جاي ما در اولين جنگ جهاني(2)
محمد بهشتي
آكيرو كوروساوا، فيلمساز شهير ژاپني در قسمت دوم فيلم سانشيرو سوگاتا كه در سال پاياني جنگ دوم جهاني ساخت، سانشيرو استاد جودو را به تصوير ميكشد كه روزي در سال ۱۸۸۰ هنگام پيادهروي شاهد ضرب و شتم شديد پسربچه گاريراني توسط يك مرد قوي هيكل امريكايي است. استاد جودو كه نميتواند بپذيرد نوجوان به دليل بياحتياطي و تصادف ناخواسته چنين مظلومانه كتك بخورد، بيمقدمه وارد دعوا شده با يك حركت، بيگانه را به دريا مياندازد.
اين ضرب شست چنان بر قهرمان بوكس كه براي مسابقات حرفهاي به ژاپن آمده تحقيرآميز ميشود كه استاد جودو را به دوئل فراميخواند. وقتي به اصرار نماينده كنسول امريكا سانشيرو بالاخره وارد سالن مسابقات ميشود در اولين مواجهه با ميدان موهش و تاريك و پر از فريادهاي گوشخراش مربيان و تماشاچيان و شرطبندهاي رينگ بوكس حيرت ميكند. از آن غريبتر مبارزه مرداني با صورتهاي ورمكرده و خونآلود بود كه به قصد كشت بر سر و تن يكديگر ميكوبند. سرانجام وقتي انكارهاي او در برابر اصرارهاي گاه و بيگاه و لجوجانه طرف بيفايده ميماند، ناچار به رويارويي ميشود.
از طرف ديگر يك رقيب قديمي و استاد كاراته كه از گذشته رنجشي تلخ بابت هتك حيثيتش توسط سانشيرو داشته در اين ميان براي او پيام ميفرستد و وي را به مبارزه ميطلبد. بنابراين استاد جودو ناچار است در دو مبارزه از خود رفع اتهام كند. سانشيرو در هر دو مبارزه پيروز ميشود اما جالب اينجاست كه در ميدان رقابت با امريكايي تا او از پا درنيامده و مثل يك مرده در گوشه رينگ نيفتاده، كار به پايان نميرسد اما استاد كاراته پس از اجراي چند حركت نمايشي و اجراي يك فن از سوي استاد جودو بدون كمترين برخورد خشن فيزيكي تسليم ميشود و به سرآمدي سانشيرو در استادي اعتراف ميكند. در مبارزه دو پهلوان ژاپني، وقوف به كمالات رقيب براي پذيرفتن شكست كفايت ميكند اما قهرمان امريكايي تنها وقتي تسليم ميشود كه مرده باشد.
اين جريان را به ياد داشته باشيد تا كمي هم به ايران بپردازيم. سر هارفورد جونز كه به عنوان سفير كمپاني هند شرقي از سوي انگليسها براي مذاكره درباره جنگ ايران و روس با فتحعلي شاه قاجار راهي تهران بود، خاطرهاي ثبت كرده كه به موضوع ما بيربط نيست. او از جعفر، مترجم حاكم شيراز نقل ميكند كه شاهزاده علاقه زيادي دارد تا روزنامههاي لندن براي او ترجمه شود؛ حتي قسمت آگهيهاي تجاري. روزي لابهلاي خواندن، خبري به ميان آمد كه تعجب شاهزاده را برانگيخت؛ 25 هزار نفر از ارتش 120 هزار نفري ژرمنها در يك عمليات كشته شدند. جعفر ميگفت، حاكم حاضر نبود قبول كند كه اين اتفاق ممكن است. به اين دليل كه پدرش شاه ايران ميتواند 60 هزار اسب به ميدان جنگ بياورد اما در شديدترين و طولانيترين جنگهاي ما هيچگاه كشتهها از 50 تا 100 نفر تجاوز نميكند.
در اروپا از سقوط روم تا قرن پانزدهم يعني به مدت يك هزاره، جنگهاي فئودالي، نبردهايي منقطع و پراكنده و محدود بود كه معمولا در فصل گرم سال درميگرفت. اما پس از آن تمام نظامهاي سياسي درصدد برآمدند ارتش ثابت و حرفهاي تشكيل دهند و جنگ به رويدادي متداوم و يكپارچه بدل شد. موزههاي فراواني كه امروزه در سرتاسر شمال و غرب اروپا براي نمايش آلات و ادوات جنگي قرن پانزدهم وجود دارد، حكايت از تعدد و حجم جنگ و منازعه در آن دوران ميكند. رسالههاي متعددي كه در باب نبرد يا مذمت جنگ بر جاي مانده، نشان ميدهد تقريبا پهنهاي از اروپا نبود كه درگير جنگ يا در سايه تهديد آن نباشد. فرهيختگان خواهان روزي بودند كه اين همه جنگ، خونريزي، شورش، غارت و قتل كه همه جا را به ورطه مصيبت و هلاك افكنده ولي با اين حال همه آن را با جان و دل پذيرايند، روزي به پايان برسد. در قرن هفدهم تنها 4 سال در اروپا بدون جنگ سپري شد. با گسترش دامنه مستعمرات اروپاييان، جنگجويي به تمام قارهها تسري يافت. هر چه اسلحه قدرتمندتر شد، تعداد مشاركتكنندگان در نبرد كاهش اما تعداد كشتگان در جنگ به طور تصاعد هندسي افزايش يافت. تا جايي كه تنها در دو جنگ جهاني و طي كمتر از يك دهه قريب به 100 ميليون نفر كشته شدند.
در واقع برخلاف ماهيت و معنايي كه جنگ در جهان ژاپني، ايراني، هندي، چيني، آفريقايي و... دارد، جنگ در دنياي غربي به يك پروژه تبديل شده كه سرمايهگذاري در آن سودده است و هر چند حرفهاي خطرناك بود اما پردرآمد و قدرتساز به شمار ميرفت. بنابراين جمعيت فراواني از قبل آن ارتزاق ميكنند و منفعت خود را در تداوم آن ميجويند. اين است كه رييسجمهور فرانسه در مراسم صدمين سالروز پايان جنگ جهاني اول از عبارت «جنگيدن براي صلح» استفاده ميكند زيرا در ذهنيت غربي صلح چيزي جز «نه جنگ» يا «توازن مسلحانه» نيست.
ادامه دارد...