- شما خبرنگاريد؟ اروميه بوديد؟
- نه؛ من ميزبان خبرنگاران در اروميه بودهام.
- آقا تو را به خدا درباره درياچه اروميه بنويسيد. گوش هيچ كس بدهكار نيست. درياچه جلوي چشممان از بين رفت.
- اتفاقا ما هم به همين دليل خبرنگاران رسانههاي مختلف را دعوت كرديم كه بيايند و از نزديك وضعيت درياچه را ببينند و دربارهاش بنويسند.
- من متولد اروميه هستم، درياچه اروميه همه هويت من است. با درياچه اروميه بزرگ شدهام و حالا انگار چيزي در خودم در حال مردن است.
زني ميانسال بود كه اين حرفها را ميزد. زاده اروميه بود ولي كارشناس يكي از وزارتخانهها شده و در تهران مستقر است. براي سميناري به زادگاهش ماموريت رفته بود و شامگاه يك پنجشنبه بود كه داشت به خانه برميگشت؛ سوار بر اتوبوس حامل مسافران كه از هواپيما راهي ترمينال خروجي بود. جاي يك سوال در اين گفتوگو، ميان زن ميانسال و كارشناس ستاد احياي درياچه اروميه خالي بود.
- خودتان روزنامه ميخوانيد؟ براي اين ميپرسم كه در روزنامه بنويسند كه چه كسي بخواند؟ فقط مسوولان بخوانند؟
در آن گفتوگوي كوتاه در ميانه راه از جايي كه هواپيما توقف كرده بود تا ترمينال خروجي چند ثانيه سكوت معنايي ديگر مييافت. بالاخره آن زن پاسخ داد:
- نه من فرصت نميكنم، بخوانم. ببينيد الان ساعت چند است من تازه از ماموريت دارم به خانه برميگردم.
- پس چطور انتظار داريد با نوشتن در روزنامه جلوي مرگ درياچه اروميه گرفته شود. وقتي خودمان فرصت نميكنيم، بخوانيم حتما مسوولان هم مثل شما ماموريت و جلسه هستند و گرفتارند و نميخوانند. پس نوشتن فايدهاي ندارد.
اما نوشتن فايده داشته است. اتفاقا همين خبرنگاران بودند كه چند سال قبل وقتي مردي سكان اجرايي كشور را در دست داشت كه تحريمها را كاغذپاره ميدانست و اقليم و محيط زيست اولويت چندمش هم نبود، خبرنگاران حوزه محيط زيست درباره تغييرات و تراز آب درياچه اروميه نوشتند. شايد زمان قابل توجهي سپري شده باشد؛ چيزي حدود 6سال تمام. اما درست 6سال قبل روزنامه «همشهري» در سيامين روز مهر 1391 تيتر يك و عكس بزرگ صفحه خود را به درياچه اروميه اختصاص داد و درباره مرگ آن هشدار داد؛ «قصه پرغصه مرگ تدريجي يك درياچه».
وقتي هنوز هيچ كاري نميكرديم
موضوع آسيبپذيري درياچه اروميه از خيلي قبلتر شروع شده بود و نشانههايش از طريق نقشههاي ماهوارهاي به دست آمده بود. كارشناسان بحثهايي مطرح كرده بودند ولي ارادهاي در سازمان حفاظت محيط زيست و دولت براي مهار آن وجود نداشت. در مهر 1391 چيزي به پايان عمر دولت دهم باقي نمانده بود، حدود 11 ماه. انتخابات در پيش بود. وقتي در خرداد 1392 نامزدهاي انتخابات رياستجمهوري سفرهاي خود را به نقاط مختلف آغاز كردند، موضوع مرگ تدريجي درياچه اروميه هم مطرح بود. كاروان تبليغاتي «حسن روحاني» در بيستمين روز خرداد1392 راهي غرب و شمالغرب كشور شد. ابتدا به سنندج رفت و از آنجا در حالي «عبدالعليزاده» وزير مسكن و شهرسازي دولت سيدمحمدخاتمي به عنوان يكي از اهالي آذربايجان او را همراهي ميكرد، راهي اروميه شد. در ورزشگاهي كه هواداران روحاني جمع شده بودند او كاملا بر موضوع احياي درياچه اروميه تاكيد داشت و حتي پا را فراتر نهاد و گفت: اگر لازم باشد از درياي خزر آب به درياچه اروميه ميآوريم تا آن را احيا كنيم.
فارغ از اينكه اين حرف و اين شعار او چقدر پوپوليستي بود اما نكته آنجا بود كه اين نامزد آن زمان انتخابات رياستجمهوري درك كرده بود اهميت احياي درياچه اروميه چقدر است.
«حسن روحاني» البته به وعدهاش عمل كرد. او درست روزي كه نخستين جلسه كابينهاش را تشكيل داد، دستور تشكيل ستاد احياي درياچه اروميه در عاليترين سطح را داد. به اين ترتيب دولت يازدهم را ميشد دولتي طرفدار محيط زيست هم تلقي كرد، زيرا پيش از هر چيز ديگري و در شرايطي كه كشور به شدت از تحريمها در مضيقه بود. موضوع احياي درياچه اروميه اولويت دولت تعيين شد.
برنامههاي احيا براي چه كساني است؟
ستاد ملي احياي درياچه اروميه كه بر اساس اصول 138 و 127 قانون اساسي اختياراتي در اجرا يافته بود، قرار بود چه كاري انجام دهد؟ آيا قرار بود خودش آستين بالا بزند و مثل يك پزشك يا تكنيسين اورژانس كه بيماري قلبي را ماساژ قلبي ميدهد؛ دست به كار احيا شود؟ در واقع اين ستاد كه رييسجمهور يا معاون اول او ادارهاش ميكردند و دبيرخانه دايمي داشت، قرار بود همه دستگاههاي اجرايي مرتبط و مسوول در حوزه فعاليت درياچه اروميه را يكجا جمع كرده و با ايجاد تمركز و نظم از پراكندهكاري و جزيرهاي عمل كردن بكاهد. قرار نبود سازمان يا دستگاه جديدي ايجاد شود بلكه قرار بود بهطور منظم از آنهايي كه در قبال درياچه اروميه مسووليت داشتند ولي به هر دليلي كاري نميكردند تا كارشان نتيجه سوء بر حيات درياچه داشت را گرد آورند و عملكرد واحد و موثري بخواهند. براي همين هم بايد اين تاكيد مجدد را داشت كه قرار نبود ستاد احياي درياچه اروميه بودجه داشته باشد و به ديگران براي كاري كه ميكنند، بودجه بدهد بلكه قرار بود از آن دستگاهها و سازمانهايي كه رديف مشخص براي فعاليت در زمينه اين اكوسيستم داشتند، بپرسد آن پول را كجا و چگونه خرج كردند؟ بديهي است كه وزارتخانههاي نيرو، جهاد كشاورزي، سازمان حفاظت محيط زيست، وزارت صنعت، معدن و تجارت و دستگاههايي از اين دست ذات فعاليتشان بر حيات طبيعت تاثيرگذار بوده و هست. آنها اركان اصلي اين فعاليت بودند كه بايد پاي كار ميآمدند و با تغيير رفتار يا تشديد فعاليت خود كاري ميكردند. در نهايت با تجميع بسياري از اطلاعات و بررسيهاي علمي يك موضوع يعني حفظ وضعيت موجود و سپس احيا در دستور كار قرار گرفت. براي حفظ وضع موجود و سپس احياي درياچه بايد حقابه آن داده ميشد. چيزي كه با فعاليتهاي همين دستگاهها نظير سدسازي، صدور مجوز كارخانه يا حمايت از نوع خاصي از كشاورزي از دست رفته بود. در نهايت بررسيها به اين نقطه ختم شد كه از محلهاي مختلفي حقابههاي درياچه تامين شود. در اين محلها سهم كشاورزان از تغيير نوع آبياري و نوع كشت به 40درصد ميرسيد. حال پرسش اين بود كه چگونه ميتوان از كشاورزان خواست تا رفتارشان را تغيير دهند؟ چگونه كشاورزان بايد نوع كشت و در نتيجه آن معيشتشان را تغيير ميدادند تا از محل صرفهجويي از آب حقابه درياچه اروميه تامين شود؟
يكي از راهها نحوه سياستگذاري حاكميت بود. به اين معنا كه وقتي حاكميت و مشخصا دولت خريد تضميني محصولي را لغو كند، كشاورز هم براي توليد آن ريسك نخواهد كرد. اما آيا اين كار كافي بود؟ آيا چنين رفتاري در شيوه برخورد بين كشاورز فلات مركزي با كشاورز جنوبي يا جاي ديگر كشور موجب اعتراض كشاورزان آذربايجان غربي نميشد؟ پس به نظر ميرسد بايد ذهن و فكر كشاورزان هم آماده اين تغيير ميشد. اما چگونه؟ با برگزاري كلاس؟ با برگزاري سمينار؟ با آموزش خانه به خانه ؟ اين مجموعه رفتارها بايد در چه بازه زماني انجام ميشد تا نتيجه دهد؟
اينجا بود كه نقش رسانهها برجسته ميشد. اما تا اين نقطه از مسير بيش از هر رسانه ديگري اين مطبوعات و خبرنگاران حوزه محيط زيست بود كه ماجرا را پيگيري كرده بودند. نتيجه اينكه بايد پرسيد آيا مطبوعات فقط بايد به پيگيري ماجرا از ستاد احياي درياچه اروميه و انتشار اخبار مربوط به بودجه اين ستاد يا وزارتخانه و دستگاههاي مرتبط با درياچه اروميه ميپرداختند يا مثلا هربار به درياچه اروميه ميرفتند و گزارشي سوزناك ميدادند كه آه دومين درياچه آب شور جهان از دست رفت؟ يا اينكه مطبوعات ميتوانست يا ميتواند در تغيير رفتار كشاورزان و ساير ذينفعان موثر در احياي درياچه اروميه هم تاثير بگذارد.
اگر در اطلاعات بيشتري از كشاورزان و استان آذربايجان غربي به عنوان بستر اصلي اجراي عمليات احيا تامل كنيم، خواهيم ديد كه مطبوعات كمترين نفوذ را در اين منطقه دارند.
آذربايجان غربي چه بستري دارد؟
در حوضه آبريز درياچه اروميه استانهاي آذربايجان غربي، آذربايجان شرقي، اردبيل، كردستان و زنجان قرار گرفتهاند. از ميان اين 5 استان زنجان حداقل سهم را دارد و ميتوان آن را از محاسبه تاثيرگذاري خارج كرد. اگر از منظر مساحت به موضوع بنگريم، آذربايجان غربي با دارا بودن 41.8 درصد سهم بيشتري دارد و اگر شاخص جمعيت اين محدوده را بسنجيم، ميبينيم كه 54.3درصد از جمعيت ساكن در حوضه آبريز درياچه اروميه در استان آذربايجان شرقي ساكن هستند. در مجموع بررسيهايي كه ستاد احياي درياچه اروميه انجام داده نشان ميدهد 57شهر و 3هزار و 28 آبادي داراي سكنه در محدوده درياچه اروميه ساكن هستند. از اين تعداد 21شهر و يكهزار و 784 آبادي در آذربايجان غربي و 34شهر و 950 آبادي در آذربايجان شرقي واقع شده است. 2 شهر و 294 آبادي نيز در كردستان قرار دارند. همين مرور آماري نشان ميدهد، جمعيت غيرشهري ساكن در آذربايجان غربي بيشتر است. جمعيتي كه شغلي غيرشهري هم دارند. بر اساس گزارشهاي تجميع شده در ستاد احياي درياچه اروميه چيزي حدود 7.7درصد از اراضي كشاورزي كل كشور در آذربايجان غربي قرار گرفته است؛ يعني يكميليون و 363هزار و 966 هكتار كه تراكم زيستي آن 3.6 است. از نگاه بعد خانواده نيز بر اساس سرشماري سال 1390 جمعيت آذربايجان غربي يكميليون و 148هزار و 32 نفر بوده كه با احتساب خانوار 4 نفره 286هزار و 781 خانوار را شامل ميشود. اين اطلاعات از آن جهت است كه ببينيم، جمعيت شهري و روستايي آذربايجان غربي چه نيازهاي متناسب با آب دارند. به عبارت ديگر از يكسو با نياز به آب شرب و بهداشتي مواجهيم و از سوي ديگر با نياز به آب براي كشاورزي. براساس دو سرشماري سال1385 و 1375 تقريبا حدود نصف جمعيت اين استان روستايي هستند. در سال 1375 سرشماري نشان داده است كه 55درصد جمعيت آذربايجان غربي روستايي بوده است. در سال 1385 نيز اين بررسي نشان ميدهد كه 54 درصد جمعيت آذربايجان غربي روستايي بودهاند. همين سرشماريها نشان ميدهد، جمعيت 15 تا 64 سال بيشترين سهم جمعيت اين استان را دارد؛ 68.9درصد. اگر آمار ديگري بخواهيم به اين مجموعه اضافه كنيم، آمار سواد است. بر اساس همين سرشماريها 85.2درصد از جمعيت شهري و 71.9درصد از جمعيت روستايي اين خطه باسواد هستند. بنابراين آنچه از مجموع اين اطلاعات آمار به دست ميآيد را مرور كنيد خواهيد ديد كه چرا اين اعداد و ارقام را بررسي كرديم:
- نيمي از جمعيت روستايي آذربايجان غربي كشاورز هستند.
- از روستاييان آذربايجان غربي 71.9درصد باسواد هستند.
پس اگر قرار باشد از طريق رسانههاي مكتوب براي احياي درياچه اروميه اطلاعرساني و بسترسازي كنيم بايد ببينيم آيا از ميان اين جمعيت روستايي باسواد كسي هست كه روزنامه و نشريات مكتوب را بخواند؟ پاسخ اين پرسش بسيار سخت و در عين حال ساده است. اگر اين روزها كه حال مطبوعات خراب است از تيراژهاي كل كشور بپرسيم، عددها كوچك است چه رسد به تيراژ نشريات استاني. بنابراين به سادگي ميتوان به اين نتيجه رسيد كه ضريب نفوذ مطبوعات در آذربايجان غربي بر جامعهاي كه بيشترين تاثير را در احياي درياچه اروميه دارند در حداقل ممكن است.
فقط دو روزنامه
آذربايجان غربي نخستين بار در 18 دي 1390 صاحب روزنامه شد. با اين حال اين استان هماينك 2 روزنامه و قريب به 86 نشريه مكتوب شامل هفتهنامه، دوهفتهنامه، ماهنامه و نظاير آن دارد. همچنين خانه مطبوعات اين استان 131 عضو دارد و برآورد ميشود كه حدود 350 خبرنگار در اين استان فعال هستند. اما پرسش اين است كه نشريات اين استان بين اقشار مختلف مردم نفوذ لازم براي تغييري چون احياي درياچه اروميه را دارند؟