چندي پيش يك فوريت و كليات طرح اصلاح قانون انتخابات مجلس با محوريت استانيشدن انتخابات مجلس شوراي اسلامي به تصويب رسيد و در ادامه اين طرح با نظر رييس مجلس بهمنظور بررسي دقيقتر بار ديگر به كميسيون شوراها و امور داخلي كشور در مجلس ارجاع شد. نظرتان درباره اين طرح چيست؟
به نظرم اين طرح، در مجموع طرح خوبي است. نكته حائز اهميت اينكه شخصا از سالهاي گذشته و حتي زماني كه نماينده مجلس نبودم، نحوه عملكرد نمايندگان را موردنظر داشته و معتقدم متاسفانه نمايندگان مجلس بهدلايلي ناچار به پرداختن به امور منطقهاي و جزئي شده و عملا از انجام وظايف مليشان دور شدهاند. نكته مهم ديگر در اين بحث آن است كه امروز شاهديم نمايندگان مجلس اغلب ناچار به پيگيري و اقدام در جهت امور اجرايي هستند و ناچارند به عنوان مثال ناچارند از يكسو بهدنبال راهسازي و ايجاد زيرساختهاي حمل و نقل باشند، از ديگرسو بايد براي بودجه حوزه انتخابيهشان تلاش كنند و بهجاي انجام وظايف اصليشان ناظر بر امور تقنيني و نظارتي، به امور اجرايي مشغول شوند. وظيفه نمايندگان آنچنان كه در قانون نيز بهصراحت مورد تاكيد قرار گرفته است، قانونگذاري و نظارت بر حسن اجراي قوانين است. اما وضعيت فعلي بهنحوي است كه نمايندگان بهجاي اعمال نظارت بر نحوه اجراي قوانين و نيز بهجاي آنكه با نظارت بر دستگاه اجرايي، بهگونهاي عمل كنند كه قوه مجريه پاسخگوي مجلس و قوه مقننه باشند، عملا درگير امور اجرايي شده و طبيعتا وقتي نمايندگان در امور اجرايي ورود كرده و شريك دستگاه اجرايي شوند، ديگر قادر به انجام وظايف نظارتي خود نخواهند بود.
اين طرح، نحوه برگزاري انتخابات را مورد نظر دارد و درصورت تصويب نهايي و تاييد در شوراي نگهبان، چگونگي برگزاري انتخابات مجلس تغيير خواهد كرد. به نظر شما استاني شدن انتخابات مجلس، چه تاثيري در حل اين مشكل فعلي مجلس، مبني بر درگيري نابجاي مجلس با امور اجرايي بهجاي انجام وظايف تقنيني و نظارتي كه مورد اشاره قرار داديد، خواهد داشت؟
ببينيد، مساله اين است كه استاني شدن انتخابات منجر به آن خواهد شد كه نمايندگان مجلس، بهويژه نمايندگان شهرستانها ميتوانند بيشتر به مسائل ملي بپردازند و دستشان بازتر خواهد بود. درواقع جايگاه نمايندگان شهرستانها نسبت به شرايط فعلي ارتقا مييابد؛ چراكه ديگر به طور مستقيم با رايدهندگان مواجه نيستند. به عنوان مثال در حال حاضر شاهديم كه نمايندهاي در يك حوزه انتخابيه با جامعه 20 تا 30 هزار نفره رايدهندگان مواجه است و گاه، تك تك اين افراد را بهصورت چهره به چهره ميشناسد و مردم نيز شناختي مشابه نسبت به نمايندهشان دارند و درنتيجه نماينده ناچار است پاسخگوي اموري جزئي و گاه مشكلات شخصي رايدهندگان باشد. به عنوان مثال نمايندگان در اين شرايط گاه درگير انتقال يك كارمند از ادارهاي به اداره ديگر شده يا با اين درخواست مواجه ميشوند كه براي تسهيل خدمت سربازي يك شهروند ورود كنند. حال آنكه پيگيري اين امور در حيطه وظايف نماينده مجلس نيست اما مردم و رايدهندگان نيز توقعاتي دارند و از آنجا كه محيط كوچك است، نمايندگان ناچارند براي رضايت شهروندان در اين امور وارد شوند. درنتيجه كارايي نمايندگان و متعاقبا كليت مجلس كاهش مييابد؛ در حالي كه اگر نمايندگان با نگاهي ملي و كلاننگر به موضوعات پرداخته و احساس كنند كه نماينده همه مردم استان يا حتي تمامي شهروندان كشور هستند، ديگر به مسائل جزئي ورود نميكنند.
نكته مهم ديگر اينكه پشتوانه فكري طرح استاني شدن انتخابات مجلس، اهميت تحزب و حركت بهسمت حزبي شدن انتخابات است. آيا اين طرح عملا كمكي به حزبي شدن انتخابات ميكند؟ آيا بهتر نيست بهجاي اصلاحات جزئي از اين دست، با جديت بيشتر در راستاي حزبيشدن انتخابات تلاش كرده و با ايجاد ساختارهاي حزبي، اصلاحاتي اساسي در نحوه برگزاري انتخابات ايجاد كنيم؟
درمجموع با نظر شما موافقم و معتقدم اين نگاه در مورد اهميت تحزب و لزوم حركت بهسمت انتخابات حزبي بهلحاظ سياسي، درست و اصولي است اما در عين حال فكر ميكنم اين طرح عملا به رونق هرچه بيشتر احزاب انجاميده و درمجموع به حزبي شدن انتخابات ياري ميرساند.
چطور؟!
ببينيد، به عنوان مثال وقتي بنده در يك شهر كوچك اعلامكانديداتوري ميكنم، تمام فكر و ذكرم جذب نظر و راي مردم اين شهر كوچك خواهد بود اما اگر بدانم كه علاوه بر آراي چند هزار شهروند آن شهر كوچك، به درصدي از آراي مردم استان نيز نياز دارم، بهنحوي متفاوت برنامهريزي خواهم كرد. علاوه بر آن، وقتي نماينده يك شهر كوچك نيازمند آراي مردم استان باشد، قاعدتا نميتواند برنامه و كارنامه خود را به تمامي مردم استان معرفي كند و درنتيجه نيازمند ساختاري حزبي و تشكيلاتي خواهد بود و اين مساله، عملا باعث ميشود كه احزاب وارد ميدان شده و با ارايه فهرستهاي انتخاباتي در روند انتخاب نمايندگان مشاركت كنند چراكه همه كانديداهاي يك استان ميدانند قادر به معرفي خود به تكتك شهروندان نبوده و در نتيجه بايد با حمايت فهرستهاي انتخاباتي احزاب وارد انتخابات شوند و در مقابل مردم نيز با شناختي كه به طور عمومي نسبت به احزاب دارند، به كانديداهاي مختلف راي ميدهند و اين مساله به طور طبيعي منجر به حركت بهسمت تحزب و حزبي شدن انتخابات ميشود.
در جريان تصويب كليات و فوريت طرح شاهد بوديم در ميان موافقان و مخالفان از طيفها و جناحهاي مختلف حضور داشتند. آيا اين طرح، از حمايت فراكسيوني خاص برخوردار است؟
خير. طرح استانيشدن انتخابات فراكسيوني نيست و در ميان هر دو گروه موافق و مخالف، چهرههاي شاخص اصلاحطلب و اصولگرا حضور داشتند.
مخالفان اين طرح عمدتا كدام گروه از نمايندگان هستند؟
عمدتا نمايندگان شهرهاي كوچك با اين طرح مخالف بودند؛ البته در ميان اين گروه از نمايندگان نيز هستند چهرههايي كه باتوجه به اعتقاد به كار تشكيلاتي و حزبي، موافق طرح بودند اما شايد بتوانيم بگوييم اغلب مخالفان را همان نمايندگان شهرهاي كوچك تشكيل ميدهند. علت هم اين است كه بعضا احساس ميكنند در صورت استاني شدن انتخابات، امكان رايآوريشان كاهش مييابد. همچنين برخي نمايندگان غيرتشكيلاتي كه معمولا سعي ميكنند هر دو جناح را راضي نگاه دارند، با اين طرح مخالف بودند.
و استدلال اصلي موافقان چيست؟
البته مسائل مختلفي مطرح ميشود اما شخصا معتقدم نمايندگان بايد تعهد تشكيلاتي داشته باشند و اينكه نمايندهاي با راي يك جناح وارد مجلس شده اما در جهت اهداف جناح رقيب فعاليت كند را بههيچعنوان قابلقبول نميدانم. حال آنكه اين طرح، جايگاه احزاب را تقويت ميكند. همچنين باعث ميشود مطالبات شهروندان نيز بهسمت اموري كه احزاب دنبال ميكنند، سوق يافته و از پشتوانه كارشناسي احزاب برخوردار شود.
درصورتي كه اين طرح تبديل به قانون شود، تكليف احزاب سراسري و بزرگ مشخص است و طبيعتا اين طرح به تقويت اين احزاب ميانجامد اما تكليف احزاب كوچكتر چه خواهد بود؟
فكر ميكنم اين احزاب كوچكتر عملا حذف و در احزاب بزرگتر ادغام ميشوند. ببينيد به طوركلي هر حزب براي اينكه به موفقيت برسد، نيازمند 3 شاخصه اساسي اعم از پايگاه اجتماعي، سرمايه اقتصادي و نيروي انساني است. اگر حزبي فقط يكي از اين شاخصهها را نداشته باشد، به مشكل برميخورد. درنتيجه احزاب كوچكتر كه هر كدام از اين ويژگيها را نداشته باشند، ناچار جذب احزاب بزرگتر ميشوند.
اتفاقا همين ماههاي گذشته وزارت كشور خواهان انطباق اساسنامه احزاب با قانون جديد شد تا مشخص شود دفاتر استاني كدام احزاب فعال است و گستره فعاليت هر حزب چگونه است اما در عمل تقريبا تمامي احزاب، از اين فيلتر عبور كرده و به هر نحو ممكن، كنگرهشان را برگزار كردند. اولا آيا احزاب كوچكتر حاضر به ادغام در احزاب بزرگتر هستند و درثاني عزم سياسي جدي براي اعمال اين تغييرات در انتخابات وجود دارد؟
البته شخصا مخالف فعاليت احزاب نيستم و معتقدم هركس خواهان تشكيل حزب يا فعاليت حزبي است، آزاد است. تاكيدم بر اين است كه احزابي كه فاقد پشتوانه ملي باشند، يا به طور خودكار جذب احزاب بزرگتر ميشوند يا ناچار به كنارهگيري از ادامه فعاليت ميشوند. قطعا اقليت بايد فعال باشد.
و درنهايت اينكه سرنوشت اين طرح را چطور ارزيابي ميكنيد؟ آيا فكر ميكنيد اين طرح به تصويب مجلس و تاييد شوراي نگهبان خواهد رسيد؟ آيا ميتوان نسبت به اجراي اين قانون در انتخابات مجلس يازدهم در سال 98 اميدوار بود؟
نكته مهم اين است كه اين طرح پيش از اين و در ادوار قبلي مجلس نيز مطرح بوده و در مقاطعي حتي به تصويب نهايي در مجلس نيز رسيده اما با مخالفت شوراي نگهبان روبرو شده است. بنابر اطلاعاتي كه هماكنون دارم و صحبتهايي كه به طور شفاهي با دوستان داشتيم، شوراي نگهبان اعلام كرده كه اگر احيانا چنين طرحي در مجلس به تصويب برسد، از آن حمايت كرده و اينبار طرح را تاييد ميكنند. درواقع از آنجا كه بعضي اعضاي شوراي نگهبان اشاراتي به اين مساله داشتند، به نظر ميرسد اگر اين مساله صحت داشته باشد، مشكل خاصي در مسير تاييد اين طرح پيش نيايد.