• ۱۴۰۴ دوشنبه ۱۲ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4200 -
  • ۱۳۹۷ شنبه ۱۴ مهر

كارشناسان ادبي و مترجمان از موج تازه كتابسازي و پديده مترجمان مجهول مي‌گويند

بايد از خودمان شروع كنيم

رسول آباديان

حرف ‌و حديث‌ها پيرامون وضعيت آشفته كتاب‌هاي ادبي هر روز دامنه گسترده‌تري به خود مي‌گيرد و دست‌اندركاران اين حوزه هرازگاه بايد با موضوعاتي مواجه شوند كه ظاهرا مختص به خود ماست. از قاچاق كتاب و عرضه بي‌كيفيت كتاب‌هاي افست با ضربه‌هاي جبران‌ناپذيرش بر پيكره نشر كه بگذريم، با مسائلي ريز و درشت و در عين حال فلج‌كننده‌تر مواجه مي‌شويم كه هر كدام‌شان به تنهايي مي‌توانند، موتور توليد مراكز نشر حرفه‌اي را از كار بيندازند. در اين فرصت سراغ موضوع كتاب‌هاي ‌ادبي با مترجمان مجهول رفته‌ايم. مترجماني كه ظاهرا وجود خارجي ندارند. پرداختن به پديده مترجمان مجهول كه اين‌ روزها بيش از پيش در محافل ادبي و موسسات مختلف نشر، درباره‌اش صحبت مي‌شود، از آن جهت ضرورت دارد كه نهادينه شدن چنين رويكردي مخرب آرام‌آرام در حال تبديل شدن به يك اصل در چرخه نشر كشور است.

 

عبدالله‌كوثري: بايد ياد بگيريم، تقلب نكنيم

عبدالله كوثري، مترجم صاحبنام كشور و مترجم آثاري چون «گرينگوي پير، گفت‌وگو دركاتدرال، جنگ آخرالزمان، سوربز، مرگ درآند، آئورا و....» در اين باره مي‌گويد: « متاسفانه اين مسائل به وفور در بازار كتاب وجود دارد و هر وقت بحث‌هايي در اين رابطه در مي‌گيرد، همه اتهامات به دولت زده مي‌شود و همه انتظارات هم از دولت براي رفع و رجوع اين قضيه بالا مي‌رود. من به عنوان يك مترجم اعتقاد دارم كه بي‌اخلاقي در حوزه نشر، خصوصا در اين زمينه زياد است اما خود ما بايد در درجه نخست ياد بگيريم كه تقلب نكنيم. من نمي‌خواهم در اينجا از دولت دفاع كنم. حرف من اين‌ است كه بايد از خودمان شروع كنيم. متاسفانه وضعيت خود ما به عنوان پديدآورنده و مصرف‌كننده كالايي به نام كتاب مشخص نيست. از يكسو مثلا وزارت ارشاد را متهم مي‌كنيم كه در چرخش آزاد اطلاعات پيرامون كتاب دخالت‌ بي‌جا مي‌كند و از سوي ديگر مي‌خواهيم، كفش و كلاه كند و در رفع بي‌اخلاقي‌ها دخالت داشته ‌باشد. مي‌خواهم بگويم زماني كه براي كوچك‌ترين كار كه در بازار كتاب اتفاق مي‌افتد، پاي دولت را به ميان مي‌كشيم چطور انتظار داريم همين دولت دعوي دخالت در امور ديگر مربوط به حوزه نشر نداشته باشد؟ واقعيت اين است كه ما با اين‌ كار، مسووليت عجيبي براي دولت درست مي‌كنيم و با دست خودمان، زمينه دخالت‌هاي بيشتر را فراهم مي‌آوريم. من هميشه وقتي درباره كتاب‌هايي كه شما به عنوان كتاب‌هاي مترجمان مجهول نام مي‌بريد فكر مي‌كنم، به اين پرسش مي‌رسم كه ادبياتي با پايه و اساس دروغ، چه نوع ادبياتي مي‌تواند باشد؟ توليد و عرضه و خوانده ‌شدن يك‌ كتاب، فقط و فقط براي آدم‌شدن ماست و آدم‌شدن با يك كتاب مجهول هرگز امكان‌پذير نيست. زماني كه در يك كشور با سرانه مطالعه پايين، چيزي حدود هفت يا هشت‌هزار ناشر وجود دارد و هر يك از آنها ملزم به انتشار كتاب با هر كيفيتي هستند، اولين اتهام متوجه بعضي از خود همين ناشران مي‌شود. يعني اينكه اين خود ناشر است كه در درجه نخست بايد سره را از ناسره تشخيص بدهد. ناشري كه قدرت تشخيص يك كتاب با مترجمي مجهول يا واقعي را ندارد، نبايد حداقل مشخصات فردي كه كتاب‌ را بر‌اي انتشار آورده يادداشت كند؟ يك ناشر نبايد فرق بين ‌جنس بنجل يا كتاب واقعي را بداند؟ واقعا نبايد از خود پرسيد چطور ممكن ‌است هويت يك مترجم معلوم نباشد؟ پس نتيجه مي‌گيريم در اين آشفته بازار حقيقتا از دولت كاري ساخته نيست چون از ماست كه بر ماست. بايد قبول كنيم مسووليت كتابي كه مترجمش معلوم نيست بر عهده ناشر است و خريدار چنين كتاب‌هايي بايد در درجه نخست، مشكل خود را با ناشر در ميان بگذارد و حق خود را مطالبه كند؛ مثلا برود و از ناشر بپرسد اين چه كتابي است كه منتشر شده و مثلا من كه پول داده‌ام و چنين كتابي خريده‌ام، حق دارم حرف‌هايم را با مترجمش بزنم. يعني همان سازوكاري كه در همه جهان در جريان است. اين را هم بگويم كه همه ما در زمان حرف زدن بهترين حرف‌ها را مي‌زنيم. خودم بارها شاهد بوده‌ام كه بعضي‌ها در رسانه‌هاي مختلف چنان از قوانين نشر حرف مي‌زنند كه آدم احساس مي‌كند انگار ما داراي تمام قوانين موجود روي زمين پيرامون نشر هستيم. كوتاه سخن اينكه بايد همه دست به دست هم بدهيم و اگر علاقه‌مند به كتاب هستيم، مشكلات را يكي پس از ديگري رفع كنيم. بي‌سروساماني حوزه نشر خصوصا پيرامون كتاب‌هاي ادبي در كشور بر هيچ‌ كس پوشيده نيست.

ما شاهد هستيم كه در هر دولتي، هزاران پروانه نشر صادر شده و كسي هم تاكنون نپرسيده اين مثلا ناشر تا چه اندازه صلاحيت كار فرهنگي دارد و ظاهرا در آينده هم چنين پرسشي مطرح نخواهد شد و در چنين وضعيتي معلوم است بعضي‌ها به فكر سوءاستفاده افتاده و خواهند افتاد. يك‌بار ديگر تكرار مي‌كنم كه مطالبات ما از يك ناشر بايد هرچه زودتر شروع شود، چون كالايي مانند كتاب داراي اهميتي پايين‌تر از مثلا لباس نيست. ما زماني كه لباس مي‌خريم همه جوانب را مي‌سنجيم و اگر مناسب نبود، مي‌توانيم بهترش را از فروشنده بخواهيم. اين بهتر خواستن از ناشر اگر از جايي شروع شود، ديگر شاهد رواج چنين مشكلاتي نخواهيم بود.»

 

ليلي گلستان: ظاهرا چاره‌اي نيست

ليلي گلستان، مترجم پيشكسوت ادبيات با ترجمه آثاري چون «تيستوي سبزانگشتي، شش يادداشت براي هزاره بعدي، زندگي در پيش‌رو، گزارش يك مرگ، يونانيت و...» براي اهالي ادبيات نامي قابل اعتماد است. گلستان درباره شيوع كتاب‌هايي با مترجمان مجهول، نظرگاهي متفاوت دارد. او مي‌گويد: «مشكل اين موضوع فقط و فقط با تن‌ دادن به قانون كپي‌رايت امكان‌پذير است و بس. جز اين ظاهرا هيچ چاره‌اي نيست. خود من به وفور با چنين كتاب‌هايي مواجه بوده و هستم. در هر زمينه‌اي كه شما نگاه كنيد، سوءاستفاده‌هايي از اين دست رواج دارد و در حوزه نشر هم داريم و خواهيم داشت. معمولا كتاب‌هايي با نام مترجمان مجهول عرضه مي‌شوند كه يا مترجم‌شان در قيد حيات نيست يا از آن دست مترجم‌هايي هستند كه براي يك‌بار كتابي را عرضه مي‌كنند و ديگر سراغي هم از آن نمي‌گيرند. با وجود اين همه ناشر ريز و درشت چطور مي‌توانيم، انتظار داشته باشيم كه اخلاق بر حوزه نشر حكمفرما باشد؟ وجود بي‌اخلاقي را شايد بتوان در حوزه‌هاي ديگر قدري تحمل كرد اما سازوكار نشر كه آلوده به اين بي‌اخلاقي بشود، واقعا نگران‌كننده است. البته اين را هم بگويم كه مخاطب باهوش كم نداريم. همان‌طور كه مي‌دانيد، كتاب«زندگي در پيش‌رو» با ترجمه من، حدود دوازده سال اجازه انتشار نداشت و بر همين اساس سر از بازار قاچاق كتاب درآورد و بارها به شكل افست عرضه شد اما زماني كه موفق به كسب مجوز شدم، در كمال حيرت ديدم كه خيلي زود تجديد چاپ شد. منظورم اين ‌است كه مخاطب آگاه خودش فرق كتاب با كتاب را مي‌داند. باز هم مي‌گويم تنها علاج رفع مشكلات فراوان در زمينه نشر، رعايت حق و حقوق پديد آورنده و ثبت امتياز يك اثر به نام نويسنده يا مترجم ‌است. زماني مي‌توان جلوي سوءاستفاده‌هايي از اين دست را گرفت كه فرهنگ مكتوب مانند اكثر نقاط جهان از اين بي‌سروساماني بيرون بيايد.»

 

غلامرضا امامي: بار كج به مقصد نمي‌رسد اما...

غلامرضا امامي، نويسنده و مترجم شناخته شده كشور و مترجم كتاب‌هايي چون«هرچيزي رنگي دارد، درآمد تاريخي بر نظريه ‌ادبي از افلاطون تا بارت، پينوكيو، لبخند بي‌لهجه و...» در رابطه با پديده كتابسازي و سرقت ادبي توسط مترجمان مجهول مي‌گويد: «در روزگاران گذشته، آثار عزيزنسين، نويسنده نامي تركيه در ايران خوانندگان و خواهندگان فراوان داشت. اين نويسنده روزي انبوه كتاب‌هايش را ديد كه يك مترجم به فارسي ترجمه كرده‌ بود و از اين بابت به ‌شدت شگفت‌زده‌ شد و از آن مترجم خواست كه بقيه كتاب‌ها را برايش بياورد، چرا كه خيلي از آنها برايش ناآشنا بودند. او متوجه شد يك مترجم، داستان‌هاي طنزگونه به شيوه او نوشته اما به دلايلي، نام عزيزنسين را به عنوان نويسنده قيد كرده است و نام خودش را به عنوان مترجم! وقتي كه آن مثلا مترجم، قصه اول را براي اين نويسنده مي‌خواند، عزيزنسين خنده بلندي سر مي‌دهد و مي‌گويد كه واقعا اوضاع كتاب در كشور شما عجيب و شگفت‌انگيز است. همه فكر مي‌كنند كه منظور اين نويسنده عدم حضور كشور ما در قانون كپي‌رايت است. همه حرف او را تاييد مي‌كنند و مي‌گويند ببخشيد، متاسفانه ما اين قانون را در كشور نداريم اما نسين بلافاصله مي‌گويد كه مي‌دانم عضو اين قانون نيستيد اما نمي‌دانستم كه نويسندگان شما به جاي من كتاب‌ مي‌نويسند و كتاب ‌مي‌سازند! و بعد خنده بلندي سر مي‌دهد و مي‌گويد هرگز در عمرش چنين كتابي ننوشته و تعجب مي‌كند كه نويسنده‌اي با اين قدرت چرا اصرار دارد كتاب‌هايش را با نام من منتشر كند؟!... مي‌خواهم بگويم اين‌گونه مسائل هميشه گريبانگير حوزه نشر كتاب‌هاي ادبي بوده و نام‌هاي مجهول حاصل امروز و ديروز نيست. مدتي پيش در سايت خانه كتاب ديدم كه يك نوجوان، آثار فراواني از نويسندگان برگزيده جهان را به فارسي ترجمه كرده. واقعيت اين است كه خيلي خوشحال شدم و بر اين استعداد آفرين گفتم اما زماني كه دو عنوان از اين كتاب‌ها را تهيه كردم و خواندم، با خودم گفتم حيف از وقت و حيف از پول و حيف از چشم و بيشتر از همه حيف از اعتماد!... اين مترجم محترم تنها كاري كه كرده بود، پس و پيش كردن ترجمه‌هاي ديگران با كلمات عجيب و نامفهوم كردن جملات بود. به گمان من ريشه اين ندانم‌كاري‌ها و اين بحران روزافزون به برخي ناشران برمي‌گردد كه سعي دارند به هر شكل ممكن، سالانه چند كتاب در پرونده كاري خود داشته باشند و از مزايايش استفاده كنند و پروانه نشرشان باطل نشود. حقيقت اين است كه ايران كشور عجيب و غريبي ‌است و اين طنز تاريخ است كه در اين كشور، تعداد ناشران از تعداد كتابفروشي‌ها بيشتر است. ما هر روز خبري مبني بر تعطيل شدن يك كتابفروشي مي‌شنويم، اما در كمال حيرت شاهد افزايش ناشران بدون دانش فرهنگي هستيم و بر همين اساس درست مانند زعفران و زردچوبه تقلبي، چشم‌مان به جمال كتاب تقلبي هم روشن شده و ممكن است بدتر از اين هم بشود. از قديم گفته‌اند كه بار كج به مقصد نمي‌رسد اما شايد پيشينيان ما نمي‌دانستند كه كژانديشان و كتابسازان و تردستان، هر روز تعدادي صفر به اندوخته‌هاي بانكي‌شان افزوده مي‌شود و حال و احوال دلسوزان واقعي چون نويسندگان دلسوز و ناشراني با دغدغه‌هاي فرهنگي و مترجمان دقيق و صاحب ‌فكر را هم كه خودتان بهتر مي‌دانيد.»

 

ابراهيم حسن‌بيگي: هيچ‌كس نمي‌داند چه كسي مخالف قانون كپي‌رايت ‌است؟

ابراهيم حسن‌بيگي، نويسنده پركار كه تاكنون بسياري از آثارش چون« محمد، يك كلاغ چهل‌كلاغ، عموجان عباس، غنچه بر قالي و... در كشورهاي ديگر چون انگلستان، تركمنستان، كشورهاي عربي، تركيه و ازبكستان، ترجمه و منتشر شده است، در نگاه مقايسه‌اي پيرامون حوزه نشر در كشورهاي ديگر مي‌گويد: «هرچه مي‌كشيم از نبود قانون كپي‌رايت ‌است. از سوي ديگر هيچ نظارتي بر حجم انبوه ناشران موجود در كشور وجود ندارد. هميشه برايم اين پرسش مطرح بوده كه چرا ما تاكنون نبايد به چنين قانون انساني و جهاني پيوسته باشيم؟ تا آنجا كه مي‌دانم هر دولتي كه آمده چندان مشكلي با اين قضيه نداشته و ناشران مطرح و فرهنگي هم مدام لزوم اين‌ كار را گوشزد مي‌كنند اما هيچ‌گاه اين اتفاق رخ نمي‌دهد و هيچ كس هم خود را موظف نمي‌داند كه مثلا بيايد و با صراحت بگويد چه كسي مخالف پيوستن به قانون جهاني كپي‌رايت است. بسياري از كارهاي من در كشورهاي ديگر ترجمه شده‌اند كه بعضي‌هاي‌شان به جهت توسعه‌يافتگي با كشور ما قابل مقايسه نيستند اما چنين مشكلاتي ندارند. من بسيار برخورد كرده‌ام با ناشران خارجي كه مي‌ترسند كتاب‌شان را به دست يك ايراني بدهند چون تصور بر اين است كه ما هر كاري كه دل‌مان بخواهد با يك كتاب مي‌كنيم و اصولا به حيثيت فرهنگي كشور خودمان و كشورهاي ديگر توجهي نداريم. وقتي شما درصدد تهيه گزارشي از وجود مترجمان مجهول در كشور هستيد يعني اوضاع نشر خراب‌تر از آن‌ چيزي است كه تصور مي‌رود. يكي از نويسندگان بزرگ جهاني، كتابي دارد كه هر سال با نام يك مترجم تازه راهي بازار مي‌شود و هيچ‌كس هم نيست بپرسد كه چنين مترجمي اصولا وجود خارجي دارد يا خير؟ در صورتي كه همين نويسنده به راحتي مي‌تواند يك وكيل در اينجا داشته باشد و حق و حقوقش را مطالبه و از بر باد رفتن حيثيتش جلوگيري كند. خيلي ديگر از نويسندگان خارجي را هم مي‌شناسم كه اصولا حق و حقوقي طلب نمي‌كنند و همين اندازه كه اطلاع داشته باشند، كارشان در ايران ترجمه و منتشر شده براي‌شان كافي ‌است. خيلي از آنها مي‌دانند كه ما عضو قانون جهاني كپي‌رايت نيستيم و بر همين اساس فقط و فقط از جهت علاقه به خواننده ايراني اجازه مي‌دهند، كارشان ترجمه شود. پس كار زياد پيچيده و دست‌نيافتني نيست اما مقاومت‌هاي پشت ‌پرده براي عضويت در قانوني شرعي و اخلاقي را نمي‌توانم هضم كنم. براي موضوعي كه شما مطرح‌ كرده‌ايد، به گمان اولين جايي كه بايد پا پيش بگذارد، وزارت ارشاد است. ارشاد همان‌گونه كه به خود حق مي‌دهد درباره محتواي يك اثر دخالت كند، ‌بايد در مهار پديده مترجم مجهول هم دخالت داشته ‌باشد اما اين وزارتخانه ظاهرا خود را متولي اين امر نمي‌داند! قبلا مي‌شنيديم كه مثلا يك مترجم مي‌‌آيد و ترجمه يك مترجم ديگر را اين‌ور و آن‌ور مي‌كند و به نام خود مي‌دهد به ناشر كه كمي پذيرفتني‌تر بود اما زماني كه شما با مترجمي طرف هستيد كه وجود خارجي ندارد بايد بيش از پيش نگران شد. من در درجه نخست نگران آن گروه از خوانندگاني هستم كه براي اولين‌بار با چنين كتاب‌هايي مواجه مي‌شوند، چون بدآموز شدن در حوزه كتاب و كتابخواني را به هيچ عنوان نمي‌توان به حالت اوليه بازگرداند.»

 

رضا عامري: بعضي ترجمه‌ها در پايين‌ترين سطح‌ است

رضا عامري، مترجم ادبيات عرب كه ترجمه كتاب‌هايي چون «وراجي روي نيل، ميرامار، موسم هجرت سليمان و...» را در پرونده كاري خود دارد از زاويه‌اي ديگر با اين موضوع برخورد كرده. او اعتقاد دارد كه: «تنها چيزي كه در ايران هرگز به رسميت شناخته نشده حق مولف است و هر كسي به خود اجازه مي‌دهد با اثر يك نويسنده بدون حق و حقوق، به هر شكلي كه دلش خواست برخورد كند و پديده شوم مترجم مجهول هم ريشه در همين بي‌قانوني دارد. مدتي پيش مطلبي به قلم آقاي مندني‌پور خواندم كه نوشته بود يك ناشر اسپانيايي در يك كتاب، بخشي از يك رمان او را با هدف معرفي نويسنده منتشر كرده و مدتي بعد نويسنده پاكتي حاوي مقداري وجه نقد از سوي همان ناشر و در كشوري ديگر به عنوان حق كپي‌رايت دريافت كرده. ببينيد! سازوكار سالم حوزه نشر يعني اين. در مقابل شما اين وضعيت را مقايسه كنيد با اثري جهاني چون «پيامبر» اثر «جبران خليل جبران» كه هر سال با نام يك مترجم منتشر مي‌شود و كسي نمي‌داند اين مترجم محترم اصولا وجود خارجي دارد يا خير و اگر بر فرض محال وجود دارد، آيا صلاحيت ترجمه كتابي را دارد يا خير؟ من سال‌ها پيش «صدنامه عاشقانه» نزار قباني را ترجمه كردم كه خيلي هم مورد توجه قرار گرفت اما مدتي پيش يك ناشر، همان كتاب را با ترجمه يك مترجم ديگر منتشر كرد و در مقدمه‌اش نوشت كه كتاب فوق پيش از اين هرگز منتشر نشده است! مي‌خواهم بگويم بعضي ناشرها حتي زحمت يك جست‌وجوي ساده در اينترنت را هم به خود نمي‌دهند و معلوم است كه پديده مترجم مجهول از اين ناآگاهي سوءاستفاده مي‌كند. متاسفانه در بازار نشر ايران، پديده‌ سرقت‌ ادبي بسيار رايج است. درست مانند سرقت‌هايي از جنس ديگر. من انتظار ندارم كه مثلا وزارت ارشاد بيايد و براي ادبيات كاري بكند. ما بايد به قوانين جهاني براي احترام به حقوق پديدآورنده احترام بگذاريم و تا زماني كه اين اتفاق نيفتاده، حرف زدن در اين رابطه فقط باد هواست. چرخه نشر در جهان امروز پيچيده در نوعي نظم است كه ما سال‌ها با آن فاصله داريم. اتفاقا همين الان داشتم، مطلبي را مطالعه مي‌كردم كه مي‌گفت سطح انتشار كتاب‌هايي كه فقط طي امسال در كشور اسپانيا منتشر شده، برابر است با انتشار كتاب طي صدسال‌ گذشته در همه كشورهاي عربي!

اين نشان مي‌دهد كه حوزه نشر را نمي‌توان با نگاهي يك‌سويه اداره كرد و دولت و ملت ‌بايد براي كسب شعور از طريق كتاب با هم مسابقه داشته باشند. وقتي كه كتاب با اين حجم وسيع در يك كشور توليد و عرضه و مصرف مي‌شود، ذهن ما پيش از هر مورد ديگر به يك خواسته جمعي معطوف ‌است. يعني يك كشور چيزي را در درجه نخست خواسته و بعد هم در اجرايي كردنش، فعل توانستن را صرف كرده. همين حجم توليد كتاب در اسپانيا نشان مي‌دهد كه در درجه نخست، حرفه‌اي به نام ترجمه و نويسندگي رسميت دارد و وقتي چنين باشد، پديدآورنده با اعتماد به نفسي زايدالوصف به توليد اثر مي‌پردازد. كوتاه سخن اينكه راه درازي در پيش داريم.»

 


غلامرضا امامي: اين‌گونه مسائل هميشه گريبانگير حوزه نشر كتاب‌هاي ادبي بوده و نام‌هاي مجهول حاصل امروز و ديروز نيست. مدتي پيش در سايت خانه كتاب ديدم كه يك نوجوان، آثار فراواني از نويسندگان برگزيده جهان را به فارسي ترجمه كرده است

رضا عامري: در بازار نشر ايران، پديده‌ سرقت‌ ادبي بسيار رايج است. درست مانند سرقت‌هايي از جنس ديگر. من انتظار ندارم كه وزارت ارشاد براي ادبيات كاري بكند. ما بايد به قوانين جهاني براي حقوق پديدآورنده احترام بگذاريم و تا زماني كه اين اتفاق نيفتاده، حرف زدن در اين رابطه باد هواست

ليلي گلستان: كتاب«زندگي در پيش‌رو» با ترجمه من، حدود دوازده سال اجازه انتشار نداشت و بر همين اساس سر از بازار قاچاق كتاب درآورد و بارها به شكل افست عرضه شد اما زماني كه موفق به كسب مجوز شدم، در كمال حيرت ديدم كه خيلي زود تجديد چاپ شد

عبدالله‌كوثري: وضعيت خود ما به عنوان پديدآورنده و مصرف‌كننده كالايي به نام كتاب مشخص نيست. از يكسو مثلا وزارت ارشاد را متهم مي‌كنيم كه در چرخش آزاد اطلاعات پيرامون كتاب دخالت‌ بي‌جا مي‌كند و از سوي ديگر مي‌خواهيم، كفش و كلاه كند و در رفع بي‌اخلاقي‌ها دخالت داشته ‌باشد

ابراهيم حسن‌بيگي: هميشه برايم اين پرسش مطرح بوده كه چرا ما تاكنون نبايد به قانون انساني و جهاني كپي‌رايت پيوسته باشيم؟ تا آنجا كه مي‌دانم هر دولتي كه آمده چندان مشكلي با اين قضيه نداشته و ناشران مطرح و فرهنگي هم مدام لزوم اين‌ كار را گوشزد مي‌كنند اما هيچ‌گاه اين اتفاق رخ نمي‌دهد

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون