سيلاب فيلم فارسي خاچيكيان را با خود برد
احمد طالبي نژاد
ساموئل خاچيكيان يكي و شايد اولين فيلمساز ايراني است كه نامش در پوستر و پلاكارد فيلمها به صورت درشت نوشته ميشد و مردم و تماشاگران بدون توجه به نام بازيگر و ستارههاي فيلم، به ديدن فيلمهاي او ميرفتند. عكسهايي از تهران و شهرستانها اواخر دهه 30 و اوايل دهه 40 وجود دارد كه نشان ميدهد مردم در خيابانهاي تهران و شهرستانها براي ديدن فيلم او اجتماع چند هزارنفري تشكيل دادهاند. همين محبوبيت سبب شد خاچيكيان به جاي بازيگرانش، خود به ستاره فيلمهايش تبديل شود. در نزد عامه مردم، خاچيكيان به هيچكاك سينماي ايران معروف بود و فراموش نكنيم كه آن زمان، دوره تسلط فيلمهاي دلهرهآور هيچكاك در سينماي جهان بود. فيلمهاي خاچيكيان از نظر تكنيك و مسائل فني جلوتر از فيلمفارسيهايي بود كه در آن دوره و پس از آن ساخته ميشدند. ارامنه عموما به تكنيك و فن توجه زيادي داشتند و رمز و راز آن را خوب ياد ميگرفتند، آنها در زمينههاي فني در بسياري از حوزهها پيشروتر از ديگران بودند، خاچيكيان نيز دكوپاژ را به لحاظ فني بسيار خوب انجام ميداد. در فيلمهاي او صداها واضحتر و نورپردازيها بهتر بود. موضوع فيلمهاي او از اولين اثرش «بازگشت» در سال 1332 و «دختري از شيراز» در سال 1333 تا «چهارراه حوادث»، «توفان در شهر ما» و... ايجاد دلهره و ترس بود كه مورد پسند مردم و تماشاچيان عادي سينما قرار ميگرفت. در فيلم «شب نشيني در جهنم» نام دو كارگردان يعني «موشق سروري» و «خاچيكيان» آمده است. واقعيت اين است كه خاچيكيان در اين فيلم نقش اساسي را داشت. در «شب نشيني در جهنم» از تروكاژهاي تصويري استفاده زيادي شده است، ساخت پل صراط و جهنم از جمله اين موارد است كه هر كارگرداني توان رفتن سراغ آن را نداشت. به نظر من اين كار يعني استفاده از تروكاژهاي تصويري و لابراتوري در دوره خودش بسيار جالب است هر چند كه ممكن است در حال حاضر كمي مضحك به نظر بيايد. با اين حال برخي خلط مبحث ميكنند و با توجه به شمار زياد مخاطبان فيلمهاي خاچيكيان، معتقدند اين فيلمساز، از نظر كار هنري و كارگرداني درجه يك بود، اما بايد توجه داشت گزاره اول لزوما به دومي ختم نميشود و حتي خود خاچيكيان اين موضوع را قبول داشت.
درست است كه اين فيلمساز تسلط بيشتري بر دكوپاژ و ميزانسن نسبت به كارگردانان هم دوره خود مانند سيامك ياسمي داشت ولي فيلمهاي او فاقد روح ايراني بود و داستانهايشان ربطي به زندگي اجتماعي مردم ايران نداشت. فيلمهاي او كپيهايي بودند كه به تقليد از فيلمهاي امريكايي و اروپايي به ويژه در ژانر نوآر بازنويسي و ساخته ميشدند. شخصيتهاي فيلمهاي او هويت ايراني نداشت و داستانها تنها در امريكا و اروپا امكان وقوع داشتند. او دلبسته ژانر نوآر بود و به همين دليل ياد گرفته بود چگونه كپي ايراني آنها را بسازد. در سالهاي پس از انقلاب كه او تلاش كرد اندكي از مدار خارج شود متاسفانه فيلمهاي ضعيفي ساخت. «چاوش» در اواخر دهه 60 درباره زندگي يك كشاورز شمالي بود كه ميخواست پياده به مشهد برود، اين فيلم ربطي به دنياي مسيحي او نداشت و متاسفانه خوب از كار درنيامد. بسياري فكر ميكنند او فيلمساز آگاهي بود كه باز هم اينگونه نبود. در سال 70 در باغ فردوس كلاسهاي فيلمنامهنويسي داشتم و از برخي كارگردانان دعوت ميكردم تا در اين كلاسها تجربههاي خود را بيان كنند. علي حاتمي، مسعود كيميايي و خاچيكيان از جمله افرادي بودند كه در اين كلاسها تجربههايشان را به اشتراك گذاشتند. خاچيكيان قرار بود درباره فيلمنامهنويسي در دهه 30 سخن بگويد، او نكتهاي را بيان كرد كه بسيار دردناك بود. زماني كه از او پرسيدند كدام اثر خود را بيشتر دوست دارد گفت در طول بيش از نيم قرن فيلمسازي هنوز نتوانستهام اثري بسازم كه خودم را راضي كند.
در اين جلسه از او پرسيدم فيلمسازان ارمني مانند «سرگئي پاراجانف» و «روبن ماموليان» درباره فرهنگ ارمني آثاري خلق كردهاند چرا شما سراغ اين موضوع نرفتهايد؟ خاچيكيان اعتراف كرد نسبت به اين موضوعات اشراف ندارد. او گفت به عنوان فيلمساز از سوي تهيهكننده دعوت ميشده، در اين ديدار يك فيلم خارجي پخش و از روي آن الهام ميگرفتند و فيلمنامه مينوشتند.
به عنوان يك پيشكسوت و كسي كه فن و تكنيك را در سينماي ايران توسعه داد براي او احترام قائلم اما معتقدم خاچيكيان در جايگاهي نيست كه به تعبير دوستان عزيزم خسرو دهقان و جواد طوسي به عنوان فيلمساز مولف از او ياد شود و فكر كنيم تاثير زيادي بر سينماي ايران گذاشته است. فيلمهاي او از جنس فيلمفارسي بودند كه سر و شكل بهتري داشتند اما به لحاظ ماهيت تفاوتي با آن فيلمها ندارند، آثار او فرهنگساز نبودند و نميتوانستند نسبتي با زندگي اجتماعي در ايران برقرار كنند. خاچيكيان با درام و درام نويسي آشنا بود، اما متاسفانه سيلاب فيلمفارسي او را برد و فرصت نداد بازگردد و در كار خود بازنگري كند. پس از انقلاب او نتوانست در ژانر گذشته خود فيلم بسازد و به سمت سينمايي كه اندكي انديشه در آن باشد، رفت. او نمونههايي مانند «بلوف» و «چاوش» را ساخت كه موفق نبودند. فيلم جنگي «عقاب ها» خاچيكيان باز هم تقليدي از فيلمهاي جنگي امريكايي بود كه با فضاي جنگ ايران نسبتي نداشت. با اين حال «عقاب ها» در آن دوره سقف فروش در سينماي ايران را در زمانه خود شكست و در اولين اكران دو ميليون نفر به تماشاي آن نشستند كه فروش بينظيري بود. از همه اين جنبهها كه بگذريم، خاچيكيان شخصيت قابل احترامي است به اين دليل كه باعث شد مقوله كارگرداني در سينماي ايران به شكل جديتري مطرح شود، پس از او بود كه نام كارگردانان هم در پوستر و پلاكاردهاي فيلمها نوشته ميشد.