درباره «تابوتهاي دستساز» از «ترومن كاپوتي»
نويسنده رمانهاي مستند
بهاره ارشد رياحي/ نويسنده تابوتهاي دستساز را ميتوان يكي از مشهورترين و موفقترين نويسندگان داستانهاي معمايي و گزارشهاي رئاليستي ژورناليستي - جنايي در دهه دوم قرن بيستم دانست. ترومن استركفوس پرسونز معروف به ترومن كاپوتي -۱۹۸۴ تا ۱۹۲۴- متولد نيو اورلئان امريكا، در 17 سالگي ترك تحصيل و شروع به همكاري با مجله نيويوركر كرد. زندگينامه نويسش جرالد كلارك علت افسردگي و در نهايت مرگ زودهنگام او را زمان طولاني تحقيق و خستگي ناشي از كار سنگين ميداند. ترومن كاپوتي سبك شخصي خود را با نام رمان غيرداستاني ابداع كرد. در سال ۱۹۴۵ اولين مجموعه داستان كوتاه خود را با عنوان «ميريام» در مجلهاي منتشر كرد كه براي او جايزه ادبي «اُو هنري» را به ارمغان آورد. برخي رمانهاي كاپوتي را، به دليل استفاده از گزارشات واقعي و ژورناليستي، در زمره رمانهاي مستند قرار ميدهند. همين امر، نشاندهنده قابليت بالاي اين داستان در تبديل به فيلم است. از علتهاي ديگري كه پتانسيل تبديل اين داستانها به فيلمنامه را بالا ميبرند، وجود ديالوگهاي قوي و موجز است كه قابليت استفاده در فيلمنامه را با كمترين تغييرات دارند. كاپوتي همچنين استاد فضاسازي و توصيفهاي تصويري با جزييات دقيق است و به دليل عدم ذهنيتگرايي داستاني و عملگرايي شخصيتها، مخاطب ميتواند در همان لايه ظاهري به راحتي با داستان ارتباط برقرار كند. از آنجايي كه نويسنده اين رمان، يك خبرنگار بوده، نگارش داستان، از اصطلاحات و آرايههاي سخت فهم ادبي خالي است. نوع تعليقي كه كاپوتي در داستانهايش استفاده ميكند به دليل شبيه بودن به داستانهاي واقعي كه خود او از نزديك با آنها رو به رو شده، قابل باور و دلهرهآور است. همچنين به دليل نزديك شدن به شخصيتهاي داستاني و وقايع، بيشتر اوقات وقايع بازدارنده محيطي را هم در داستان دخيل ميكند. مثلاً در قسمتي از داستان شخصيت اصلي كه خود اوست، با كارآگاه قهر ميكند و به دليل دوري او از ماجرا نوعي تعليق كه خاص خود اوست پديد ميآيد. شخصيتپردازي داستانهاي كاپوتي حرفهاي و قابل قبول است و البته پتانسيل سينمايي داستانهايش هميشه بالاتر از جنبههاي ادبي آن قرار ميگيرد. از نظر شيوه نگارش و شباهت لحن و ويژگيهاي نثر داستاني، كاپوتي را با ارنست همينگوي مقايسه ميكنند. تابوتهاي دستساز، خوشخوان و روان و پرتعليق است. نويسنده با جملههاي كوتاه و توصيفهاي ساده و ديالوگهاي روان مخاطب را با خود همراه ميسازد. حضور خود نويسنده به عنوان شخصيت اصلي و راوي داستان نيز بر اين همراهي و نزديكي ميافزايد. اين داستان نيز با مورد توجه قرار گرفتن از سوي ريموند چندلر و بيلي وايلدر تبديل به يك فيلمنامه اقتباسي با اين عنوان شد و يكي از شاهكارهاي سينماي كلاسيك جهان نيز بر اساس آن ساخته شد. راوي داستان خود نويسنده -ترومن كاپوتي- است كه به اختصار در طول داستان ت. ك. ناميده ميشود. وي در پي شنيدن خبر يكسري جنايات زنجيرهاي از يكي از دوستان قديمياش به نام جيك، كه كارآگاه مسوول اين پرونده است، به شهر محل حادثه ميرود تا از نزديك حوادث مشابه و سير حدس و گمانهايي را كه در فضاي مشوش و پر ترديد و دلهره شهر بر سر زبانهاست دنبال كند. در تمام اين جنايتها، امضاي قاتل به چشم ميخورد؛ قاتل قبل از به قتل رساندن مقتولين، آنها را انتخاب ميكند و براي آنها تابوت دستسازي ميفرستد... نويسنده به اين نتيجه ميرسد كه اين قتلها با نقشه قبلي صورت گرفتهاند و سناريوي قتلها را همراه با دوست كارآگاه خود دنبال ميكند. مظنون اصلي اين حوادث، فردي است به نام رابرت كوئين كه به خاطر مساله آبرساني از رودخانه به مزارع همسايه، مجبور شده بخشي از زمينها و آب مصرفياش را به آنها واگذار كند. پس از اين شكست از آنها كينه دارد و يكي يكي، با فرستادن تابوتهاي دستساز، به آنها اعلام ميكند كه نفر بعدي آنها هستند. نقطه اوج داستان آنجاست كه نويسنده و دوست كارآگاهشان با قاتل احتمالي اين جنايات، طرح دوستي ميريزند تا از نزديك او را زيرنظر بگيرند. در طول ديالوگهاي داستاني، مخاطب مرتب با اين ترديد دست و پنجه نرم ميكند كه آيا كوئين كه نويسنده و كارآگاه او را قاتل ميدانند، واقعاً دست به اين جنايات زده يا بيگناه است؟ بار درام و عاطفي داستان با فرستاده شدن تابوت دست ساز براي نامزد جيك به اوج خود ميرسد.