• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3208 -
  • ۱۳۹۳ چهارشنبه ۲۷ اسفند

آموزش و پرورش و ريشه‌هاي ناكارآمدي

محمدرضا نيك نژاد٭

آسيب‌شناسي آموزش و پرورش و ريشه‌هاي گرفتاري‌هاي روز افزون آن سال‌هاست مورد بي‌مهري انديشمندان، پژوهندگان و برنامه‌ريزان قرار گرفته است. برخي نخبگان نه چندان كم شمار، گرفتاري‌هاي نهاد آموزش را آنچنان پيچيده، گسترده و پيشرونده مي‌دانند كه انديشيدن درباره آن را بيهوده و بساماني آن را بيرون از توانايي خويش و حتي فرادستان مي‌دانند و گروهي نيز گرچه در گستردگي گرفتاري‌ها با گروه نخست همدلند اما بر اين باورند كه تا هنگامي كه رويكردهاي سياسي در سطح كلان دگرگون نشود، اميد به دگرگوني در هيچ گستره ديگري از جمله آموزش نمي‌توان داشت. گرچه در ديدگاه‌هاي هر يك از دو گرايش بخشي از حقيقت نهفته است اما پيامد هر دوي آنها بي‌كنشي است. چنين رويكردهايي و البته جايگاه ويژه آموزش و پرورش در ذهن و زبان حاكمان و حساسيت فراوان بر برون‌دادها، درونمايه‌ها و روش‌ها سبب پديد آمدن پوسته‌اي سفت و سخت به دور آن شده كه انديشمندان و نخبگان را از نزديك شدن به آن باز داشته و شوربختانه انگيزه انديشيدن براي يافتن راهكارهاي واقعي و ممكن را از ميان برده و سپهر بي‌عملي را بر آموزش و پرورش حاكم كرده است.  اما در اين گستره نااميد‌كننده انگشت شماري از پژوهشگران هم هستند كه راه سومي را برگزيده‌اند و آن كوشش در ممكن هاو يافتن چاره با ياري از زمينه‌ها و امكانات واقعي جامعه كنوني ايران است. يكي از اين پژوهشگران پر تلاش و پر‌انگيزه دكتر اسدالله مرادي استاديار دانشگاه فرهنگيان و پژوهشگر در حوزه آموزش و پرورش است. دكتر مرادي بيش از يك دهه در كانون‌هاي پژوهشي - آموزشي تلاش‌هاي ارزنده‌اي كرده و از كارشناسان برتر تهيه‌كننده سند تحول بنيادين بوده است. از اين رو ديدگاه‌هاي منتقدانه او نه از سوي پژوهشگري بيرون از دايره تنگ كارشناسان و كار به دستان آموزش و پرورش بلكه از سوي كسي است كه خود با ديدگاه‌هاي سياستگذاران و تصميم‌سازان اين نهاد و حتي نهادهايي مانند سازمان پژوهش‌ها و شوراي عالي آموزش و پرورش زيسته و كلنجار رفته و گفت‌وگو كرده است. از اين رو نگاه ايشان و نقدهايي كه بر بخش‌هاي زيربنايي آموزش كشور وارد مي‌كنند، بسيار مهم، پايه‌اي و از سر تجربه‌اي حسي است. گرچه مي‌توان درباره برخي ديدگاه‌هايش بيشتر و ژرف‌تر گفت‌وگو كرد. دكتر مرداي به‌درستي آموزش و پرورش را گرفتار در سه‌ضلعي حكومت، خانواده و ساختار مي‌داند. او بر اين باور است كه اين سه ضلع با همكاري‌هاي پيدا و پنهان، تن و جان فرزندان اين كشور را مي‌فرسايند و با وجود همه دغدغه‌ها و فشارها، محصول نهايي براي هيچ‌كدام از سه ضلع كاملا پذيرفتني نيست. دكتر مرادي در بررسي هدف‌هاي حاكميت و انتظاراتش از آموزش و پرورش نگاه از بالا را پيچ خطرناكي هم براي حاكميت و هم براي آموزش و پرورش كشور ارزيابي مي‌كند. بيرون از حوزه نظر و بي‌آنكه به ارزشگذاري اين ديدگاه بپردازيم، اگر كسي تجربه كار در مدرسه را داشته باشد نيك دريافته است كه اجراي سفارش‌هاي فرادستان، بي‌گمان به پرورش انسان معيار حاكميت منجر نشده و البته با انگاره‌هاي دكتر مرادي، هيچگاه منجر نخواهد شد. اين ناكامي به امكانات و روش اجرا يا مجريان بر نمي‌گردد بلكه چنين خواسته‌اي از آموزش و انسان مختار، برگزيننده و عصيانگر بسيار اتوپيايي و دست نايافتني است. از آن بدتر اينكه اين نگاه در گام‌هاي اجرا گاه به پرورش انسان‌هايي بر‌خلاف معيارهاي حاكميت منجر شده است! مرادي براي برون‌رفت از بن‌بست كنون چنين راهكاري مي‌دهد «من با وجود نقد و تحليل‌هايي‌كه به وضع موجود دارم مجدانه باور دارم كه در نظام آموزش رسمي، يعني مدرسه ودانشگاه، تاحدي مي‌توان تعليم و تربيت ديني و اخلاقي تاثيرگذاري داشت و بايد توجه داشت كه نه با نگاه ايدئولوژيك و از بالا به پايين و آمرانه و نه يك قرائت رسمي از دين و نه بانمره و امتحان و كنكور و اجبار و اكراه و نه به شكل كليشه‌اي و مكانيكي و قالبي، بلكه ما بايد با مجاهدت‌هاي علمي و فكري فراوان شرايط و اقتضائات و استلزامات تعليم و تربيت ديني و اخلاقي را در نظام رسمي آموزش به وجود آوريم و اين كاري است سخت و دشوار و صعب، اماشدني.»*
 اما ضلع دوم آموزش در كشور خانواده است كه دكتر مرادي درباره‌اش مي‌گويد: «مساله بغرنج اين است كه نه مي‌توان در برابر قدرت و نيروي عظيم خانواده ايستاد، چون قدرت و نفوذ و سيطره‌اش فراوان است و هر نوع سرسختي و لجاجت و تقابل با آن از پيش محكوم به شكست است و نه مي‌توان تسليم آن شد، زيرا مهرباني و خيرخواهي خانواده بي‌حدوحساب ولي علم و دانشش محدود و خطاپذير است. از اين منظر، بسياري از مشكلات و مسائل و ناهنجاري‌هاي تربيتي و اجتماعي كه نسل جوان ما اكنون با آن دست به گريبان است، از كنكور‌محوري و مدرك‌‌محوري گرفته تا ناكارآمدي در زندگي، تنبلي، عدم استقلال، رفاه‌زدگي، مصرف‌زدگي، پرخاشگري، مسووليت‌ناپذيري، اعتياد، انحراف‌هاي اخلاقي و جنسي اغلب ريشه درمهرباني و دلسوزي‌ها و خيرخواهي‌هاي بي‌حدوروش‌هاي غلط تربيتي خانواده دارد.»٭ شايد كساني در درك سپهر حاكم بر مدرسه و كلاس دچار مشكل باشند اما فضاي دروني خانواده براي همه شهروندان تجربه شدني است و نمايي كه دكتر مرادي از خانه و خانواده نشان مي‌دهد در بسياري از خانواده‌هاي امروزي ايران ديده مي‌شود. اما نكته‌اي كه در اين ميان آزار‌دهنده است آن است كه فرهنگ آموزشي جامعه و خانواده‌ها به گونه‌اي شكل گرفته كه پيامدش آزار فرزندان و ناكارآمدي آموزش آنها است. آموزش در ايران با كاركردهاي نوين آن فرسنگ‌ها فاصله دارد و بيشترين امكانات و انرژي صرف پيش پا افتاده‌ترين سطح آموزش يعني دانش – حفظ كردن – مي‌شود و هدف پاياني آن پذيرفته شدن در دانشگاه است غافل از پرورش شهرونداني دانا و توانا و جامعه‌پذير و مسوول و... اما پدر و مادرها در اين ميان مقصر نيستند زيرا تحت آموزش قرار نگرفته و فرهنگ آموزشي نادرست بر همه گستره‌هاي زندگي آنها سايه انداخته است. براي همين است كه دكتر پيشنهاد مي‌دهد كه «حكومت و آموزش و پرورش مي‌بايست باخانواده باهوشمندي و ظرافت وارد گفت‌وگوي روشنگرانه شود ‌و از اين رهگذر اذهان و افكار پدران و مادران را نسبت به منطق تعليم و تربيت و روش‌هاي درست تربيتي آگاه و روشن كند. »* اما هنگامي كه مسوولان بهسازي فرهنگ آموزشي جامعه، خود دربست اسير چنين نگاهي هستند، نمي‌توان چندان اميدي به دگرگوني‌هايي ژرف و كارآمد داشت. گرچه در اين ياداشت تلاش شد كه برخي ديدگاه‌هاي دكتر مرادي مورد ارزيابي قرار گيرد اما بي‌گمان نمي‌توان به همه ديدگاه‌هاي او در آموزش و پرورش پرداخت.  
*عوارض نگاه ايدئولوژيك به آموزش و پرورش، دوماهنامه چشم‌انداز ايران، شماره 89، دي و بهمن
*آموزگار و كنشگر صنفي

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون