موسيقي پاپ كه آن را به موسيقي «مردمي» و «عامهپسند» تعبير ميكنند اگرچه در زندگي شهري امروز بيش از پيش به اين عنوان نزديك است اما مفهوم «عامه پسند» بودنش به هيچ وجه نميتواند كيفيت پايين آن را (در برخي موارد) توجيه كند.
موسيقي پاپ از مشتقات زندگي شهري است و از اين رو، كمكم به يك صنعت تبديل شده و در ايران به دلايل سياسي و اجتماعي، اين صنعتي شدن با تاخير و به بدترين شكل ممكن در حال شكلگيري است.
اينكه بخواهيم سير تحول موسيقي پاپ ايران را در مقايسه با ممالك غربي نااميد كننده بدانيم و اعتقاد داشته باشيم «كه مرغ همسايه، كماكان غاز است»، چندان عادلانه نيست و با نگاهي گذرا به موسيقي غرب و مقايسه آنچه در دهههاي ۶۰ و ۷۰ ميلادي شاهد آن بوديم با آنچه در دهه ۹۰ و پس از آن در ۲۰ سال اخير ديده و شنيده ميشود، نشان از تنزل موسيقي پاپ دارد.
اما برخلاف روند نزولي موسيقي پاپ در دنيا، اين جريان موسيقي در ايران با فراز و نشيبهاي زيادي همراه بوده است. آنچه پس از آمدن راديو و شكلگيري برنامه گلها به وجود آمد تا مدتها به عنوان تنها نوع از موسيقي مردمي شناخته ميشد و مايههاي سنتي آن بسيار پررنگ بود. با ورود سينما و اضافه شدن يك تفريح تازه براي ايرانيان، موسيقي نيز راه تازهاي به براي جذب مخاطب پيدا كرد. نوعي از موسيقي با لحن عربي و ترانههاي عمدتا سطحي سبب شد تا موسيقي «عامه پسند» كمكم از شكلي كه در برنامه گلها داشت فاصله بگيرد و يك لحن عربي در موسيقي ريشه بدواند؛ لحني كه كمكم در فيلمفارسيها جا افتاد و سينماي ايران سكانسهاي رقص و آواز بيشماري را تجربه كرد. با همهگير شدن صفحات موسيقي و تبادل فرهنگي ايجاد شده بين ايران و غرب در اواخر دهه ۴۰ و تشكيل گروههاي راك و بلوز و راكاند رول در ايران، جوانان با نوع ديگري از موسيقي آشنا شدند كه در آن مقطع زماني، در دنيا نيز پر سر و صدا بوده و شكل تازهاي از گردهمايي و شنيدن جمعي در موسيقي تجربه ميشده است.
رويداد «وود استاك» و به فاصلهاي كم در ايران رويدادهايي مشابه در ايران (نظير كنسرتهاي ۲۴ ساعتهاي كه در منظريه اتفاق افتاد) سبب شد تا رويكرد نسل جوان به موسيقي تغيير كند. افراد تحصيلكرده در اورپا و امريكا به ايران بازگشته و مشغول تكرار ترانههاي مشهور آن زمان ميشدند، عدهاي هم در ايران به همين كار مشغول بودند و از دل اين جريان، موسيقي پاپ دهه ۵۰ متولد شد؛ موسيقياي كه ديگر شبيه اركستر گلها صدا نميداد خوانندگانش تحرير ايراني نميزدند و لحن عربي در آن وجود نداشت. ديگر از اشعار كلاسيك خبري نبود و زبان ترانهها با شرايط زيست در آن روزگار مطابقت داشت. ترانه سرايان تازهاي پا به عرصه گذاشتند و دغدغههاي سياسي، اجتماعي و عاشقانه خود را به شكل تازهاي براي مردم مطرح كردند.
البته كه در همين دوره هم موسيقي كابارهاي راه خود را طي ميكرد اما نسل جديد تمايل به اين نوع موسيقي داشت تا ترانههاي فيلمفارسي. موسيقي پاپ ايران راه خودش را به سينما نيز پيدا كرد و كمكم با برگزاري كنسرت و فروش آلبوم توانست خودش را روي پا نگه دارد و روز به روز تنومندتر شود. آهنگسازان و ترانهسرايان در گروههاي دو، سه نفره با هم كار ميكردند و خلاقيتها تا به آنجا پيش رفت كه شكل تازهاي از به كارگيري فواصل موسيقي ايراني در اين نوع از موسيقي را شاهد هستيم. موسيقي پاپ، برخي از خوانندگان سنتي را نيز به سمت خود كشاند و به لحاظ تنوع در سبك خواندن نيز رنگارنگ شد.
با وقوع انقلاب و تغيير سياستهاي فرهنگي، اين موسيقي كه خود را در اوج ميديد به يكباره سقوط كرد. در اين ميان آنهايي كه توان مالي بيشتري داشتند كوچ كردند و استعدادهاي نوپا سوختند تا پرونده موسيقي پاپ به صورت موقت بسته شود.
در فاصله بسته شدن موقتي پرونده موسيقي پاپ تا بازگشايي آن در دولت اصلاحات، اتفاقات زيادي براي موسيقي سنتي ايران افتاد؛ اتفاقاتي كه اگرچه آغاز آن به پيش از انقلاب و تاسيس مركز حفظ و اشاعه و پس از آن تاسيس كانون چاووش برميگردد اما در سالهاي پس از انقلاب و نبود موسيقي پاپ توانست بيشتر شنيده شود. از سوي ديگر موسيقي پاپ كه به لسآنجلس نقل مكان كرده بود، ديگر آن غناي سابق را نداشت و به واسطه حضور خوانندگان و آهنگسازان در كابارههاي ايراني مقيم امريكا و كسب درآمد از اين راه، ناگزير به توليد موسيقي «بزن و برقص» با اشعار عمدتا سطحي شدند. جز مواردي خاص كه همچنان تلاش كردند تا مختصات كار هنري خود را حفظ كنند، افراد قديمي و تازهواردها نوعي ديگر از موسيقي پاپ ايران را پديد آوردند كه به موسيقي «لسآنجلسي» مشهور شد.
اما در ايران و پس از روي كار آمدن دولت اصلاحات، موسيقي پاپ ايران تولد ديگري را تجربه كرد؛ تولدي كه اگر چه شباهتهاي جدي با جريان «لسآنجلسي» داشت اما غناي آن به دهه ۵۰ شبيهتر بود تا جريانهاي موسيقي ايراني در دهه ۶۰ و ۷۰ خارج از كشور. با اينكه خوانندگان آن دوره همچنان اين موضوع را رد ميكنند اما در موسيقي پاپِ ميانه دهه ۷۰، شاهد مابه ازاي خوانندگان مطرح خارج از كشور در داخل بوديم. مميزي شعر و ترانه و موسيقي هم پديدهاي بود كه پيش از انقلاب شكل گرفته بود و در شرايط تازه هم با كاركردهاي جديد بر آنچه به عنوان موسيقي پاپ توليد ميشد نظارت داشت.
در طول دولت اصلاحات، تبِ «همسان خواني» كمكم فروكش كرد و موسيقي پاپ ايران شاهد صداهاي تازه شد. موسيقي پاپ داخل، شانه به شانه موسيقي پاپ خارج حركت ميكرد و با برگزاري كنسرتها، تيتراژخوانيها و ورود مجدد ترانه به سينما، اين موسيقي دوباره ميرفت تا اوج بگيرد. گرچه در اين بين گاهي كارهاي سطحي و بي كيفيت نيز انجام ميشد اما اين سبك عامهپسند با غناي قابل قبول در حال رشد بود و به واسطه اين رشد آهنگسازان، ترانهسرايان و نوازندگان و خوانندگان تازهاي ظهور كردند كه از سواد موسيقي برخوردار بودند و كارهايشان داراي يك پشتوانه قوي بود. اينچنين شد كه جريان موسيقي پاپ پس از سالها سكوت، دوباره توانست خود را بازسازي كند و به صدر فروش و استقبال عمومي بازگردد.
با همهگير شدن كامپيوتر، اينترنت و دسترسي آسان به نرمافزارهاي تخصصي موسيقي و از آنجا كه قانون كپيرايت در ايران معنا نداشت (و ندارد)؛ در اوايل دهه هشتاد و با گسترش ابزار انفورماتيك، جريان ديگري از موسيقي، موسوم به «موسيقي زيرزميني» شكل گرفت و كمكم صداهاي ناآشنايي پا به عرصه گذاشتند. اين جريان كه به واسطه آنكه به دليلي غير از سبك موسيقي دستهبندي شده بودند، دايره بزرگتري از سبكها را شامل ميشدند. چنانكه اين دايره از محسن نامجو تا عليشمس را در برميگرفت. موسيقي زير زميني با گسترش اينترنت و به همان نسبت سريع رشد كرد و پس از روي كار آمدن دولت محمود احمدينژاد، اولين دسته از زير زمينيها به روي زمين آمدند!
اين ميان عدهاي از آنها مهاجرت كردند و عدهاي نيز تا سالهاي بعد در ايران ماندند و به همان شكل زيرزميني به كار خود ادامه دادند. با روي زمين آمدن زيرزمينيها، موسيقي پاپ هم كمكم وارد مرحله تازهاي شد و آن اوجگيري كه از ميانه دهه هفتاد آغاز شده بود در آستانه ميانه دهه هشتاد متوقف شد و كمكم رو به افول گذاشت.
اما امروز ديگر از آن موسيقي نابِ دهه ۵۰ و يا حتي موسيقي قابل قبول و رو به رشد ميانه دهه ۷۰ خبري نيست. نسل بعد از انقلاب موسيقي پاپ كم كار شده و موسيقي پاپ تبديل به يك صنعت پر سود براي تهيهكنندگاني شده تا توليد موسيقي خوب و با كيفيت با ترانههاي مبتني بر انديشه، اصلا جزو معيارهايشان براي سرمايهگذاري نيست و اين سرمايه را به پاي كساني ميريزند كه بتوانند يك شبه آن را با سود كافي بازگردانند؛ حتي نهاد نظارت بر ترانه هم گويي كاركرد خود را از دست داده و واژگاني نظير «موچين» و «ترياك» به راحتي وارد جريان رسمي موسيقي شدهاند و شوربختانه با استقبال هم مواجه ميشوند. سلبريتيها و شاخهاي اينستاگرامي با شركت در اجراهاي صحنهاي اين افراد و تبليغ آنها، باعث قويتر شدن اين جريان خالي از تفكر در موسيقي ميشوند. نوعي از موسيقي كه در نازلترين حالت خود قرار دارد با افرادي كه مشخصا سواد موسيقي ندارند و ترانهسراهايي كه تنها و تنها خود را به رعايت قافيه ملزم ميدانند و هرچه سطحيتر بسرايند با اقبال بيشتري روبهرو خواهند بود.
موسيقي پاپ، امروز بيشتر شبيه يك فستفود بيكيفيت است و تنها كاركردش اين است كه گوش مخاطب را پر كند. خبري از مزه و رنگ و لحظات ناب موسيقايي نيست. سطح موسيقي پاپ تنزل يافته و در اين مورد توانستهايم خيلي زود خودمان را به غرب برسانيم. موسيقي پاپ امروز تبديل به يك صنعتي پر سود شده كه در داخل و خارج از ايران طرفدار دارد، خوانندگاني ظهور كردند كه با نداشتن حتي يك آلبوم رسمي هم ميتوانند بزرگترين سالنها را به راحتي پر كنند. تهيهكنندگاني را داريم كه ميتوانند از معموليترين افراد، خوانندگان پر طرفدار بسازند. تلويزيوني داريم كه وقت را در اختيار همين افراد ميگذارد تا ميان آثار سطحيشان و فردوسي، پل ارتباطي ايجاد كنند و به تفسير آنچه در اتاق فكرشان ميگذرد، بپردازند يا از دلايل موجهشان براي پليبك خواندن بگويند و به شعور ۸۰ ميليون نفر به شكل زنده توهين كنند.
موسيقي پاپ ايران جز بازههاي مهم تاريخي در دهه پنجاه و ميانه هفتاد كه در اوج بوده، همواره سير نزولي داشته اما موسيقي پاپ امروز چه به لحاظ محتواي موسيقايي و چه به لحاظ كلام در نازلترين سطح ممكن قرار دارد و عجيب است كه هيچ كس به اين محتواي بيمايه اعتراض نميكند.