صداي زنگ تلفن ارنست همينگوي
سيدجواد رسولي
سال ۱۹۲۷ است. آقا و خانم همينگوي به پاريس آمدهاند و در يك اتاق كوچك جا گرفتهاند. تازه چند ماه از ازدواجشان گذشته و وقتي عكاس دارد از اين زوج جوان در آن اتاق عكس ميگيرد، هر دو نفر دارند به دست او كه دارد روي هوا تكانش ميدهد، نگاه ميكنند. نگاه پائولين فايفر (دومين زن همينگوي) عمق بيشتري دارد. جوري است كه انگار علاوه بر اينكه احساس خوشبختي ميكند، حوالي دست عكاس يك چيزي را ديده كه با آن حس خوشبختي خيلي سازگار نيست.
صداي زنگ تلفن | سال ۱۹۳۷ است. هر دوي آنها در اسپانيا هستند و پائولين ميداند كه ارنست همينگوي رابطه تازهاي را شروع كرده. ميتوانيم تصور كنيم كه ياد خودش ميافتد وقتي 10 سال پيش در همين اسپانيا ناگهان وارد زندگي هدلي و ارنست شد و بعد جاي هدلي را به عنوان زن ارنست همينگوي گرفت. سه سال ديگر در كشمكش و تلاش براي نجات دادن زندگي مشتركشان ميگذرد و سرانجام سال ۱۹۴۰ از هم جدا ميشوند. پائولين به همراه دو پسرش گرگوري و پاتريك به امريكا برميگردد. با پاتريك كاري نداريم اما گرگوري دچار يك مشكل هويتي است.
صداي زنگ تلفن | سال ۱۹۵۱ است. گرگوري كه حالا بيست ساله شده در يك شب آخر هفته توسط پليس دستگير ميشود. جرم: حضور در دستشويي زنانه سينماي اين شهر كوچك كه حرف در آن به سرعت ميپيچد. پائولين كاتوليك است. براي ازدواج ارنست را هم مجبور كرده بوده كاتوليك شود. در جنگهاي داخلي اسپانيا درست برعكس همينگوي كه طرفدار جمهوريخواهها بود، از ناسيوناليستها حمايت ميكرد. حالا برايش خبر آوردهاند كه گرگوري آبروريزي به بار آورده است، آن هم در وست كي با ۲۵ هزار نفر جمعيت كه اغلب مثل خودش محافظهكارند.
صداي زنگ تلفن |پائولين گوشي را برميدارد. ارنست پشت خط است. ما دقيقا نميدانيم چه صحبتي بينشان رد و بدل شده. آيا درباره آبروريزي دستگير شدن گريگوري است؟ اما نتيجه اين مكالمه را ميدانيم. پائولين روي زمين ميافتد. دچار شوك شده است. او را به بيمارستان ميبرند. كمي بعد ميميرد. سالها بعد گرگوري كه پزشك شده گزارش كالبد شكافي مادرش را بازخواني ميكند. توموري در يكي از غدد آدرنال او بوده. تماس تلفني آقاي همينگوي باعث ميشود تومور مقادير زيادي آدرنالين ترشح كند و اين باعث تغيير شديد در فشار خون ميشود و پائولين را به شوك ميبرد. دليل مرگ: تماس تلفني ارنست همينگوي. عكاس هنوز دارد دستش را تكان ميدهد تا توجه آقا و خانم همينگوي جوان را به خود جلب كند. پائولين صداي زنگ تلفني را ميشنود. تلفن كجاست كه او نديده؟ شايد پشت سر عكاس كه دست چپش را بالا نگه داشته. هر چند كه يادش نميآيد پيشتر در اتاق تلفني ديده باشد.