برخيز و اول بكش (78)
فصل هشتم
مئير داگان و تخصصش-
پايان كشتار؟
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
در 29 نوامبر سال 1972، بعد از يك عمليات دستگيري كه منجر به كشته شدن فرد تحت تعقيب شد، پونداك خواستار آن شد كه شاموئل پاتز، معاون داگان، در دادگاه نظامي محاكمه شود. در دادگاه گزارش شد كه پاتز از يك فاصلهاي به مرد كه سلاح حمل ميكرد شليك كرد، مرد افتاد. پاتز به سمت او رفت و در تمام مدت به او شليك كرد تا مطمئن شود كه او مرده است. پاتز پرسيد، «شما ميخواستيد كه واقعا من چه كنم؟» داگان گفت، «حقيقت اين است فردي كه افتاده به معناي اين نيست كه او نميتواند عمل كند، او فقط مجروح شده و هنوز قادر است به ما شليك كند. در چنين وضعيتي هيچ راه ديگري وجود ندارد.»
مدارك كافي عليه پاتز وجود نداشت و او تبرئه شد. تمام شكايات ديگر، شايعات و اعترافات- كه چيزي جز اجساد بيشتري نميگفتند- تماما در كمد گذاشته و قفل شد تا مانع تحقيقات بيروني شود.
بدون ترديد، واحد داگان بيرحم بود و تحت قواعد خودش عمل ميكرد. يك نفر ميتواند با دليل اقناع كند كه اين شروع يك سيستم حقوقي فوق قضايي و موازي با قانون جنايي در اسراييل بود، سيستمي كه به آرامي و به طور كل مخفيانه توسعه يافت. واحد داگان براي اولينبار مردم را در قلمرويي كه تحت كنترل اسراييل بود به جاي آنكه دستگير كند و آنها را طبق قوانين بينالمللي كه ايجاب ميكند بازپرسي شوند، از بين ميبرد. داگان گفت:«براي حفاظت از شهروندان، دولت بايد گاهي اوقات عملهايي كند كه برخلاف دموكراسي است.»
تمام اينها توسط مقامات غيرنظامي اسراييل پذيرفته شد و حتي آنها به ظاهر چشمانشان را بر آن ميبستند. آنچه رهبران دولت ميخواستند آرامش در قلمروهاي فتح شده بود. آرامش، باعث ميشد حكومت اسراييل از نيروي كار ارزان فلسطين برخوردار شود و از واردات ارزان از قلمروها و بازاري براي صادرات لذت ببرد. موضوعي كه براي كشوري كه توسط دولتهاي دشمن محاصره شده و با آنها هيچ رابطه تجاري ندارد، بسيار مهم است.
علاوه بر اين، اين آرامش ساخت وساز شهركهاي يهودينشين را در قلمروهاي فتح شده امكانپذير ميساخت. جناح راست اسراييل معتقد بود كه اسراييل بايد نواحي را كه در سال 1967 فتح كرده نگه دارد تا از مزيتهاي استراتژيك برخوردار شود. همچنين، بسياري از يهوديهاي مذهبي معتقد بودند كه فتح يهوداي مقدس و سامره يك دخالت الهي بوده است تا قوم را در سرزمين تاريخي خودش نگه دارد و منتظر آمدن مسيح باشند. هر دوي اين گروه اميدوار بودند كه ايجاد هر چه بيشتر شهركها از تاسيس دولت فلسطيني در آينده جلوگيري ميكند.
در نبود حملات تروريستي در صحنه سياسي اين گونه تفسير شد كه اين آرامش كه خود يك پيروزي كامل به حساب ميآمد توسط شينبت و «آيدياف» حاصل شده است، انگار كه تاريخ متوقف شده و هيچ نيازي به چنگ زدن به مساله فلسطين نبود.
پايان فصل هشتم
توضيح: استفاده از واژه تروريستهاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است، نه اعتقاد مترجم و روزنامه.