ما ايرانيان در بوته نقد
جعبه سياه خلقيات ما
جلسه نقد و بررسي كتاب ما ايرانيان نوشته مقصود فراستخواه با حضور محمدعلي حسينزاده و صالح زماني و به همت انجمن علمي دانشكده اقتصاد و علوم سياسي دانشگاه شهيد بهشتي برگزار شد. در اين نشست مقصود فراستخواه با ارايه گزارشي از كتاب ابراز كرد كه اين پژوهش محصول مباحثي است كه سالهاي ۸۶ تا ۸۸ صورت گرفته است. فرض اصلي اين بوده كه موضوعي با عنوان «شخصيت ملي ايرانيان» بحثبرانگيز است و ميتواند خود را در قامت يك مساله اجتماعي نمايان كند. وي در ادامه به تبارشناسي موضوع پرداخت و از محدوديتهاي روششناختي در كنار فهم خلقيات ايراني سخن گفت. فراستخواه با مروري بر فصول كتاب، به طرح مساله، ادبيات تحقيق، مروري بر مدخلهاي خلقيات ايراني و رويكردهاي نظري اشاره كرد. وي در ذيل نظريه بازي از بازي زرنگي و بازي بياعتمادي در ميان ايرانيان ياد كرد كه چگونه اين بازيها بر خلقيات ايراني تاثير ميگذارند. همينطور به موضوع «ممهاي فرهنگي و اجتماعي» در ميان ايرانيان توجه كرد كه مشخص نيست از كجا وارد فرهنگ ايراني شدهاند. در پايان نيز به رد مساله ذات باورانه و تقليلگرايانه در موضوع خلقيات ايرانيان اشاره كرد و از آنها با عنوان اصول پژوهشي اين اثر ياد كرد.
محمدعلي حسينزاده، عضو هيات علمي دانشگاه شهيد بهشتي، درباره كتاب و موضوع خلقيات ايراني به ارايه انتقادات خود پرداخت. از ديدگاه وي، اين موضوع سابقه طولاني دارد كه عمدتا با نگاه منفي به خلقيات ايراني همراه شده است. مجموعه آثار نوشته شده در حوزه اين موضوع داراي كاستيهايي مانند توجه زياد به تودههاي مردم، كليگويي و عدم ارجاع به مستندات آماري، فقدان پشتوانه نظري، عدم توجه به تغييرات فرهنگي و همينطور تقليلگرايي به يك عامل هستند. وي اثر فراستخواه را داراي دغدغه و علاقهمندي توصيف كرد و در عين حال به برخي ابعاد آن انتقاداتي را وارد نمود. از نگاه وي، اين كتاب تلاش كرده است تا جنبه تئوريك به خود بگيرد و از عاميانه بودن فاصله بگيرد اما به دليل تعدد نظريهها، از انسجام كافي برخوردار نيست. وي در نقد ديگري به فقدان ارتباط منطقي ميان علت و معلولها در زمينه ظهور خلقيات اشاره كرد و به مجموعه حجم گسترده صفات منفي در خلقيات ايراني با ديده ترديد نگريست.
منتقد بعدي، صالح زماني، پژوهشگر جامعهشناسي سياسي و استاد دانشگاه، در ابتدا به ويژگيهاي منحصر به فرد اين اثر پرداخت. از ديدگاه وي مساله خلقيات موضوع جدي و پيچيدهاي است كه اين جديت تا به امروز در كمتر اثري ديده شده است. وي به پنجرههاي جديدي در فهم و تبيين تاريخ ايراني اشاره كرد كه اين كتاب زمينهساز اصلي آن بوده است. ازجمله اين پنجرهها امكان فهم رخدادهاي تاريخي سرنوشتسازي مثل انقلاب مشروطه، جنبش ملي شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامي از طريق فهم خلقيات ايراني است. وجه تمايز اين اثر با آثار برجسته پيشين از مهندس بازرگان يا مرحوم جمالزاده دقيقا در همين موضوع نهفته است. آثار پيشين فاقد ارايه بينشهاي پژوهشي بودند در حاليكه كتاب فراستخواه اين بينش را به سهولت دراختيار پژوهشگران قرار ميدهد. زماني به الگوسازيهاي منسجم اين كتاب اشاره كرد و ترجيح داد به جاي اشاره صريح به انتقادات، صرفا به چند حاشيه در باب اين اثر اشاره كند.از نگاه وي، عمده آثار در حوزه خلقيات ايراني، فاقد مساله جامعهشناختي هستند و بيشتر به ريشهها و عوامل ظهور اين خلقيات توجه ميكنند. هنر اثر فراستخواه اين بوده است كه وجود پديدهاي به عنوان خلقيات ايراني را براي ما به اثبات ميرساند اما به نظر ميرسد اين اتفاق كافي نيست. ما بايد همزمان به مساله و پيامدهاي جامعهشناختي خلقيات ايراني نيز توجه كنيم. براي مثال بايد ببينيم كه پيامد خلقيات منفي از قبيل (دورويي، دروغگويي، بياعتمادي يا شلختگي و بينظمي) در روند كسري/ انباشت سرمايه اجتماعي در ايران چه چيزهايي بوده است؟ به عبارتي هنوز به تحولات جعبه سياه خلقيات ايراني پي نبردهايم. مساله ديگر در حوزه استفاده غيردقيق از واژه ايرانيان است. ما بايد بدانيم وقتي از ايرانيان سخن ميگوييم دقيقا از چه كساني حرف ميزنيم؟ زمينههاي قومي و مذهبي ايرانيان بسيار متفاوت است و اين تفاوت در خلقيات آنها تاثيرگذار است. از طرفي به بازه زماني مورد مطالعه نيز دقت چنداني نكردهايم. ايرانيان عصر مشروطه و عصر حاضر احتمالا تفاوتهاي جدي در خلقيات دارند و نميتوانيم آنها را در يك سبد زماني ارزيابي كنيم. به همين دليل است كه ساخت دولت مدرن در ايران عصر پهلوي با عصر حاضر متفاوت است. همينطور چارچوب نوسازي از بالا هم همين وضعيت را دارد چراكه خلقيات ايراني امري ثابت و ايستا نيست.موضوع مهم ديگري كه در اين كتاب به چشم ميخورد غلبه روح و منطق شرقشناسي بر فهم خلقيات ايراني است. زماني در اين رابطه بيان داشت كه طي دو سده گذشته ايرانيان بيش از آنكه خود را بشناسند، مورد شناسايي قرار گرفتهاند و ديگران آنها را شناختهاند. اين شناخت هم چندان مطلوب نبوده است و اين ديگريها عمدتا هر آنطور كه دوست داشتند شخصيت ايراني را مورد شناسايي قرار دادند و نه صرفا آنطور كه در واقعيت وجود دارد. نبايد از برخي اغراقگوييهاي مستشرقين نيز غافل شد و بايد در اين زمينه از آموزههاي ادبي و تاريخي ايرانيان در شناخت شخصيت ايراني بيشتر بهرهبرداري كرد. در پايان وي به ضرورت يافتن راهحلها در زمينه خلقيات ايراني اشاره كرد. از نگاه او مساله خلقيات به اندازه كفايت فربهسازي شده است و بايد بيش از هر زمان ديگر به راهحلها فكر كرد. بخشي از ناكاميها در رسيدن به راهحلها مربوط به چالشهاي روششناختي اين موضوع در زمينه اندازهگيري خلقيات است.