آموزش موسيقي در ايران داراي قدمتي طولاني است و در برهههاي زماني گوناگون، اساتيد اين رشته جدا از آموزش و تربيت شاگردان با انتقال شيوه تدريس خود به آنها اين هنر را حفظ كردهاند. شمار بسياري از تربيت يافتگان هر دو مكتب سنتي و آكادميك موسيقي پيش از انقلاب به لطف بهرهمندي از آموزش اساتيد نامدار موسيقي در آن زمان تبديل به هنرمندان تاثيرگذاري شدند كه نامشان بر تارك موسيقي ايران درخشيده است. با اين حال به دليل سابقه ديرينه مكتب آموزش سينه به سينه كه ميتوان از آن به عنوان سنت آموزش موسيقي در ايران نام برد، اكثريت قريب به اتفاق موسيقيداناني كه روشهاي نوين و آكادميك موسيقي را براي تكميل آموختههاي خود برگزيدند نيز قبل از حضور در هنرستان و يا دانشگاه، موسيقي را ابتدا به روش سينه به سينه در معيت اساتيد خويش آموختهاند. عليزاده، لطفي، طلايي و مشكاتيان از نمونههاي قابل اشارهاند كه علاوه بر تعلم نزد بزرگاني چون برومند، شهنازي و دوامي تحصيلات خود را در هنرستان موسيقي نيز طي كرده سپس وارد دانشكده هنرهاي زيبا شدند. در نقطه مقابل برخي هنرمندان نيز بودند كه در طول دوره يادگيري موسيقي، اين هنر را به روش مرسوم سينه به سينه آموزش ديدند و برخلاف گروه اول نه در هنرستان موسيقي و نه دانشكده هنرهاي زيبا آموختههاي خويش را تكميل نموده و موسيقي را از زمان شروع به يادگيري تا متعاليترين مرحله كسب آن در محضر اساتيد خود تلمذ كردهاند؛ عبادي، بهاري، شاهزيدي، شجريان و ناظري نمونههاي قابل اشاره از اين دستهاند. مطالعه و بررسي ميزان فعاليتهاي هنري هر دو گروه نشان از توفيق و كاميابي در توليد آثار ماندگار و تربيت هنرجوياني دارد كه هر يك از آنها در عصر كنوني تبديل به اساتيد ارزشمندي شدهاند. اين مهم حكايت از آن دارد كه موسيقي از اهميت ويژهاي در سالهاي قبل از انقلاب 57 دارا بوده و آموزش آن به صورت اصولي به منظور پرورش هنرمندان جزو اولويتها محسوب ميشده است. تاسيس هنرستانهاي موسيقي در نقاط مختلف كشور و پرورش شاگردان متعدد از خدمات غيرقابل انكاري است كه در آن سالها صورت گرفته است.
هنرستان موسيقي، راهي نو در آموزش
پس از آنكه در بين سالهاي 49-1248ش در روزگار وزارت مخبرالدوله، مدرسه موزيك تحت نظر وزارت معارف تاسيس و مديريت آن را مسيو لومر فرانسوي كه از روساي موزيك گارد جمهوري فرانسه بود و براي تعليم و تربيت شاگردان و تشكيل دستههاي موزيك نظام به ايران اعزام شده بود واگذار شد، موسيقي آكادميك در ايران معنا و مفهوم جديدي به خود گرفت. در مدرسه موزيك نظام جدا از آنكه دروس تخصصي موسيقي تدريس ميشد، موسيقيدان فرانسوي ديگري به نام «دوال» با همراهي 38 نفر از فارغالتحصيلان اين مدرسه اولين اركستر سازهاي زهي را تشكيل و براي نخستين بار نواختن ويلن در ايران را آموزش داد. پس از مرگ لومر، غلامرضا مينباشيان(افسر ارتش و موسيقيدان) ملقب به سالار معزز در سال 1301 به رياست اداره عمومي موسيقي كه همزمان با تاسيس ارتش نوين ايران تشكيل شده بود، منصوب شد و موسيقي ايراني را نيز به برنامههاي اين دبيرستان افزود و آن را به صورت علمي تدريس كرد. اما پس از اعمال قانون ممنوعيت اشتغال مستخدمين دولت در دو اداره دولتي، وي مجبور به ترك سمت خود شد تا تنها در ارتش خدمت كند. پس از آن كلنل علينقي وزيري به رياست مدرسه موزيك برگزيده شد و پس از حضورش در اين سمت، نام مدرسه موزيك را به «مدرسه موسيقي دولتي» تغيير داد. وي كه در سال 1302 مدرسه عالي موسيقي را در تهران تاسيس كرده بود با ادغام اين دو مدرسه كنسرواتوار موسيقي را تشكيل داد كه در آن هنرجويان پس از طي دوره 5 ساله آموزش مدركي معادل ديپلم را دريافت ميكردند.
اما پس از تاسيس اداره هنرهاي ملي در سال 1309 و در فاصله سالهاي 1312 تا 1313 غلامحسين مينباشيان(فرزند غلامرضا) كه ويولنيست برجسته و فارغالتحصيل كنسرواتوار گوستاو هالندر آلمان بود به مديريت مدرسه موسيقي منصوب شد. اين انتصاب باعث شد كه او با برنامه پيشرفته، هنرستان موسيقي را به يك كنسرواتوار استاندارد تبديل كند. گرچه اين تغييرات براي موسيقي اصيل خوشايند نبود و با اين تفكر كه برنامه موسيقي كنسرواتواري براي تعليم موسيقي ايراني مناسب نيست، اين رشته را از برنامه درسي هنرستان حذف كرد. مينباشيان پس از تاسيس اداره موسيقي وزارت فرهنگ در اواسط 1317 هـ.ش به رياست اين نهاد نيز - كه در محل هنرستان عالي موسيقي تشكيل شده بود- منصوب شد. در بخشي از متن ابلاغ وي وظايف اين اداره «ساختن و انتشار قطعات موسيقي و سرود، تاليف كتابها طبق اصول و آيين موسيقي جديد و متداول نمودن قطعات و كتابها و روشهاي موسيقي علمي و ادبي و موسيقي غربي، تعميم موسيقي جديد بين اهالي كشور و جلوگيري از آنچه موافق موسيقي جديد نباشد»(صفرزاده، 1384: 182) عنوان شده بود. پس از تصدي اين پست، وي پيشنهاد داد تا دوره عالي موزيك نظام تشكيل شود كه با موافقت و راهاندازي اين دوره همراه بود. وي 12 نفر مربي موسيقي از جمهوري چك استخدام كرد و با عقد قراردادي 3 ساله با آنها حدود 200 هنرجو در سطوح مختلف تحت آموزش قرار گرفتند. در اين دوره وي نخستين مجله مستقل با نام «موسيقي» را نيز منتشر كرد. دوره 7 ساله رياست مينباشيان به اعتقاد بسياري درخشانترين دوره اشاعه «موسيقي بينالملل» در ايران بود كه افرادي نظير مرتضي حنانه و فريدون ناصري را پرورش داد.
اما وقايع سال 1320 و سقوط رضاشاه باعث شد تا تغييرات عمدهاي در حوزه فرهنگ صورت گيرد. عزل مينباشيان از تمام مناصب و مقامهاي دولتي و گماشتن دوباره وزيري به رياست مدرسه عالي موسيقي توسط نخستوزير وقت باعث شد تا وزيري سختترين دوران رياست خود را بر اين مجموعه تجربه كند. اخراج تمام مربيان خارجي گمارده شده براي تدريس دروس كلاسيك، راهاندازي مجدد موسيقي ايراني، الزام هنرجويان به نواختن ساز تار و نبود مدرس دورههاي تخصصي موسيقي غربي باعث اعتصاب هنرجويان شد. در نهايت و در سال 1324 پرويز محمود جاي وزيري را گرفت و اين بار او بود كه با تلاشهاي بسيارش توانست موسيقي ايراني را از دروس مدرسه موسيقي حذف كند. با تاسيس اداره هنرهاي زيباي موسيقي در 24 آبان 1328 با هدف توسعه دادن تشكيلات فعلي هنرستان عالي و مدرسه موسيقي ملي، تدريس موسيقي در مدارس طبق برنامه و به صورت مدون صورت گرفت و تا قبل از انقلاب 57 به شيوهاي مشابه اداره شد تا اينكه در سال 1358 هنرستان عالي و مدرسه ملي تعطيل و در سال 1362 با ادغام اين دو مركز آموزشي با يكديگر «مدرسه آهنگها و سرودهاي انقلابي» براي پسران و دختران تشكيل شد.
فعاليت هنرستان و مدرسه عالي موسيقي تا قبل از تعطيلي كاملشان تنها معطوف به تهران نشده و برخي شهرهاي ديگر همچون تبريز نيز با تاسيس هنرستان موسيقي در تعليم هنرجويان تلاشهاي بسياري انجام دادند. موضوع تاسيس اين هنرستان از طرف اداره كل هنرهاي زيباي كشور طي نامهاي در خرداد 1335 به اداره كل فرهنگ آذربايجان شرقي پيشنهاد و با انتخاب اسماعيل ديباج به عنوان اولين مدير هنرستان موسيقي تبريز اولين حركتها براي تاسيس اين مركز آموزشي از دهم تير ماه همان سال آغاز شد(صفرزاده، 1384: 49). اين هنرستان توانست تا سال 1354 در تربيت هنرآموز سرود و موسيقي فعاليت قابل قبولي داشته باشد. در سال 1354 با انحلال هنرستان موسيقي و تاسيس دانشسراي هنر تبريز، وظيفه تربيت معلم هنر مدارس به اين مركز محول شد كه در سال 1358 به دليل وجود برخي تهديدات اين مركز نيز تعطيل شد.
مركز حفظ و اشاعه، خدمتي كه ناتمام ماند
با تاسيس مركز حفظ و اشاعه موسيقي كه با هدف ارزشگذاري و حمايت از موسيقي اصيل ايراني در اوايل سال 1348 تشكيل شد، اتفاقات مثبتي در حوزه موسيقي رديف- دستگاهي ايران رقم خورد و هنرمندان ارزشمندي در اين مركز به تعليم موسيقي پرداختند. اما پيوستن نورعلي برومند با سمت مديريت هنري بيش از گذشته بر ارزش اين مركز افزود و باعث حضور عده بيشتري از هنرمنداني شد كه براي تكميل آموختههاي دانشگاهي خويش در آن مركز حضور يافته بودند. فعاليتهاي درخشان اين مركز كه بر پايه تحقيق و پژوهش بر موسيقي ايراني و آموزش اين هنر بنا نهاده شده بود، سبب شد تا كنسرتهاي موفقي نيز در جشن هنر شيراز برگزار شود و بازسازي آثار قدما توسط دو گروه از هنرمندان اين مركز به سرپرستي محمدرضا لطفي و جلال ذوالفنون زير نظر نورعلي برومند در بهترين شكل ممكن اجرا شود(لطفي 1393) گرچه اين مركز آموزشي بعدها به دليل حواشي بسيار و مديريت غلط از هم پاشيد اما در طول دوران درخشان فعاليت خود، هنرمندان بسياري را تربيت كرد كه اكنون تبديل به اساتيد نامدار موسيقي ايران شدهاند.
آموزش موسيقي پس از انقلاب
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، موسيقي ايران برخلاف ساير هنرها دچار كش و قوسها، برخوردهاي قهرآميز و محدوديتهاي بيشماري شد. اين ممنوعيتها در سالهاي اول پيروزي انقلاب شدت بيشتري داشت و باعث مهاجرت برخي هنرمندان شد كه سهمي در به ثمر رسيدن انقلاب داشتند. پس از باز شدن نسبي فضاي هنري در سالهاي بعد برخي از اين هنرمندان به وطن بازگشته، فعاليت هنري خود را در داخل كشور پيگيري كردند. اما برخي نيز(كه عده بسياري از فعالان موسيقي پاپ نيز شامل آنها ميشدند) فعاليت هنري خود را در خارج از كشور پيگيري كردند.
اوضاع نابسامان موسيقي پس از انقلاب اما تنها به برخورد با هنرمندان و عدم صدور مجوز فعاليت براي آنها محدود نشد و آموزش هنر موسيقي به علاقهمندان نيز در هالهاي از ابهام قرار گرفت. تعطيلي مراكز خصوصي آموزش موسيقي و حتي مدارس موسيقي در سالهاي ابتدايي پس از انقلاب، حكايت از وضعيت آشفتهاي دارد كه گريبان موسيقي را در آن دوران گرفته بود. پس از ادغام دو مدرسه عالي و ملي موسيقي در سال 1362 با تغيير نظام آموزشي كشور در سال 1365 اين مدارس نيز دچار تحولاتي شدند. در اين تحولات دوره آموزشي به 3 سال تقليل پيدا كرد، يك سال تحصيلي به دو ترم تقسيمبندي شد و سازهاي موسيقي ايراني و غربي نيز آموزش داده شدند. با اين حال و پس از سپري شدن چند سال از تاسيس اين مركز آموزشي و با اصرار كارشناسان وزارت فرهنگ و ارشاد به اين دليل كه واژه «سرود» يك فرم بسيار بسته و محدود است و نميتواند عموميتي براي موسيقي در كشور داشته باشد نام هنرستان موسيقي مجددا بازگردانده شد و با راهاندازي دوره عالي، هنرستان موسيقي تهران، نام شناسنامهاي خود را مجددا به دست آورد.
مرور سطور فوق نشان ميدهد، آموزش موسيقي ايراني همزمان با آغاز تجددگرايي حاكمان پهلوي(خاصه پهلوي اول) به دليل آنكه اكثر گرايشهاي فكري در اختيار گروهي كه معتقد به نابودسازي اين نوع موسيقي و جايگزيني آن با موسيقي كلاسيك غربي و يا در بهترين حالت معتقد به تزيين و بزك موسيقي ايراني با شيوههاي غيرايراني بودند مورد بيمهريهاي فراوان قرار گرفت. آنچنان كه كفيل وزارت فرهنگ در دوره رضاشاه در متن ابلاغيه غلامحسين مينباشيان به سمت رياست اداره موسيقي كشور، هدف از تاسيس اين اداره را برقرار كردن اساس موسيقي كشور مطابق با قواعد موسيقي غربي دانسته بود. با اين حال و به دليل پايمردي بزرگاني چون وزيري، موسيقي ايراني در مقاطعي نيز به صورت آكادميك در تهران و شعبات آن در شهرهايي چون تبريز آموزش داده شد و از بستر اين آموزشها و توجهات بزرگاني چون برومند و صفوت در قالب مركز حفظ و اشاعه، موسيقيدانان ارزشمندي تربيت يافتند كه بعدها تبديل به هنرمندان تاثيرگذار در موسيقي ايران شدند. در اين ميان برخي از هنرمندان از جمله محمدرضا لطفي و حسين عليزاده به سبك آموزش موسيقي در اين هنرستان انتقاداتي نيز داشتند. لطفي در يادداشت خود چنين مينويسد: «با ايجاد مدرسه عالي موسيقي به وسيله وزيري پايه تئوري موسيقي ايراني تغيير كرد و موسيقي ايراني بر پايه تئوري موسيقي غربي تبيين و شاگرداني تربيت شدند كه براي خلق موسيقي ايراني كارايي نداشتند و به درد خلق موسيقياي ميخوردند كه معلوم نبود كارايياش كجاست» (لطفي، 1373: 70) لطفي در همين يادداشت دليل پرورش هنرمندان ارزشمند را حضور علياكبر شهنازي در اين هنرستان ميداند.
رشد كمي و ضعف در تربيت هنرجو
بررسيهاي انجام شده نشان ميدهد با تمام كشوقوسها و درگيريهاي ميان تجددطلبان و طرفداران موسيقي سنتي از يك طرف و حاميان موسيقي سنتي علمي(همچون وزيري و خالقي) از سوي ديگر موفقيت هنرجويان در بين سالهاي 1320 تا 1357 به صورت چشمگيري مشهود بود. اما پس از گذشت حدود 40 سال از تاريخ مذكور تاكنون كمتر هنرمند تاثيرگذار و ارزشمندي در اين حوزه رشد و پرورش يافته و در موارد معدود اگر چنين مهمي نيز تحقق يافته صرفا خواننده يا نوازندهاي بوده كه توانسته آموختههاي خود را به شكل قابل قبول ارايه دهد. نبود خلاقيت و نداشتن قدرت تاثيرگذاري در ميان مردم ميتواند به عنوان يكي از نقاط ضعف كنوني فعالان حوزه موسيقي قلمداد شود. اين خلأ زماني رخ ميدهد كه ميزان فعاليت هنرمندان طي 40 سال گذشته به بالاترين اندازه خود رسيده است. تغيير نگاه خانوادهها به موسيقي و اهميت آموزش موسيقي به كودكان در كنار ساير تعليمات، بالا بودن ميزان آموزشگاههاي تاسيس شده در كشور، نگاه آكادميكتر به موسيقي ايراني و تاليف كتابهاي آموزشي فراوان در اين حوزه براي آموزش علمي موسيقي به علاقهمندان و افزايش تعداد مربيان موسيقي بيش از گذشته انتظار پرورش هنرمندان و اساتيد آينده موسيقي ميرود. اما با مقايسه آمار هنرمندان پرورش يافته در دهه دوم تا پنجم با ميانه سالهاي 1360 تاكنون برخلاف رشد كمي، ضعف در تربيت هنرجويان را عيان ميكند. در بررسي به عمل آمده از آخرين آمار ارايه شده تعداد آموزشگاهها و هنرستانهاي موسيقي مجوزدار موسيقي توسط مركز آموزش و توسعه فعاليتهاي فرهنگي و هنري وزارت ارشاد تعداد 1505 مركز مجاز آموزش موسيقي در كشور در حال فعاليتاند كه نيمي از اين آمار متعلق به 3 استان تهران، اصفهان و آذربايجان شرقي است. لازم به ذكر است طبق مستندات و مشاهدات آمار مورد اشاره به روز نشده و در صورت اعلام ارقام واقعي پيشبيني ميشود كه اعداد اين جدول افزايش قابل توجهي داشته باشند. با افزودن مراكز آموزش خصوصي، مكانهاي آموزشي بدون مجوز، مدارس، كانونهاي پرورش فكري و فرهنگسراها به جدول فوق رقم بسيار بالاتري نيز به دست ميآيد و صد البته كه عدم توفيق سيستم كنوني آموزش موسيقي در پرورش هنرمندان، كالبد شكافي دقيقتري را ميطلبد.
تدريس مربيان فاقد صلاحيت و نبود نظارت كافي
شايد براي بسياري از هنرجويان موسيقي پيش آمده باشد كه پس از طي دورهاي از يادگيري موسيقي به وضعيت نه چندان مطلوب آموزشي خود پي بردهاند. اين اتفاق بارها و بارها در ميان بسياري از هنرجويان رخ داده كه طي آن هزينه و وقت هنرجويان بسياري در اثر تدريس اشتباه معلمين فاقد صلاحيت تباه و استعدادهاي بسياري با تدريس اشتباه افراد فاقد صلاحيت نابود شدهاند. صدور كارت صلاحيت تدريس كه در سالهاي گذشته از ملزومات تدريس محسوب ميشد، ميتوانست به عنوان يكي از اقدامات نظارتي مطرح شود كه برگزاري اين امتحان سالها متوقف شد. گرچه اين روزها سخن از آن است كه مراحل صدور كارت صلاحيت تدريس مجددا از سر گرفته شود و اميد است با اتخاذ تدبيري درستتر، مربيان بر اساس صلاحيت و توانايي خود در تدريس درجهبندي شوند.
نگاه مادي به آموزش، مانعي سر راه خلاقيت نگاه مادي به موضوع آموزش هنر باعث شده است تا هنرجويان به شكل اسكناسهايي متحرك ديده شوند كه وظيفه پُر كردن حساب بانكي هنرآموزان را دارند، آموزشگاههاي موسيقي نيز در همين راستا براي كسب درآمد مادي بيشتر به استفاده از مربيان ارزانقيمت و فاقد صلاحيت روي آورده و با اطمينان از اينكه هيچ نظارتي از سوي نهاد متولي بر شيوه آموزش آنها در كشور وجود ندارد با خيالي آسوده به سودجويي از افرادي ميپردازند كه از سواد هنري مربيان و شيوه آموزش آنها بياطلاع هستند. اين مراكز با استخدام نيروي بيتجربه و جوان و پرداخت حقالتدريس اندك به آنها، جدا از خيانت به هنرجويان، به وجهه هنري و اجتماعي موسيقي نيز لطمات جبران ناپذيري وارد ميكنند. در حالتي ديگر آموزشگاهها به بهانه استفاده از اساتيد نامدار و با سابقه مبالغ كلاني را از هنرجو اخذ ميكنند. سوءاستفاده از هنرجويان تا اندازهاي پيش رفته است كه برخي آموزشگاهها با توجه به تغيير نرخ ارز هزينه كلاسهاي خود را با دلار محاسبه كرده و از هنرجويان مبالغ كلاني به «دلار» دريافت ميكنند. اين معضل نه تنها در آموزشگاهها كه در ميان مربيان نيز به وفور ديده ميشود. در اين بين اداره ارشاد به عنوان متولي نظارتي، عملكرد مثبتي در جهت نظارت بر عملكرد آموزشگاهها نداشته است.
فضاي مجازي، ابزار ساخت سلبريتي
اين روزها با كمي جستوجو در فضاي مجازي ميتوان ميزان علاقه موسيقيدانان به اين فضاي خوش رنگ و لعاب را درك كرد. بسياري از اين جوانان براي كسب شهرت با توسل به هزاران خدعه و نيرنگ به واسطه ابزار بصري(از شيوه پوشش تا حركات اضافه در حين نوازندگي) يا خريد طرفداران مجازي! سعي دارند تا مسير شهرت خود را سريعتر پيموده و نامي براي خود دست و پا كنند تا از اين راه پس از كسب شهرت مجازي با فريب عدهاي علاقهمند ناآگاه و دريافت مبالغ كلان از آنها، موسيقي را به بدترين شكل ممكن به هنرجويان آموزش داده و بدون توجه به يادگيري هنرجو تنها به فكر درآمد مالي بيشتر با اخذ مبالغ كلان باشند. در حالي كه تمامي اساتيد نامدار موسيقي و آنان كه در اين وادي به درجه استادي نايل شدهاند سالهاي بسيار، تمركز خود را تنها به يادگيري و تمرين موسيقي معطوف كرده و جدا از آنكه بسياري از آنان آشنايي چنداني با فضاهاي اينچنيني ندارند و سعي در دوري از حواشي و ارايه صحيح هنر خود دارند، تعليم موسيقي را امري مقدس دانسته و از گذشته آن را راهي براي كسب درآمد مالي براي خود قلمداد نميكردند.
بررسي كوتاه سابقه آموزش موسيقي از سالهاي گذشته، ذكر برخي موانع موجود در راه آموزش موسيقي به اضافه مواردي همچون عدم تمايل اساتيد به آموزش به دليل ميل به يگانگي، سواد اندك معلمين موسيقي، نداشتن برنامهاي مدون و مكتوب براي آموزش هنر موسيقي توسط متوليان، ماندن سر دوراهي آموزش به شيوه مكتبخانهاي و يا علمي و مواردي از اين دست حكايت از آن دارد كه موسيقي در عصر كنوني به بيكيفيتترين شكل ممكن خود به مخاطبان آموزش داده ميشود و برخلاف تكثير قارچگونه مراكز آموزش مجاز و غيرمجاز(بيهيچ گونه نظارتي) و افزايش تعداد مربيان اين رشته شاهد افت شديد كيفيت آموزش به هنرجويان هستيم كه اين امر بازنگريهاي جدي در حوزه آموزش موسيقي را طلب ميكند.