گرم و دوستداشتني؛ مثل دالوند
منصور بيطرف
بيست سال پيش، روزنامهاي منتشر شد كه ميتوان آن را نقطه عطفي براي روزنامهنگاري و گرافيك روزنامهاي كشور قلمداد كرد. «جامعه»- نام اين روزنامه- جدا از محتوا و نوشتار كه در زمانه خود، آوانگارد روزنامهنگاري كشور بود، يك ويژگي ديگر هم داشت كه آن را از روزنامههاي وقت مستثنا ميكرد. اين ويژگي، گرافيك آن بود كه اگر نگوييم تمام آن، عمده آن بر دوش يك نفر قرار داشت؛ احمدرضا دالوند.
«دالي»، نامي كه دوستان صميمياش او را صدا ميزنند، با مديريت هنري خود در روزنامه «جامعه» تحولي را در صفحهآرايي روزنامهها آغاز كرد كه متاسفانه كسي آن را ادامه نداد و تكميل هم نكرد.
من از همان سال 1377 دنبال برقراري ارتباط با «دالوند» بودم كه خوشبختانه اين ارتباط در سال 1380 و با آمدن وي به روزنامه ايران برقرار شد. در كنار هنرش، خوشصحبتي او بسيار جالب بود. كمتر فردي را ديدم كه پاي صحبتهاي او بنشيند و دل بكند. برخيها هستند، وقتي صحبت ميكنند و ول هم نميكنند، ميخواهيم به هر ترتيبي و بهانهاي شده از دستشان خلاص شويم؛ اما به نظر من «دالوند» برعكس اين افراد است؛ دوست داريم پاي صحبتش بنشينيم، از خاطراتي كه ميگويد، از بزرگان هنري كشور كه به خاطر حرفهاش با اكثر آنها نشست و برخاست داشت و دارد، بسيار لذتبخش است.
هفته پيش فرصتي دست داد كه براي ملاقاتش به بيمارستان سينا رفتم. ساعت 3:30 بعدازظهر كه نزد او رفتم و سر صحبت باز شد متوجه نشدم كه ساعت از 5 هم گذشته است. دل كندن از او هم آسان نبود اما به خاطر بيمارياش بايد او را ترك ميكردم تا استراحت كند.
اكنون كه به دلايلي در بستر بيماري است اميدوارم زودتر شفا يابد و مرخص شود، روز تولدش را گرامي ميداريم و از همينجا ميگويم، «دالوند جان تولدت مبارك.»