندان بيبديل به شكلي كه در آغاز سخن گفته شد، ضمن در غلتيدن به سلطه مذكور و تلخ سرمايهداري، اين آثار را عقيم ميسازد و از آنها به جاي كاري هنري كه با گفتن حقيقت، نظام قدرت را به چالش ميكشد، دستمايههايي مضحك ميسازد كه صرفا به كار سرگرمي براي عدهاي محدود و پولسازي براي گروهي ديگر ميآيد.