تختي با مرگ تختيتر شد
وحيد جعفري
امروز 17 دي ماه 51 سال از مرگ غلامرضا تختي ميگذرد؛ مرگي كه حكم تولدي دوباره براي جهانپهلوان داشت و هرچه از آن گذشت تختي، تختيتر شد. در تمام اين سالها بسيار از تختي شنيده و خواندهايم. رد پاي او را در سياست، هنر، ورزش، فرهنگ، مسائل اجتماعي و ديگر زمينهها و حوزهها ديدهايم؛ اما همچنان او را بيشتر از هر چيز به خاطر منش انسانياش دوست داشته و ستودهايم. چيزي كه از او جهان پهلوان ساخت، پهلواني و انسانيت كه تمام دغدغهاش بود و مردم و سرزمينش را بيشتر از هر چيز ديگري دوست ميداشت.
غلامرضا تختي اگر زنده بود حالا 88 سال سن داشت و اين سوال پيش ميآمد كه اگر آقا تختي از دنيا نرفته و بين ما بود، حالا چه ميكرد و كجا بود؟ اين سوال شايد در ظاهر ساده و پيش پا افتاده باشد؛ اما اگر كمي در اين موضوع دقيق شويم كه پرسش فوق در چه دوره و زمانهاي و درباره چه فردي مطرح ميشود، نميتوان به اين سادگيها به آن جواب داد. پرسشهاي زيادي درخصوص تختي وجود دارد؛ اما همچنان مهمترين و كليديترين پرسش درباره مرگ او است كه چرا و چطور رخ داد و دليل يا دلايل آن چه بود؟ اگر ما تختي بوديم به چه دليل ممكن بود به قتل برسيم يا دست به خودكشي بزنيم؟ بود و نبود تختي چه سود و زياني داشت و به نفع يا ضرر چه كسي يا گروهي بود؟
با اين فرض كه غلامرضا تختي دست به خودكشي زده و در اين دوره بيشتر از هر دورهاي نيز به آن اشاره شده، اين پرسش مطرح ميشود كه انگيزه او از اين كار چه بوده و چه دليلي براي اين كار خود داشته است؟ شايد بتوان اين جمله را از زبان جهان پهلوان مطرح و دلايل مرگ او را در آن جست و جو كرد: «من تختيام و حالا كه تختي هستم، بايد چيزهايي كه به تختي نسبت داده ميشود را دارا باشم و انجام دهم، پس حالا كه نميتوانم آن كارها را انجام دهم يا نبايد باشم يا اگر باشم ديگر تختي نيستم، پس بايد انتخاب كنم و انتخاب من تختي ماندن است ولو به قيمت نبودنم تمام شود؛ چرا كه مردم آن تختي را دوست دارند و ميخواهند نداشتههاي خود را در داشتههاي او جستوجو كنند.»
در واقع اين جمله نماينگر اين موضوع است كه اگر تختي امروز در بين ما بود، كجا بود و چه ميكرد و اينكه او در آن دوران به سمت مرگ سوق داده شد، حال اين مرگ چه خودكشي بوده باشد، چه قتل!