تحليلي بر آخرين ساخته
هومن سيدي
اينك، آخرالزمان!
محدثه واعظيپور
در سالهاي اخير بسياري از كارگردانهاي جوان در انتخاب سوژه، لحن و ساختار، دنبالهروي فيلمسازان ديگر و تجربههاي موفق بقيه بودهاند، اما هومن سيدي بدون اينكه شعار بدهد يا ادعايي داشته باشد، در همه آثارش (با همه نقاط ضعف و قوت آنها) مناسبات اجتماعي را از منظر خود و با توجه به نگاه و سليقه شخصي به تصوير كشيده است.
در همه فيلمهاي او تصويري از جامعه امروز و مسائلي را كه همه به آن مبتلا هستيم، ميشود مشاهده كرد. «سيزده» يكي از بهترين فيلمهايي است كه درباره جدايي و تاثير آن روي فرزندان خانوادههاي طلاق ساخته شده، هرچند با انبوه آثار ظاهرا اخلاقي و پرنصيحتي كه در اين باره ساخته شده متفاوت است. در ساخته قبلي هومن سيدي، «خشم و هياهو»، با يك عاشقانه پر از سوءتفاهم روبهرو ميشويم. رابطهاي پر از نقاط تاريك و روشن كه از هر زاويهاي روايت ميشود، بخشي از واقعيت در آن پنهان ميماند و اين درست همان حقيقتي است كه در روابط امروزي جاري است.
«مغزهاي كوچك زنگ زده» كاملترين فيلم سيدي تابه امروز است، فيلمي اجتماعي با جهاني كه درست نمايشي شده، به همين دليل تاثيرگذاري و دايره مخاطبانش بيشتر از ديگر فيلمهاي اوست. فيلم با نمايش سرخوشيهاي ساده و محقر شاهين (با بازي نويد محمدزاده) و دوستانش شروع ميشود. اما تماشاگر خيلي سريع وارد جهان هولناكي ميشود كه خشونت و بزهكاري بخشي جدانشدني و عادي از آن است. سبك زندگي شكور ( با بازي فرهاد اصلاني) پدرخوانده فيلم بر همه ساكنان محله تحميل شده و همانطور كه قواعد و جايگاه او در خانواده پذيرفته شده، جامعه اطراف او هم به اين قانونها و به حضور او تن داده است.
فيلمساز، نكبت و شوربختي آدمهايي از جنس شاهين و دوستش را در نبود خانواده به مفهوم واقعي آن ميداند. البته كه اشاره مستقيم به اين موضوع ندارد.
بعد از رفتن شكور است كه ظاهر آرام خانواده به هم ميريزد و شاهين عليه وضع موجود شورش ميكند.
بدرفتاري او با پدر و خواهرش و احساس تملكي كه به خانه زهوار دررفته دارد، ناشي از حس تحقيري است كه هميشه داشته و منشأ آن را نميدانسته.
بازگشت شهروز از زندان و پذيرفتن او به عنوان چوپان بعدي، اشاره هوشمندانهاي به تسلسل فقر و خشونت در جهاني است كه امثال شاهين، شكور و شهروز در آن زندگي ميكنند. جهاني كه ظاهرا از ما دور است، اما شخصيتهايش ميتوانند مرزهاي فاصله را بردارند و روزگار آرام ما را هم سياه كنند.
«مغزهاي كوچك زنگ زده» مانند «سيزده» درباره آينده به ما هشدار ميدهد، ترسي كه بعد از ديدن آرامش ظاهري بماني (با بازي يسنا ميرطهماسب) در اتومبيل پدرش در انتهاي فيلم «سيزده» وجودمان را گرفته بود، پس از ديدن شهروز با آن چهره خشن دوباره زنده ميشود.
هومن سيدي موفق ميشود در قالب يك فيلم قصهگو، پرحادثه و ديالوگهاي پينگپونگي و موقعيتهاي جذاب و حتي كميك (فصلي كه شاهين با بلندگو با دوستش صحبت ميكند) يا فصل آرايشگاه و شماره دادن به دوست شهره، از گسترش ترسناك يك جريان يا سبك زندگي صحبت كند و به يادمان بياورد كه زيرپوست اين شهر، قتل، اعتياد، قاچاق انسان و... چرخهاي بدون توقف دارد.
فيلمهاي سيدي ظاهري غربي دارند، نوع موسيقي، روابط شخصيتها، فيلمبرداري و فضاسازي در نگاه اول كمي بيگانه به نظر ميآيند، اما تماشاي دقيق و بدون قضاوت اين فيلمها نشان ميدهد كه سازنده آنها دستكم درباره شخصيتها و ماجراهايي كه جلوي دوربين ميبرد، شناخت كامل دارد و آنها را از جامعه اطرافمان يافته است. اما ظاهرا تماشاي فيلمهايي كه نگاهي كليشهاي به انسان، جامعه و بحرانهاي آشكار و پنهان آن دارند براي عدهاي بسيار راحتتر از درك و كشف ظرايف و جذابيتهاي فيلمهاي هومن سيدي است.
فروش خوب «مغزهاي كوچك زنگ زده» در روزگار جولان كمديهاي جلف و سطح پايين، اميدواركننده است. خوشبختانه نسل تازهاي از تماشاگران، عيار فيلم را تشخيص دادهاند.