آمادگي جسماني اصل اول فوتبال است؛ اما اين بخش هم مانند ساير بخشهاي فوتبال متدهاي خودش را دارد و هر تيمي به روش خودش جسم بازيكنانش را آماده ميكند. بدنسازي يكي از مهمترين بخشهاي فوتبال امروز به حساب ميآيد و تيمهايي كه به بهترين نحو اين كار را انجام ندهند، شانسي براي موفقيت نخواهند داشت. در فوتبال ايران بازيكنان پرسپوليس شرايط ويژهاي دارند و در سه سال اخير با كمك بدنسازي مناسب به موفقيتهاي زيادي رسيدهاند. گپ و گفتي با محمد صالحي، مربي و آناليزور خوشفكر شاغل در فوتبال پايه داشتيم تا متوجه شويم بدنسازي و شيوههاي حفظ انرژي در فوتبال مدرن چه اهميتي دارد و اين مساله در فوتبال ايران چه جايگاهي دارد.
به نظر شما نقش بدنسازي در فوتبال ايران و فوتبال جهان چه قدر است؟ آيا اهميتي كه اروپاييها به بدنسازي ميدهند در اينجا هم ديده ميشود؟
قرار است، در مورد موضوع بسيار گستردهاي صحبت كنيم. نسل جديدي از بدنسازان به ايران آمدهاند و فعاليت ميكنند و دورنماي خيلي خوبي را متصورم؛ اما در كل هنوز با استانداردهاي جهاني فاصله بسياري داريم. يكي از دلايلي كه تيم ملي آلمان در جام جهاني 2002 كره و ژاپن موفق شد، اين بود كه به دليل تفاوت آب و هوايي، آلمانيها چندين اتاق شبيهساز آب و هواي كره و ژاپن درست كردند تا بازيكنان با آن شرايط آداپته شوند. در نهايت در آن جام دوم شدند. با وجود اينكه آلمان در آن سال خالي از استعداد بود و بايد بعد از حذف از جام جهاني 98 و يورو 2000 تغيير نسل ميدادند، اما ميبينيم كه امكانات سختافزاري چه اهميتي دارد. يكي از مواردي كه با فوتبال جهان فاصله زيادي داريم، مورد ريكاوري است. ما در اين مورد با فوتبال جهان فاصله وحشتناكي داريم. كارلوس كيروش انتقادات زيادي در اين مورد دارد و من بسيار ميپسندم. در فوتبال اروپا تيمها بعد از گرفتن آزمايشهاي خاص براي بازيكنانشان آبهاي خاص سفارش ميدهند. مثلا اگر بازيكني يك ماده معدني را كم داشته باشد، به شركت تامينكننده آب تيم ميگويند كه براي او آن ماده را در آبش بريزند تا بازيكن هم در زمان تمرين و هم در زمان استراحت در منزل از آن آب استفاده كند تا بدنش به دليل ضعف در يك ماده معدني، دچار مشكل و خستگي نشود.
تصور ميكنم، آمادگي فيزيكي بازيكنان به مسائل فني هم مربوط ميشود. اينكه هر مربي چه قدر از يك بازيكن انرژي بگيرد و چه توقعاتي از او دارد، مساله مهمي است. نظر شما در اين مورد چيست؟
بله، يكي ديگر از تفاوتهاي فوتبال ما با سطح اول جهان همين مساله است. ما در سطح اول فوتبال جهان بازيكناني مثل ژاوي و پيرلو داريم كه ساختار فيزيكي دونده و جنگندهاي نداشتند؛ اما هر زمان كه نگاه ميكرديد، اين بازيكنان در حالي كه به نظر ساكن بودند، اما در ميزان دوندگيشان بيشتر از سايرين بوده. دوندگي در فوتبال امروز هدفمند شده و انرژي بازيكن نبايد هرز برود و تابع هيجان باشد. آنها در مسيري ميدوند كه كاملا بهينه شده است. مثلا پيرلو ميدانست كه قرار نيست دفاع را پوشش بدهد و بونوچي و كاناوارو مسير پشت سر او را كاور ميكنند. به همين خاطر او انرژياش را هدر نميداد. اين مساله باعث ميشود بازيكنها موثرتر بدوند.
اغلب ديده ميشود، تيمهاي ايراني توانايي ضدحمله زدن را ندارند و خيلي زود خسته ميشوند.
دليلش واضح است. ما اصلا مساله استقامت در سرعت را نداريم. در استارتهاي كوتاه شايد به سطح فوتبال دنيا رسيده باشيم، اما در استارتهاي بلند كه باعث ميشود حملات طولي يا در واقع ضدحملات شكل بگيرد، بسيار ضعيف هستيم. رئال مورينيو حملاتش از پشت باكس خودش شروع ميشد تا داخل باكس حريف ادامه پيدا ميكرد. در فوتبال ايران نهايتا تا سر نيمه بازيكنان با خطا عقيمسازي ميشوند، چرا كه فوتباليستها توان استارتهاي بلند را ندارند و خيلي زود نفسشان كم ميآيد.
از خطا كردن و عقيمسازي حملات و ضدحملات گفتيد. در فوتبال ايران ميانگين خطا بيشتر از استانداردهاي جهاني است و بازي بسيار زياد متوقف ميشود. اين موضوع چه تاثيري دارد؟
مساله فقط خطا نيست. يكي از شاهكليدهاي مقايسه فوتبال ايران و جهان مساله زمان زنده مسابقه است. هر كسي ميتواند يك كورنومتر دستش بگيرد و در طول نود دقيقه زمانهاي زنده بازي را حساب كند. زمانهايي كه بازي به خاطر خطا، اعتراض، اوت، كرنر و هر چيز ديگري متوقف نشده است. نه تنها از فوتبال جهان، حتي از فوتبال منطقه هم عقب افتادهايم. در ليگ امارات، قطر و عربستان تايم زنده بسيار بيشتر از فوتبال ايران است. اين مساله در فوتبال پايه هم هست و تا ليگ برتر ادامه دارد. بازي فصل گذشته استقلال خوزستان و پرسپوليس 35 دقيقه در جريان بود. ميانگين زمان زنده بازي در ايران 35 دقيقه و در قطر 48 دقيقه است. در بازي اخير ناپولي و يوونتوس، پاي بازيكن يوونتوس به كشاله ران اوسپينا- دروازهبان ناپولي- برخورد كرد و پيانيچ خيلي زود رفت كرنر را بزند. براي من خيلي عجيب بود كه دروازهبان خودش را زمين نينداخت و اجازه نداد كادر پزشكي وارد زمين شود. او به خوبي ميدانست كه اين درد به خاطر ضربه است و خيلي زود رفع ميشود. در حالي كه اگر اين اتفاق در ايران رخ ميداد، كادر پزشكي به زمين مسابقه ميآمد و حداقل 4 دقيقه از زمان بازي تلف ميشد. اين جداي از نمايشهايي است كه دروازهبان براي مجاب كردن داور كه به بازيكن حريف كارت دهد، اجرا ميكند. اين اتفاق باعث ميشود ريتم بازي كند شود و تنفس بازيكنان دچار مشكل ميشود.
سراغ پرسپوليس برويم. تيمي كه در سالهاي اخير با تكيه بر قدرت بدني خوب بازيكنانش جامهاي زيادي برده و براي دومين دوره پياپي به نيمهنهايي ليگ قهرمانان رسيده است. تفاوت اين تيم با ساير تيمها چيست؟
برانكو روزي كه قبول كرد به پرسپوليس بيايد، يك پيشزمينه ذهني كه حاصل سالها كار در فوتبال ايران بود، داشت. خارج از مسائل فني، اگر فقط به مسائل بدني بپردازيم، ميبينيم كه آقاي برانكو در اين سالها دنبال مهاجماني رفت كه گامهاي بلندي دارند و اين يكي از دلايلي است كه پرسپوليس به خوبي با مهاجمانش مدافعان حريف را تحت فشار ميگذارد. اينجا موضوع استقامت در سرعت اين بازيكنان مطرح ميشود. يادم است، مهدي شريفي چند سال پيش در تستهاي سرعت يكي از ركوردهاي خوب دوي صد متر ايران را به جا گذاشت. گادوين منشا بازيكني است كه گام بلند دارد و با اين توانايي حريفان را آزار ميدهد. عليپور استارتهاي بلند و انفجاري خيلي استواري دارد. مهدي طارمي هم به خاطر طولهاي گامهايش در فوتبال ايران موفق شد. تيم برانكو بسيار تيم حريف را فرسوده ميكند و هدف اين تيم در طول بازي فرسايشي كردن بازي است. حتي الدحيل و السد هم اسير اين تاكتيك شدند. ژاوي هم در اواخر بازي بسيار فرسوده شده بود.
تمرينات پيشفصل چه تاثيري روي اين روند خيلي خوب دارد؟ فكر ميكنيد ماركو، مربي بدنساز پرسپوليس چه قدر در موفقيتهاي اخير اين تيم نقش داشته؟ او تنها دستيار برانكو است كه از ابتدا با او مانده و مربي كروات اجازه نداده از كادر فني جدا شود.
موضوع اصلي همين تمرينات پيشفصل و تمركز برانكو روي فاز قدرت است. اما در مورد ماركو بگويم كه من نقش برانكو را در اين ميان خيلي بيشتر از او ميدانم. برانكو بدنساز اصلي است و ماركو مجري طرحهاي سرمربي. ماركو فاز قدرت را مديريت ميكند و توانسته استقامت در دوندگي و انفجارهاي كوتاه را به تيم اضافه كند. اين انفجارها نياز پرسپوليس براي پرس را شديد است و برانكو دستور داده تا ماركو اين تمرينات را با بازيكنان انجام دهد. برانكو سالها با ايرانيها زندگي كرده و ميدانست كه فرسايش از نظر روحي و رواني بازيكنان را تحت تاثير قرار ميدهد. تمام بازيكناني كه برانكو دارد، بازيكناني هستند كه در طول نود دقيقه ميتوانند از نظر ذهني براي يك فوتبال جنگنده آماده باشند. شايد به همين خاطر است بازيكناني مثل گابريل كه مورد تاييد هواداران بودند در برنامههاي برانكو جايي نداشتند. نقش اصلي ماركو در آوردن متدي از تمرينات كراس فيت و قدرتي همراه با انفجارهاي سرعتي است. پرسپوليس بازيكناني دارد كه در زماني كه كسي فكرش را نميكند، دفاع حريف را آزار ميدهند. درست در دقايقي كه آنها تحليل رفتهاند. در فوتبال چهار زمان داريم كه تيمها دچار افت بدني ميشوند. اواخر نيمه اول، اوايل نيمه دوم، دقايق 70-75 و اواخر بازي. شما به خوبي ميبينيد كه پرسپوليس در اين دقايق بينظير كار كرده است. در برخي از رفرنسهاي فيفا گفته ميشود كه «بهترين تمرين فوتبال بازي كردن است.» برانكو هم بارها اين را گوشزد كرده است. او تيمش را به سمتي برده كه هميشه نود دقيقه بجنگد. آنها يك روز قبل از بازي سوپرجام با نفت تهران تمرين سنگين داشتند. بهترين راه براي آماده نگه داشتن نيروهاي مولد انرژي در فوتبال، استفاده كردن از آنهاست. يك مسابقه فوتبال دوستانه يا حتي رسمي ميتواند بهترين تمرين آمادهسازي براي بازيهاي بزرگ باشد. برانكو در 45 جلسه پيشفصل، 15 بازي دوستانه برگزار ميكند. اين به اين معنا نيست كه بقيه از اين شيوه استفاده نميكنند، بيشك ماركو و برانكو رموزي دارند كه باعث توفيق تيمشان شده است. پرسپوليس زماني كه كلا يازده بازيكن دارد هم موفق است و اين موضوع به بدن خوبشان برميگردد. چيزي كه مشخص است برانكو به فشردگي بازيها علاقهمند است. اين شايد از ظريفترين نكات در مورد پرسپوليس برانكو باشد كه هيچگاه به نقش بازيهاي دوستانه برانكو اشاره نميكنند. گاهي در يك روز دو بازي دوستانه برگزار ميكند. او رموزي دارد كه تيمهايش دچار «بيشتمريني» و افت نميشوند. ضمنا برانكو به خوبي فهميده كه بايد در نيمفصل اول امتيازات را جمع كند تا قهرمان شود. در اواخر فصل تيمش تحليل ميرود، اما قهرماني براي آنهاست.