شكر و شكايت
سيد علي ميرفتاح
البته كه سياست پدر و مادر ندارد. صد سال بيشتر است كه در گوش ما خواندهاند سياست يك چيز است، رفاقت و برادري و وفاداري چيز ديگر. از مشروطه به اينطرف تبديل به يك امر بديهي شده كه «سياستپيشه مردم حقهبازند». در عمل هم آنقدر حقهبازي ديدهايم و شنيدهايم كه باورمان شده؛ توي كتاب تاريخ هم اگر بخوانيم فلان سياستمدار اهل وفا و صلاح و فلاح بوده و نسبت به ديگران عاطفه داشته، چشم گرد ميكنيم و سرتكان ميدهيم و زيرلب عجب عجب ميگوييم... عجب عجب هم دارد. هنوز هم ناظران سياسي سخت باور ميكنند كه هاشميرفسنجاني رقيقالقلب بوده و زود گريه ميافتاده و از رفقايش به بهاي سنگين مهر نميبريده. ما از بيرون ميشنويم، گاهي هم ميبينيم كه عمرو را كنار ميگذارند، زيد را روي كار ميآورند و بكر را برميكشند و... مناسبات سياست همواره آلوده به قدرت است. قدرت، چه بسيار نفسهاي پاكي را كه از راه به در نبرده و چه بسيار دوستان سابق را كه به دشمن لاحق بدل نكرده. جلوي چشم ما خيلي از دوستيها عين يخ آب شدند و از بين رفتند، خيلي از دشمنيها هم عين جوجه يكروزه سر از تخم درآوردند و قد كشيدند وبه جان خويش و بيگانه افتادند. من گاهي كه خاطرات سياستمداران را، خصوصا خاطرات قبل از انقلاب سياستمداران را ميخوانم ناخواسته بغض ميكنم و اشك توي چشمانم جمع ميشود. وقتي ميبينم چطور در زمان مبارزه و با تمام مضيقهها با هم دوست و برادر و يار بودند و چطور بر سر قدرت، حالا شما بگو آرمان، تهش كه معلوم است براي قدرت است، چطور بر سر لحاف ملانصرالدين بينشان كينه و نقار ريشه كرد حالم گرفته ميشود. قدرت عين آفتاب عراق نفسهاي خفته يخ زده را بيدار ميكند، بلكه نفسهاي مرده را زنده ميكند و به جان يكديگرشان مياندازد. زير شكنجه و موقع نداري و بيكسي چنان با هم خانهيكي، بلكه روح يكي بودند كه آدم حيرت ميكند از بازخوانياش اما موقع اقتدار چنان از هم دور شدند كه عين تراژدي اشكمان را درآوردند. راه دور نرويم، چرا قبل از انقلاب و زمان مبارزه؟ انتخابات دوازدهم رياستجمهوري كه يادتان نرفته. ساعت مناظرهها كنار هم مينشستيم تا براي وفاداري «اسحاق» دست بزنيم و آن را به عنوان نمونهاي از پايمردي و ايثار و دوستي به هم نشان دهيم. چه كسي گفته كه سياست و دوستي باهم جمع نميشوند؟ دوستان خوشذوق پوستر ساختند كه «ما به او اسحاق را بخشيديم». اسحاق كه تنها نبود. لشكر پياده و سوارهاي پشتش بودند كه به خاطر كشور و به خاطر مصالح كشور به ميدان آمدند و تمامقد از روحاني حمايت كردند. همان موقع يادم هست كه يكي از اين منفيبافها و نااميدها گفت زياد به سياستمداران دل نبنديد كه فردا بين احبا افتراق ميافتد و رابطهشان شكراب ميشود. حالا قدرت نه، آرمان. آرمان نه لحاف ملا. چه فرقي ميكند؟ آن بيست و چند ميليوني كه به ميدان آمدند و روحاني را رييسجمهور قطعي كشور اعلام كردند دلشان خوش بود كه ما پخته شدهايم و از اشخاص گذشتهايم و داريم يك جريان را، تاكيد ميكنم يك جريان را، بالا ميبريم. ما كه گرفتار كيش شخصيت نيستيم. اگر هم بوديم دوران جواني بوديم. چهل سالگي مترادف پختگي است و همه ما آنقدر راي دادهايم و آنقدر انتخابات و رقابت ديدهايم كه پخته شدهايم. چيزي كه ما ميديديم نمونه متعالي يك همبستگي سياسي تمامعيار بود. اصلاحطلب و اصولگرا و مليمذهبي و تحولخواه و زن و مرد و كوچك و بزرگ فهميدند همانطوري كه اسحاق دارد از خودش هزينه ميكند اينها هم بايد پا روي نفسانيتشان بگذارند و كشور را وارد مدار تازهاي كنند... درست چندماه بعد از انتخابات شايعه شد كه اختيارات جهانگيري كم شده و هيچ بعيد نيست كه روحاني عذرش را بخواهد. هيچكس باور نكرد. مگر ميشد به همين راحتي جلوي چشم چهل ميليون لبخند بزنند و دوستي كنند و فرداي انتخابات به اين نتيجه برسند كه آبشان باهم توي يك جو نميرود؟ حتي اگر سند و مدرك و صداي ضبط شده هم روي ميز ميگذاشتند ما باور نميكرديم. هنوز هم دوست نداريم باور كنيم. هنوز هم دلمان ميخواهد فيلم ديروز را برگردانيم عقب و معاون اول، كمافيالسابق صبر و سكوتش را ادامه دهد. لااقل تا عملي شدن تحريمهاي ترامپ آبروداري كند و هيچ نگويد. سكوت خودش كم ارزشي نيست. حضرت علي بيست و پنج سال مهر بر لب زد و سكوت كرد. مقام شامخ آن يگانه بينظير البته كه از دست تمناي ما دور است اما حتي طبق اصول و قواعد سياست هم سكوت چيز ارزشمندي است و با وفاداري و از خودگذشتگي سازگارتر است تا با گلايه. زان يار دلنوازم شكري است با شكايت. من واقعا نميدانم در سياست، گله و شكايت ارزشي دارد يا نه. واقعا نميدانم كسي كه استراتژي سكوت برميگزيند آيا پسنديده است كه يكباره تغيير روش و منش بدهد؟ هم خطابم- در كمال تواضع و خاكساري- با رييسجمهور است هم با معاون اولش. ما روي درخت شما يادگاري كندهايم.
ما بابت قدرت گرفتن شما خون دل خوردهايم. طعنه شنيدهايم، ملامتمان كردهاند... خدا را خوش ميآيد كه يكباره همه آن پيشينه را بايگاني كنيد و وارد دور تازه شويد؟ البته كه الامراليك. صلاح مملكت خويش خسروان دانند. اما باور كنيد خسروان در فضاي نااميدي قدم از قدم نميتوانند بردارند. از ما گفتن.