رو در و ديوار اين شهر همش از تو يادگاره. . .
اميرحسين صمدي/ «اميدي به زنده ماندن نداشتيم. مرگ را ميديديم. بچهها توسط بيسيم شهادتنامه خود را ميگفتند و يك نفر پشت بيسيم يادداشت ميكرد. صحنه خيلي دردناكي بود. بچهها ميخواستند شليك كنند، گفتم: ما كه رفتني هستيم، حداقل بگذاريد چند تا از آنها را بزنيم، بعد بميريم. تانكها همه طرف را ميزدند و پيش ميآمدند. با رسيدن آنها به فاصله
صد و پنجاه متري دستور آتش دادم. چهار آرپيجي داشتيم. با بلند شدن از گودال، اولين تانك را بچهها زدند. دومي در حال عقبنشيني بود كه به ديوار يكي از منازل بندر برخورد كرد. جيپ فرماندهي پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت. با مشاهده عقبنشيني تانك، بلند شدم و داد زدم: اللهاكبر، اللهاكبر... حمله كنيد؛ كه دشمن پا به فرار گذاشته بود.»
گوشهاي از خاطرات سردار شهيد محمد علي جهانآرا، از وقتي كه اين شهيد را شناختم در اين فكر بودم كه مقالهاي از ايشان در روزنامه و نشريات بخوانم تا بيشتر بشناسمشان. ولي كم بود. حالا بزرگ شدم و در اين مقاله گوشهاي از زندگي اين شهيد بزرگوار را روايت ميكنم.
محمدعلي جهانآرا، در سال ۱۳۳۳ در خانوادهاي تهيدست، ولي با ايمان در خرمشهر ديده به جهان گشود.
او همچون ساير اعضاي خانواده خويش، عشق فراواني به خاندان
عصمت و طهارت داشت. جهانآرا از ۱۵ سالگي به صف مبارزه بر ضد طاغوت پيوست و در سال ۱۳۴۹، به عضويت گروه حزبالله خرمشهر درآمد و پابه پاي افراد اين گروه، تلاش وسيعي را در براندازي رژيم پهلوي آغاز كرد. محمد جهانآرا از بزرگ مرداني بود كه نقش بسيار مهمي در تشكيل سپاه پاسداران خرمشهر ايفا كرد. او پس از تشكيل سپاه خرمشهر، به مبارزه خويش با عوامل استكبار و منافقان سرعت بيشتري بخشيد و با عوامل مزدوري كه از خارج مرزها تحريك و تغذيه ميشدند، مردانه جنگيد.
جهانآرا با ابراز لياقت خود در اين راه، به فرماندهي سپاه خرمشهر منصوب شد و در اين سمت، بسياري از توطئههايي را كه بر ضد نظام اسلامي طراحي ميشد، خنثي كرد. فداكاري و از جانگذشتگي اين سردار شهيدْ در جريان رزم خونين خرمشهر زبانزد همگان و نام او، تداعيكننده استقامت و پايداري در برابر تجاوز بعثيان بود. وي در جبهههاي نبرد به ويژه در سنگرهاي گرم آبادان و خرمشهر، ضربههاي كمرشكن بر متجاوزان بعثي وارد كرد. تلاش، مجاهدت، استقامت، صبر، پايداري و از همه مهمتر فرماندهي خردمندانه او، در پيروزي بر دشمن متجاوز نقش عمدهاي داشت.
با شروع جنگ تحميلي و تجاوز رژيم مزدور صدام بر ضد جمهوري اسلامي ايران، و حمله وحشيانه ارتش بعث به خرمشهر، سپاه پاسداران خرمشهر به فرماندهي شهيد جهانآرا، استوار و جان بر كف در برابر دشمن مقاومت كرده، حماسهاي ماندگار آفريدند.
يك سال حضور مداوم شهيد جهانآرا در جبهه نبرد، از وي متفكري نظامي و برنامهريز در ميدان جهاد ساخته بود. از اين رو، در اوايل سال ۱۳۶۰ با حفظ سمت فرماندهي سپاه خرمشهر، به سمت فرماندهي سپاه پاسداران اهواز و سرپرستي ستاد منطقه هشت سپاه منصوب شد. بدين ترتيب، دور تازهاي از فعاليتهاي رزمي شهيد جهانآرا آغاز شد و آن شهيد عزيز، براي پاسداري از ارزشها و دستاوردهاي نظام و انقلاب، بيش از پيش همت گماشت.
نام «خونين شهر» براي هميشه در تاريخ پرافتخار اين سرزمين با رشادتهاي دلاورمرداني چون جهانآرا ميدرخشد. خرمشهر مظهر مبارزه، فداكاري، ايثار و از خودگذشتگي جواناني است كه چون شمع سوختند تا ارزشهاي انقلاب زنده بماند.
پدر ايشان در اين باره ميگويد: «محمد جهانآرا با ديگر سپاهيان هيچ فرقي نميكرد و عنوان فرماندهي مطرح نبود...».
شهيد جهانآرا از خودنمايي، تظاهر و شهرت طلبي گريزان بود. شهيد
محمد جهانآرا، مرد فضيلت و تقوا و نمونهاي از مردان خدا بود. او از نظر فروتني در مرتبهاي عالي قرار داشت و براي ديگران احترام و ارزش فراواني قايل بود و براي رزمندگان سپاه خرمشهر و اهواز، پدري مهربان و شايسته به شمار ميآمد. براي خدا سخن ميگفت و پيوسته به ياد خدا بود.
هشتم مهرماه سال ۱۳۶۰ در حالي كه سرداران و سربازان فاتح ارتش اسلام پس از رزمي بي امان با بعثيان متجاوز، با سرافرازي از جبهه نبرد حق عليه باطل بر ميگشتند، هواپيمايي كه اين عزيزان را به تهران ميآورد، درحوالي كهريزك دچار سانحه غمانگيزي گشته و سقوط كرد.
در اين حادثه، علاوه بر شهيد شدن تعدادي از رزمندگان اسلام، فرمانده سرافراز و نامور سپاه خرمشهر، محمد علي جهانآرا به همراه چهار سردار بزرگ اسلام سرلشكر فلاحي جانشين رييس ستاد مشترك ارتش، سرتيپ نامجو وزير دفاع، سرتيپ فكوري جانشين رييس ستاد مشترك ارتش و شهيد يوسف كلاهدوز قائممقام فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به شهادت رسيدند. ياد همه شهداي انقلاب اسلامي گرامي و نامشان پررهرو باد.
ترانه ممد نبودي
نوحهاي كه بر دل تمام ايران نشست. دلنوشته سرباز دل سوخته جهانآرا، دوست و همرزم او جواد عزيزي: «در خرمشهر بوديم كه خبر رسيد محمد شهيد شده. اول مثل يك خواب بود يا يك شوخي ولي شرايط اون موقع شوخي بردار نبود. غم و اندوهي تمام بچههارو فرا گرفت. عين ظهر عاشورا شده بود. نتونست باشه عمليات بيت المقدس رو ببينه كه خرمشهر آزاد شد. سال بعد داشتيم ميرفتيم به اولين سالگرد شهيد جهانآرا، تو راه يكي از بچهها گفت يه نوحهاي بگو رفتيم سر مزار بخونيم. همون جا دو بيت شعر روي يكي از نوحههاي قديمي جنوبي گفتم كه بعدها غلام كويتيپور خواندش و چند بيت ديگر هم بهش اضافه كردم، نسخهاي كه الان موجوده نسخه آخرش هست با صداي غلام كويتيپور.»
ممد نبودي ببيني شهر آزاد گشته
خون يارانت پر ثمر گشته
ممد نبودي ببيني شهر آزاد گشته
خون يارانت پر ثمر گشته
آه و واويــــلا... كو جهانآرا
نور دو چشمان تر ما