تنهايي يك متفكر
سيد عبدالجواد موسوي
در تازهترين شماره مجله نامه فرهنگستان علوم ماحصل ميزگردي منتشر شده است كه خواندنش براي همه كساني كه به مباحث نظري علاقهمندند و در ضمن مسائل امروز ايران نيز برايشان مهم است خالي از لطف نيست؛ البته اين مجله در دسترس همگان نيست اما ظاهرا مطالب اين ميزگرد اينقدر اهميت داشته كه برخي از مطبوعات به آن پرداختهاند و برخي از خبرگزاريها از جمله خبرگزاري مهر متن كامل آن را منتشر كردهاند. سخن گفتن درباره مسائل مطرح شده در آن ميزگرد در اين يادداشت كوتاه ميسر نيست. مختصر و مفيدش اينكه چندي پيش دكتر رضا داوري اردكاني يادداشت كوتاهي نوشته بود درباره عدم امكان ديني شدن علوم انساني؛ يادداشتي كه سر و صداي بسياري به پا كرد و دكتر داوري را بر آن داشت به تفصيل منظورش را توضيح دهد. مثل هميشه نه آن يادداشت كوتاه درست فهم شد و نه آن توضيحات تفصيلي. به قدر سر سوزني اگر معتقد بودم توضيحات دكتر داوري ميتواند موثر واقع شود با خواندن اين ميزگرد متوجه شدم در زمانه ما گوشي براي شنيدن وجود ندارد. بزرگواراني كه در اين ميزگرد حضور دارند از نامآوران حوزه فكر و فرهنگند. اهل فضل و علم. با اين حال گاه برخي از آنها سوالهايي ميپرسند كه تفاوت چنداني با سوالات ژورناليستهاي كم سواد تازه كار ندارد. سوالاتي كه فيلسوف صبور و پرحوصله مارا نيز به ستوه ميآورد تا آنجا كه مجبور ميشود صراحتا بگويد: در آغاز انقلاب تنها بودم و به تدريج تنهاتر شدم و اكنون از هميشه تنها ترم! نميدانم دوستان اهل فضل اين جملات را با چه گوشي شنيدهاند اما اميدوارم تنهايي جناب داوري را امري عاطفي تلقي نكرده باشند و بدانند اين تنهايي مستلزم تفكر است. آنكه بيپرواي خوش آمد اين و آن سخن نابهنگام ميگويد تنهايي فرجام محتوم اوست. او نميخواهد با به رخ كشيدن تنهايياش عواطف ديگران را برانگيزد بلكه ميخواهد بگويد تفكر فرجامي جز تنهايي ندارد. اميدوارم دستكم اين سخن درست فهم شود.