درباره آخرين ساخته لارس فون تريه
آن خانه كه جك ساخت
محمدحسن خدايي
همچنان به نظر ميآيد كارگردان صاحب سبكي چون فون تريه، به خشونت به عنوان نوعي امكان رستگاري و زدودن پلشتيهاي اين جهان در حال زوال، نظر دارد؛ جهاني يادآور ساحت زيباشناسانه كه كييركگارد آن را در مقابل ساحت اخلاق صورتبندي كرد. فريدريك جيمسون كار نقد را يافتن «ناخودآگاه سياسي» هنرمند ميداند، وظيفه نقد ميتواند اين باشد كه موضع سياسي هنرمندان را افشا كرده و مواجهه با رويكردهاي سياسي اثر را مهيا كند. فيلم آخر فون تريه، با بازنمايي خشونت در فرم زيباشناسانه، تمناي پاك كردن جهان از ميانمايگان است. يادآور آرزوها و استراتژي ناسيونال سوسياليستهاي آلماني. همچنانكه فون تريه با الهياتي كردن روايت فيلم، با ارجاعتي كه به كتاب دانته و سنت اديان ابراهيمي ميدهد، خشونت را در نسبت با الهيات مسيحي بازتاب ميدهد. حتي نمايش ماترياليستي امر قدسي و تعين بخشي به ملكوت پروردگار در انتهاي فيلم، نوعي عرفيسازي جهان پس از مرگ است براي برگزيدگان فنا شده. از منظر فونتريه، پادافره شخصيتي چون جك، نه عدالت اين جهاني كه فروافتادن در آتش سوزان جهنم الهي است، بيآنكه پليس و دولت يا همان مراجع اقتدار دنياي مدرن و حافظان نظم موجود، امكان آن را بيابند كه شخصيت خطاكار فيلم را در يك دادگاه اين جهاني، به دست عدالت كيفري بسپارند.
فون تريه، داستانگوي قهاري است اما ناخودآگاه سياسي پر ابهامي دارد. تصاوير عظمت دوران باستان و زوال آن در دوران مدرن، با ارجاعي كه به نام آوران تاريخ همچون هيتلر، استالين و مائو ميدهد، تلاشي است در ستايش مردان برگزيدهاي كه با هوش، اراده و البته شانس منطق جهان را تغيير داده و تاريخساز شدند. كنشورزي «جك» يا همان شخصيت اصلي فيلم در به قتل رساندن آدمهاي معمولي و تحقير آنان به عنوان موجوداتي معمولي، ترسو و احمق، گرايشي است به ستايش مردان با عظمت تاريخ كه از ميانمايگي بيزار بوده و ميل آن دارند كه جهان را از آلودگي و تباهي برهانند. از اين منظر افراد عادي جامعه، فقط اعدادي هستند كه ميتوان با كشتنِ زيباشناسانه آنان، اعتماد به نفس از كف رفته را بار ديگر احيا كرد و اختلالات رواني جك را بهبود داد.
فون تريه از آن دست كارگردانهايي است كه جهان خودبسندهاش را ميسازد، جهاني بدون رستگاري و رهايي. جهاني كه در آن از انبوه جنازهها، ميتوان خانهاي ساخت و در خلوت و آرامش آن، جهان گرفتار زوال را نظاره كرد. جك به مانند قهرمانان تاريخ، از ميانمايگي گريزان است و ميل آن دارد كه همچون يك «معمار» خانهاي/جهاني يكسره تازه و زيبا بسازد؛ گو اينكه از منظر كارگردان صاحبنام اين روزهاي جهان، سرنوشت محتوم تمام برگزيدگان تاريخ، در نهايت ناكامي و سقوط است. در همان اوقات اندوهزايي كه ميانمايگان مشغول آلودن جهان و مصرف آن هستند.