بازخواني آخرين نوشتار ريچارد هاس
خاورميانه جديد، بدون امريكا
محمدجواد ظريف در بخشهاي ديگري از اين گفتوگو به توييت جديد ريچارد هاس، رييس شوراي روابط خارجي امريكا مبني بر اينكه به خاورميانه پساامريكا خوش آمديد، اشاره كرده و تاكيد ميكند كه به باور وي خاورميانه بدون امريكا نخواهد بود و دنياي پساغربي دنياي ضدغربي و دنياي غيرغربي نيست. محمدجواد ظريف در ادامه با اشاره به تجربيات چند سال اخير در سوريه، يمن، عراق و... ميگويد كه امريكا و غرب نميتوانند خاورميانه را تقسيم و بين خودشان تصميمگيري كنند. ريچارد هاس كه توييت وي در چند روز اخير مبناي تحليلهاي بسياري درباره راهبرد امريكا در خاورميانه به خصوص پس از اعلام تصميم دونالد ترامپ، رييسجمهور امريكا براي خارج كردن سربازان امريكايي از سوريه شده قريب به يك سال ماه پيش در نوشتاري تحليلي به بررسي مختصات خاورميانه بدون امريكا پرداخته و نوشته بود كه عصر تسلط امريكا در خاورميانه پايان يافته و دوراني جديد در تاريخ معاصر اين منطقه آغاز شده است. به گفته هاس آينده اين منطقه توسط بازيگراني جديد و قدرتهاي جديدي كه براي نفوذ و حاكم شدن بر آن به رقابت ميپردازند، شكل خواهد گرفت. زماني كه ريچارد هاس به تحليل چرايي شكلگيري خاورميانه بدون امريكا پرداخت بسياري با شك و ترديد به اين ايده وي نگاه كردند و برخي آن را با توجه به قدمت حضور امريكا در منطقه، غيرمنطقي خواندند.
ديپلماسي تنها گزينه است
ريچارد هاس در توضيح دليل طرح ايده خاورميانه بدون امريكا نوشت: واشنگتن مجبور است بيشتر به ديپلماسي متكي باشد تا نيروي نظامي. 50 سال بعد از پايان استعمار و كمتر از 20 سال پس از پايان جنگ سرد، دوران سلطه امريكاييها در خاورميانه يعني چهارمين دوره سلطه يك نيروي خارجي در تاريخ اين منطقه پايان يافته است. عصر آتي خاورميانه حكايت از آن دارد كه نيروهاي فرامنطقهاي تاثير نسبتا ضعيف در آن دارند و نيروهاي منطقهاي برتري را در دست خواهند گرفت و اين بازيگران منطقهاي كه به قدرت
ميرسند خود را به تغيير وضعيت موجود متعهد
ميدانند. شكل دادن خاورميانه جديد از خارج امري بس دشوار خواهد بود، ولي اين امر به موازات كنار آمدن با آسيايي پويا چالش اصلي سياست خارجي امريكا براي دهههاي آتي خواهد بود.
رييس شوراي روابط خارجي امريكا در نوشتار فوق با بيان اينكه خاورميانه عصر پنجم هنوز در حال شكل گيري است، نوشت: اين دوران قطعا پايان عصر امريكايي خواهد بود البته كه ايالات متحده به نفوذ بيشتر در منطقه نسبت به ساير قدرتهاي خارجي ادامه ميدهد. اما نفود آن از آنچه قبلا بوده، كمتر ميشود. اين آسيبپذيري رو به افزايش خاص مجموعه گستردهاي از نيروهاي داخلي و خارجي و محدوديت ذاتي دولت امريكا (حدود ماندگاري قدرت امريكا) و نتايج انتخابهاي سياسي امريكا را منعكس ميكند. ايالات متحده به طور فزايندهاي به سياست خارجيهاي ديگر اعتراض خواهد داشت. اتحاديه اروپا كمك كمتري را به عراق خواهد كرد و همچنين مخالف فشار آوردن بر ايران است. در اين تركيب جديد، روسيه در مقابل تحريم ايران مقاومت ميكند و به دنبال فرصتي براي نشان دادن استقلال و وابسته نبودنش به امريكا ميگردد. هر دو كشور چين و روسيه خود را از تلاشهاي امريكا براي ارتقاي وضعيت سياسي در كشورهاي غيردموكراتيك در خاورميانه كنار ميكشند.
ايران يكي از دو كشور قدرتمند
ريچارد هاس در ادامه اين نوشتار نوشته بود: ايران يكي از دو كشور قدرتمند در منطقه خواهد بود. آنهايي كه ايران را در نقطهاي از تغيير و تحول عظيم داخلي ديدهاند، اشتباه كرده بودند. ايران از ثروت زيادي بهرهمند است و قدرتمندترين بازيگر خارجي در عراق محسوب ميشود و نفوذ قابل توجهي را بر حماس و حزبالله دارد. ايران يك قدرت امپراتوري ديرينه است، با بلندپروازيها و تصورات و نيروهاي بالقوه خود، اهداف خود را به واقعيت تبديل مي كند.ريچارد هاس در بخش پاياني اين نوشتار مفصل به تبيين راهكارهاي پيش روي دولت امريكا در تركيب خاورميانه جديد پرداخته و نوشته بود: سياستمداران امريكايي بايد از دو خطا جلوگيري كنند و در عين حال دو فرصت را غنيمت بشمارند. اولين خطا اتكاي بيش از حد به نيروي نظامي است. ايالات متحده با هزينه هنگفتي كه در عراق پرداخته اين درس را فرا گرفته كه نيروي نظامي نوشداروي همه دردها نيست. همچنين انجام حمله پيشدستانه عليه تاسيسات هستهاي ايران هم نميتواند خوب باشد. حمله نظامي به ايران يقينا موجب افزايش قيمت نفت به سطوح جديدي خواهد شد و احتمال بروز بحران در اقتصاد بينالملل و ركود اقتصاد جهاني ميشود. به دلايل فوق استفاده از نيروي نظامي ميتواند آخرين تير تركش دولت باشد. اشتباه دوم آن است كه امريكا به منظور آرام كردن منطقه به دموكراسيسازي متكي باشد. دموكراسي تنها راه چاره براي حل تروريسم نيست ولي شواهد كنوني بر آن دلالت ميكند كساني كه در كشورهاي دموكراتيك تمامعيار رشد كردهاند نيز در مقابل جاذبه افراطگرايي محو شدهاند. اما از ميان فرصتها، اولين (مهمترين آن) دخالت بيشتر در مسائل خاورميانه از طريق غيرنظامي است. راجع به عراق، امريكا نبايد فقط به جابهجايي نيروها و آموزش پليس و ارتش محلي بسنده كند. امريكا بايد جايگاهي براي همسايگان عراق (مخصوصا تركيه و عربستان سعودي) و طرفهاي ذينفع ديگر در نظر بگيرد. بنابراين انجام اين كار، لزوما به حساب آوردن دو كشور ايران و سوريه را نيز ميطلبد. سوريه ميتواند بر حركات مبارزان داخل عراق و نيروهاي نظامي داخل لبنان تاثير بگذارد و به همين خاطر بايد استراتژي بستن مرزهايش را در ازاي منفعتهاي اقتصادي (از دولتهاي عرب، اروپا و امريكا) و تعهد ازسرگيري مذاكرات بر سر موضع بلنديهاي جولان متقاعد كرد. ايران مورد مشكلتري است. اما از آنجايي كه اميد به تغيير رژيم در تهران آن هم در كوتاهمدت وجود ندارد، حملات نظامي در مقابل تاسيسات هستهاي در ايران خطرناك و بازدارندگي آن نامعلوم و نامشخص است. بنابراين ديپلماسي بهترين گزينه قابل دسترسي براي واشنگتن است. فرصت دوم شامل مصونسازي خود امريكا از بيثباتي در منطقه تا حد ممكن است. اين به معني محدود كردن مصرف نفت امريكا و وابستگي امريكا به منافع انرژي خاورميانه است، اهدافي كه با كاهش تقاضا ميتواند به بهترين نحو حاصل آيد. همچنين واشنگتن بايد گامهاي ديگري را در جهت پايين آوردن تبليغات عليه تروريسم بردارد.
(ترجمه سخنان ريچارد هاس: ليلا رهبري)