بالا و پايين
سروش صحت
مردي كه جلوي تاكسي نشسته بود، گفت: «خيلي خوب شد بالاخره كشيد پايين.» مردي كه عقب تاكسي نشسته بود، گفت: «اصلا چرا بايد اينقدر بالا ميرفت كه حالا يه ذره اومده پايين اينقدر خوشحال باشيم.»
زني كه عقب تاكسي نشسته بود، گفت: «كار دلالها است، هر وقت بخوان خودشون قيمت را ميبرن بالا، هر وقت هم بخوان خودشون قيمت را ميكشن پايين.» مردي كه جلو نشسته بود گفت: «من فكر ميكنم تا ده تومن هم بياد پايين.» مردي كه عقب نشسته بود، گفت: «واي واي چقدر خوشحال شدم... .»
آقا اين دلار تا دو، سه ماه پيش چهار و خوردهاي قيمتش بود، يه كاري كردن باهامون كه الان به خاطر ده تومن شدنش خوشحاليم.»
زن گفت: «كار دلالها است، بيخودي گرون ميكنن، مردم مييوفتن به خريدن، بعد يه دفعه ارزونش ميكنن، همه را دوباره خودشون ميخرن» مردي كه عقب نشسته بود،گفت: «ميدونيد چند نفر تو همين بازي ميلياردر شدن؟» زن گفت: «خيليها بدبخت شدن...» مردي كه جلوي تاكسي نشسته بود، گفت: «بازي كثيفيه» راننده گفت: «ولي سهشنبه بازي تميزي بود... خوب شد پرسپوليس برد.»