ايران و بازگشت تحريمهاي امريكايي
خارپشت و روباه
عليرضا ميريوسفي
آيزايا برلين كتاب معروف خود درباره تحليل شخصيت تولستوي را با شعري از آرخيلوخوس چنين آغار ميكند: «روباه بسيار چيزها ميداند؛ اما خارپشت يك چيز بزرگ ميداند.»
از نظر برلين، افراد به دو گروه تقسيم ميشوند: گروهي كه نماد آنها خارپشت است در برابر گروه ديگري كه نمادشان روباه است. خارپشت سمبل آنهايي است كه سيستم واحدي را به عنوان شيوه تفكر و عمل خود برميگزينند و تمام روشها و دانستههاي خود را به بدنه اين طرز تفكر مربوط ميسازند. در مقابل گروهي كه سمبل آنها روباه است، اجزاي پراكنده حوزه تفكر و عمل خود را به سيستم فكري واحدي وصل نميكنند، روز به روز تصميم ميگيرند و بر تصميمهاي خود اصراري ندارند. پريشانفكري و پريشانگويي يكي از تبعات اين عدم تمركز، با وجود برخورداري از امكانات زياد است. ساختار هيات حاكمه امريكا در دهههاي گذشته به طور عام و دولت كنوني ترامپ به طور خاص، مظهر اين پريشاني فكري و عملي است.
عدم تمركز، پريشانگويي و تغيير مدام روشها و تكنيكهاي نسنجيده دولت امريكا در سالهاي گذشته آثار بسيار سويي به ويژه در منطقه خاورميانه داشته است؛ سياستهاي متضادي كه از جنگ و كودتا و عمليات براندازي به نفع حكام خودكامه منطقه گرفته تا ادعاي حمايت از مردمسالاري و حقوق بشر يا ادعاي تلاش براي صلحسازي در خاورميانه را دربرگرفته است. سياست امريكا در قبال ايران و بازيگران پيرامونش نيز از اين قاعده مستثني نبوده است: از اتحاد با صدام حسين عليه ايران تا جنگ با وي و سرنگونياش؛ از ايجاد و حمايت از طالبان تا حمله به افغانستان تحت سيطره اين گروه و مجدد تلاش براي ايجاد ارتباط با اين گروه؛ از حمايت از گروههاي تكفيري شامل القاعده و داعش تا رويارويي با آنها و مجدد برقراري اتحاد تاكتيكي با اين گروهها، از اتخاذ سياستهاي تقابلي با ايران تا نمايش سياستهاي متضاد تعاملي و دهها نمونه ديگر. ورود و خروج امريكا از برجام آخرين نمونه اين پريشاني سياسي و فكري در هيات حاكمه امريكاست.
يكي از مهمترين علل اين پريشاني فكري و سياسي ساختار رياستي هيات حاكمه امريكاست كه با تغيير هر رييسجمهور، افراد زيادي به صورت دستهجمعي و اتوبوسي از دولت خارج يا به آن وارد ميشوند و به پيوستگي سياستها و انباشت تجربههاي قبلي لطمه ميزنند. ميزان اين آشفتگي بسته به تجربيات سياسي قبلي رييسجمهور جديد و همينطور نسبت مقامات داراي تجربه سياسي به افراد فارغ اين تجربه متغير است. به همين خاطر قريب به اتفاق دولتهاي امريكا در يكي دو سال اول رويه بازبيني سياستها را طي ميكنند و در واقع با روش صحيح و خطا كمكم سياستهاي جديدي را شكل ميدهند.
در مورد دولت جديد امريكا، بيتجربگي سياسي شخص ترامپ و بدتر از آن بيتجربگي يا سوابق سوء تيم سياست خارجياش، يكي از آشفتهترين دولتها در دهههاي اخير را شكل داده است. اين آشفتگي در مورد سياستهاي اين دولت در قبال برجام و برگشت تحريمها به خوبي مشهود است. اعلام مواضع متغير درباره صدور يا عدم صدور معافيت تحريمي براي كشورهاي طرف معامله نفت ايران، مواضع متضاد درباره سوييفت، اعلام آمادگي مذاكره بدون قيد و شرط با ايران توسط ترامپ و اعلام پيششرطهاي دوازدهگانه توسط پمپئو و بولتون چندنمونه از اين آشفتگي و تضادهاي دروني است.
در طرف مقابل، ايران با وجود امكانات به مراتب كمتر از يك مزيت عمده بهره ميبرد و آن پيوستگي و همبستگي راهبردهاي كلانش در 40 سال گذشته است. يكي از دلايل آن ساختار تصميمسازي درباره راهبردهاي كلان كشور در شوراي عالي امنيت ملي است كه تقريبا تمامي نهادهاي عمده سياسي، اقتصادي و امنيتي كشور در آن مشاركت دارند و همينطور ساختار سياسي حاكم كه حضور افراد باتجربه را در مصادر تصميمگيريهاي كلان تضمين ميكند. سياستهاي امريكاي امروز ترامپ، به شيوهاي سادهلوحانه تحت تاثير القائات لابيها و طرفهاي ثالث شكل گرفته است و شايد به خاطر همين است كه نوسانات زيادي در اين سياستها به چشم ميخورد كه موضوع خاشقجي يكي از نمونههاي اخير آن است؛ در مقابل ايران با تجربه 40 ساله از مقاومت در برابر فشارها و تحريمها به خوبي ميداند كه در شرايط شكننده منطقه، هيچ فشار و تحريمي نميتواند به صورت طولانيمدت و غيرقابل مهار ادامه يابد. «اقتصاد مقاومتي» يكي از پايههاي اصلي اين سياست اصولي و پايدار بوده است. حتي بعد از توافق هستهاي 2015 و با وجود وعدههاي فراوان طرفهاي غربي مبني بر سرازير شدن سرمايه و تعاملات اقتصادي با ايران، ايران با توصيههاي اكيد رهبر انقلاب اين سياست را ادامه داد.
به علاوه برخورد حساب شده ايران با موضوع خروج امريكا از برجام بسياري از محاسبات لابيها و طرفهاي ضد ايراني را برهم زد و با تصميم حساب شده ايران در ادامه برجام با 1+4 امروزه شرايط بهتري براي ايران براي بهرهبرداري از تجربه چهل سالهاش در «هنر مقاومت» فراهم آمده است.
چيزي كه دولت امريكا دير يا زود به درك درستي از آن خواهد رسيد اين است كه تحريمها ميتواند براي مردم ايران دشواريهايي به وجود آورد، ولي يك عامل تغييردهنده قواعد بازي نبوده و نيست. كوتاه سخن اينكه «امريكا امكانات زيادي براي بحرانآفريني در دنيا دارد، ولي در عوض ايران يك هنر بزرگ دارد و آن «هنر مقاومت» است.»
كارشناس مسائل بينالملل