«سوفي و ديوانه» كه پنجمين فيلم كارنامه مهدي كرمپور است اين روزها در سينماهاي محدودي نمايش دارد. فيلمي است كه در فضاي آرام، با پرهيز از هر گونه تنش و خشونت براي مخاطب روايت ميشود. قصه فيلم درباه دختر زنداني است كه يك روز از زندان مرخصي دارد، بيرون ميآيد كه يك نفر را بكشد اما در نهايت وقتي شب به زندان برميگردد باعث نجات يك انسان ميشود نه مرگ. همين قصه به ظاهر ساده يك نوع پيچيدگي در داستان دارد كه براي مخاطباني كه سينما را با رويكردي خاص دنبال ميكنند قطعا جذاب خواهد بود.
سواي از اين نكته، «سوفي و ديوانه» نمايي دوستداشتني از شهر تهران مقابل ديدگان مخاطب قرار ميدهد. دو شخصيت اصلي قصه با بازي بهآفريد غفاري و امير جعفري در نقشهاي سوفي و امير، حين گفتوگويي كه با هم دارند از مكانهاي تاريخي تهران و خيابانهاي گذر هرروزه مردم رد ميشوند و از همين رو كارگردان ميزانسن دلپذيري را براي فيلم ترسيم ميكند. در «سوفي و ديوانه» تهران كاراكتر سوم فيلم است؛ حال آنكه بسياري از فيلمها اصلا لوكيشن و جغرافيا ندارند؛ البته اين مساله به عدم شناخت كافي يا دشواري به تصوير كشيدن چنين صحنههايي و شرايط توليد يا حتي عدم علاقه فيلمسازان هم مربوطه ميشود اما كرمپور، كارگردان فيلم سوفي و ديوانه معتقد است كشورش را ده به ده خوب ميشناسد. او ميگويد تهران را كه زادگاه او است بسيار دوست دارد و اساسا تهران شناسنامه سه فيلم آخر او به حساب ميآيد. كرمپور همچنين درباره نوع روايت فيلمش ميگويد: «اين مهم است كه از لابهلاي اين همه حرف و تفسير و تصوير جهاني از نگاه يك نويسنده، هنرمند يا فيلمساز اينجايي از محيط و مردمش ديده شود؛ البته كه كاش ميتوانستم شعر بگويم و زحمت اين همه كار توليدي و گروهي سخت در خيابانها را براي خود نخرم.»
با اين كارگردان درباره ساختار فيلم جديدش و وضعيت اكران آن در سينماها گفتوگويي انجام داديم كه از نظر ميگذرانيد.
دوست دارم بحث را از اينجا آغاز كنيم كه كشورهاي خارجي ميليونها دلار خرج ميكنند تا زيباييهاي كشور و شهرهايشان را به هر ترتيب كه شده به مخاطب و مردم نشان دهند. اما چرا اين اتفاق را در سينماي ايران شاهد نيستيم و در كنار اين مساله، ثبت فضاهاي كنوني تهران نكته مهمي است؛ به گونهاي كه فضاي كلانشهر تهران در سال ٩٥، ٤٠ سال بعد براي مردم جذاب خواهد بود. اما اين نكته در خيلي از فيلمها مورد غفلت قرار ميگيرد و حتي فيلمهاي ايراني گاه هيچ جغرافياي مشخصي ندارند، شهر در فيلمهاي شما هميشه كاراكتر دارد و در اين فيلم ظاهرا نقش كليدي ايفا ميكند. دوست داريد فيلمهايتان سندي باشند از تهران براي ديگران يا حتي آيندگان؟
خوشحال ميشوم اگر فيلمهايم محل رجوع شوند، اما در مورد جغرافيا بايد بگويم ما در محيط پيرامونيمان است كه معنا پيدا ميكنيم، كاراكترهاي يك فيلم هم همينطور...مگر ميشود لندن يا پاريس را از بزرگترين رمانهايي كه نوشتهشده حذف كرد يا رم و نيويورك را كه حتي اگر نرفته باشيد تكهتكهاش را در فيلمها ديدهايد. اينها شناسنامه فرهنگي بسياري از آثار هنري جهان هستند كه ما به دلايل مختلفي ازجمله عدم شناخت كافي يا دشواري به تصوير كشيدن و شرايط توليد يا حتي عدم علاقه فيلمسازان از تصاوير فيلم ما حذفشدهاند يا بهراحتي ناديده گرفته ميشوند.
شناخت كافي و دشواري به تصوير كشيدن دو مقوله مهم به شمار ميرود.
من كشورم را ده به ده خوب ميشناسم و تهران را كه زادگاه من است بسيار دوست دارم. اساسا تهران شناسنامه سه فيلم آخر من است.
نكته مهم ديگر در مورد فيلمهاي شما استفاده از ديالوگهايي است كه ماندگار شده. ديالوگي كه در فيلم «پل چوبي» بين بهرام رادان و هديه تهراني ردوبدل ميشود همچنان در فضاي مجازي ميان كاربران دست به دست ميشود، نظير اينكه (عشق يعني حالت خوب باشه) و... از فيلمهاي «جايي ديگر» و «چه كسي امير را كشت» هم ديالوگ به يادگار مانده....ديالوگنويسي هميشه وجه خاص آثارتان بوده، ظاهرا اين يكي كه ديگر بر اساس گفتوگو نوشتهشده است؟
كلام در فرهنگ كهن ايران قدرت داشته. ما ملت حكايات و جملات و تذكرهها و شعر هستيم. گاهي قديميها ميگفتند نگوييد مرغ آمين در راه است، ميشود. اگر ديروز فلاسفه در غرب نوانديشان جامعه نو بودند امروز زبانشناسان اين نقش را به عهده گرفتهاند. نوام چامسكي در امريكا را ببينيد، او بيشك يكي از بزرگترين متفكرين جهان نو است. اما در مورد فيلمهايم بله كلام و فرم ادا كردن و وزن و بار معنايي واژهها را بارها صيقل ميزنيم تا به نتيجه دلخواه برسند، اين حتي در سجاوندي نوشتاري متنهايم هم برايم اهميت دارد. در نثري كه مينويسم يك تربيت قديمي است كه شايد از مطالعه متون كهن بيايد و البته ارادت و مطالعهام در زبان فارسي و اعتقادم به كلام و واژهها.
در مورد فيلم «سوفي و ديوانه» دوست دارم از نقش اول فيلمتان بهآفريد غفاريان صحبت كنيم، او اگرچه چهره نيست اما بيانش شيرين و دلپذير است و بازياش به دل مينشيند...انتخابش قطعا يك نوع ريسك بود؟
براي ايفاي اين نقش دلم ميخواست كسي آن را بازي كند كه هيچ سبقهاي در فيلمهاي ديگر از او نداشته باشيم. يك چهره بكر و تازه كه در ضمن از عهده آن همه ديالوگ بربيايد و بتواند در آن شلوغيهاي بازار و مناطق پررفتوآمد شهري تمركزش را حفظ كند و خانم غفاريان از عهده اين مهم بهخوبي برآمدند.من به كار كردن و تمرين با بازيگرانم بسيار اهميت ميدهم؛ البته معتقدم انتخاب درست ميتواند رفتن نيمي از مسير باشد.
ويژگي ديگر فيلم «سوفي و ديوانه» اين است كه ما شخصيتها را لمس ميكنيم. سوفي را در اغلب نقاط اين شهر، در مترو يا كوچهپسكوچههاي شهر ميبينيم. اين كاراكتر از خودمان است. چطور اين شخصيت عجيب، باورپذير ميشود؟
سوفي از ناخودآگاه ما ميآيد و تبلور يك خواست دروني است كه تجسميافته. سوفي هرروز همراه ما است، كنار ما است حتي اگر فراموشش كنيم وقتي ببينيمش او را ميشناسيم. اما در بعد بيروني يك انسان است شايد با يك گناه كوچك كه درگذشته مرتكب شده و بايد كه از قفس بيرون بيايد و با گناهانش مواجه شود، مثل داستانهايش، مثل مگي.
« سوفي و ديوانه» در فضاي آرامي داستان خود را براي مخاطب تعريف ميكند. دور از خشونت، با پرهيز از هياهو... روح شاعرانه در فيلم حاكم است. موافقيد؟
در جهان تيترهاي داغ رسانهها و فيلمهاي تبليغاتي تلويزيونها و سرعت سير حوادث بسيار دشوار است كه از طمانينه و آرامش حرف بزني و به نگاه به درون كسي را دعوت كني...اما از نظر من اين الزام اينجا و اكنون ماست. براي همه ما و اين مهم است كه از لابهلاي اين همه حرف و تفسير و تصوير جهاني از نگاه يك نويسنده، هنرمند يا فيلمساز اينجايي از محيط و مردمش ديده شود؛ البته كه كاش ميتوانستم شعر بگويم و زحمت اين همه كار توليدي و گروهي سخت در خيابانها را براي خود نخرم.
جناب كرمپور با توجه به وضعيت بغرنج اكران فيلمهاي اجتماعي، «سوفي و ديوانه» ميتوانست در زمان بهتري هم اكران شود، چرا بيشتر صبر نكرديد براي اكران اين فيلم؟
چقدر ديگر صبر ميكرديم؟! فيلم در سال ٩٥ ساختهشده و من فكر ميكردم موج فيلمهاي تجاري سال ٩٦ فرو خواهد نشست. يكبار هم در پاييز سال گذشته از اكران انصراف دادم. بههرحال فصل اكران فيلمهاي اينچنيني در هيچ جاي جهان در ششماهه اول سال نيست. اما ظاهرا اين روند ادامهدار است و همه هم در به وجود آمدن و حفظ اين فضا اجماع دارند. ديگر بايد اكران ميشد. حداقل ما اعتراضمان را به اين فضاي يكسان و اتحاد شوم ضد فرهنگي اعلام كرديم.
اما از سال ٨٩ به اينطرف ديگر در سمتهاي اجرايي صنفي فعاليتي نداشتيد چرا؟ چون ملالآور و خستهكننده بود يا پاسخگويي به انواع و اقسام توقعات خاص در اين عناوين شما را آزار ميداد؟
اصولا من به فعاليتهاي اجتماعي و نگاه راهبردي به كار و حرفه و مردم و كشورم علاقه داشتم و شايد هنوز هم دارم. اما بعد از مدتي ايدهآليسم ذهني تو با واقعيت بيروني تطابق پيدا نميكند و خسته و افسرده ميشوي. پنهان نميكنم كه هنوز هم اين حس در من وجود دارد اما هجمهها و نابسامانيها و بيشتر از همه نهادينه شدن رياكاري و دروغ و حسادت آزارم داده و ميدهد.
سالهاي دور كه با شما مصاحبه كردم بهعكس فيلمهاي تجاري، براي فيلمهاي فرهنگي به طول زمان اكران در سينما توجه داشتيد و استراتژي شما اين بود كه بعضي فيلمها در طول زمان مخاطب خود را به دست ميآورند و نيازمند زمان بيشتري براي پيدا كردن مخاطبين خود هستند؛ درحاليكه فيلمهاي گيشه در كوتاهمدت با تعداد بالاي سينما ميتواند به مخاطب دست پيدا كند. در حال حاضر برعكس است. فيلمهايي كه بلافاصله مخاطب خود را هم جذب ميكنند (كمدي) در مدتزمان زيادي در سينماها نمايش داده ميشوند! شما كه چند دوره رياست شوراي صنفي نمايش را هم بر عهده داشتيد، تحليلتان در اين باره چيست؟
تا قبل از حضور من در سمت رياست شوراي صنفي همه فيلمها تنها ميتوانستند در ١٤ سالن سينما در مدت طولاني به نمايش دربيايند، من به كمك دوستانم اين نمودار را معكوس كردم و تفكيك قايل شدم؛ به اين مفهوم كه فيلمهاي مخاطب عام ميتوانستند در هر چند سالني كه به آنها داده ميشود اما در زمان محدودتر به نمايش درآيند. اين شكل اكران عرضي به تهيهكننده هم اين فرصت را ميداد كه در زمان كمتر هزينه تبليغات كند اما به شكل وسيعتري فيلمش را اكران كند اما براي نمايش آثار خاص و هنري بايد تعداد سالنهاي كمتر اما مدت بيشتر به آنها فرصت داده شود تا فيلم مخاطبينش را پيدا كند. حالا كه ديگر از كارشناسي خبري نيست، ظاهرا همهچيز در خدمت فروش بالاتر قرارگرفته و هدف سودآوري صرف است. طول و عرض اكران براي از ما بهتران!
كاملا پذيرفتني است كه فيلمهاي كمدي مخاطب بيشتري به سينماها جذب ميكنند. اما اين پرسش همواره مطرح است كه تكليف فيلمهايي نظير «سوفي و ديوانه»، «عرق سرد»، «جاده قديم» در اكران چه ميشود؟ اين نوع فيلمها بايد مورد حمايت سينما داران قرار گيرند. همه سينما كه نبايد تحت سلطه فيلمهاي كمدي دربيايد. اين جملات بخشهايي از صحبتهاي اغلب همكاران شما است كه بهصورت گلايه با ما مطرح ميكنند. نظر شما چيست؟
من گلايهاي ندارم. لابد اولويتها عوضشدهاند و ما در غار ماندهايم! و نكته ديگر اينكه شعارها با عملكرد نميخواند. ما هم يا بايد خودمان را عوض كنيم يا اگر بخواهيم سر موضعمان بايستيم و آسيب نبينيم برويم جايي ديگر كه سكهمان هنوز رونق دارد. اصلا شايد هدف هم همين است. ريلگذاريها عوضشده...وقتي همه خواب بوديم!
از راهكار خوب بليت نيمبها هم استفاده كرديد. پيشنهاد شما بود؟
بله. البته همانطور كه ميدانيد صاحبان آثار و سينما داران در اكران فيلمها در سينماها شريك هستند. طبيعي است كه بايد بهصورت توافقي اتفاق ميافتاد و هر سينمايي كه پيشنهاد مرا قبول كرد اين اتفاق در آن سينما افتاد. در جهان هم همه فيلمها به يك قيمت عرضه نميشوند. مثل هر چيز ديگر هر جنسي يك قيمت دارد، زماني كه در شوراي صنفي بودم تغييرات بنيادي را ايجاد كردم كه دو تا از اين تغييرات هم كه در برنامهام بود و فرصت نشد حذف سرگروهها و انجام قيمت بليت شناور سينماها بود كه متاسفانه هنوز هم انجامنشده است. در اين مورد خاص هم فكر كردم هر كس هر جا هست بايد از خودش شروع كند. در اين بحران اقتصادي بهجاي غر زدن خواستم بگويم ميشود يك كار فرهنگي و حتي نمادين كرد كه اثر اجتماعي هم داشته باشد؛ به اين معنا كه همه ميتوانيم از خودمان شروع كنيم و كمكي هرچند كوچك به ديگران كنيم و كمكحال هم باشيم. ما در كنار هم يك ملتيم كه بايد بر مشكلاتش غلبه كند.
به نظر ميرسد فيلم «سوفي و ديوانه» قابليت نمايش در گروه هنر و تجربه را داشت.
نفس ديده شدن فيلمهاي خاصي كه اثر فرهنگي دارند و متاسفانه به قفسهها و آرشيوها سپرده ميشوند آنهم در شكل اكران طولي، هم در محتوا هم در شكل ارايه طبيعتا اتفاقي است كه با نوع فيلمسازي من در اين دو دهه و نگاهم به سينما و اكران همخواني دارد و اتفاق خوبي است. اشكال آنجاست كه هنر و تجربه بايد هويت مستقل از سانسهاي بسيار محدودي كه در اختيارش قرار دارد پيدا كند. نبايد به محلي براي از سر باز كردن فيلمسازان متفاوت از سر دولت تبديل شود.
«هنر و تجربه» امروز به جايگاه خوبي در ميان اهالي سينما رسيده است.
من با تقويت و رسيدن به جايگاه مناسبش موافقم. بايد هويت مكاني پيدا كنند و هر كس كه مشتري اين نوع آثار است بايد آدرس مشخص آن را بتواند پيدا كند. آنها به سينمايي مستقل و با كاراكتر معين نياز دارند تا عرضهكننده و مخاطبينشان كنار هم رشد كنند. در غير اين صورت به شكل مزاحم سينماي جريان اصلي قلمداد ميشوند و بعد بهراحتي به جرم نداشتن مخاطب وسيع حذف ميشوند. اينها راهكارهايي است كه هنوز تحققنيافته اما با همه اينها به لطف مسوولان گروه «هنر و تجربه» اكران «سوفي و ديوانه» در اين گروه سينمايي ادامه دارد.
بايد بگويم ما در محيط پيرامونيمان است كه معنا پيدا ميكنيم، كاراكترهاي يك فيلم هم همينطور...مگر ميشود لندن يا پاريس را از بزرگترين رمانهايي كه نوشتهشده حذف كرد يا رم و نيويورك را كه حتي اگر نرفته باشيد تكهتكهاش را در فيلمها ديدهايد.
در جهان تيترهاي داغ رسانهها و فيلمهاي تبليغاتي تلويزيونها و سرعت سير حوادث بسيار دشوار است كه از طمانينه و آرامش حرف بزني و به نگاه به درون كسي را دعوت كني...
كلام در فرهنگ كهن ايران قدرت داشته. ما ملت حكايات و جملات و تذكرهها و شعر هستيم. گاهي قديميها ميگفتند نگوييد مرغ آمين در راه است، ميشود. اگر ديروز فلاسفه در غرب نوانديشان جامعه نو بودند امروز زبانشناسان اين نقش را به عهده گرفتهاند.
تا قبل از حضور من در سمت رياست شوراي صنفي همه فيلمها تنها ميتوانستند در ١٤ سالن سينما در مدت طولاني به نمايش دربيايند، من به كمك دوستانم اين نمودار را معكوس كردم و تفكيك قايل شدم.
هنر و تجربه بايد هويت مستقل از سانسهاي بسيار محدودي كه در اختيارش قرار دارد پيدا كند. نبايد به محلي براي از سر باز كردن فيلمسازان متفاوت از سر دولت تبديل شود.