عنايت سميعي منتقدي سختكوش است و سالها در ادبيات ايران حضوري فعال داشته و دارد. سميعي منتقدي منصف است كه سعي ميكند در برخورد با آثار مختلف بيشتر به نيمه پر ليوان توجه داشته باشد. عنايتالله نجديسميعي، متولد ۱۳۲۳ در رشت، محله ساغريسازان، پس از گذراندن دوره سربازي به تهران آمد و در وزارت فرهنگ و هنر پيش از انقلاب استخدام شد. او از سالهاي دهه سي به هنر و ادبيات گرايش پيدا كرد و در محافل هنري رشت حضوري فعال داشت و از دهه چهل در نشريات مطرح ايران شعر و نقد منتشر كرد، اما فعاليت اصلي و مستمرش از سالهاي پس از انقلاب آغاز شد و بهواسطه تعدد مقالات انتقادياش در مطبوعات دهه 60 به عنوان يك منتقد حرفهاي به رسميت شناخته شد. امروز از او به عنوان يكي از مهمترين منتقدان ادبي ايران ياد ميشود كه توانست با آثار انتقادياش، تاثير بسزايي در تعالي ادبيات ايران داشته باشد. سميعي در اين فرصت كوتاه از نوع نگاهش به نقدنويسي مدرن گفته و اشاراتي نيز به چگونگي رشد اين نگرش ادبي در جهان دارد.
يكي از مواردي كه هميشه براي من جالب بوده، وجهه جوانگرايي شماست. يعني اينكه توجه شما به آثار جوانها و نوشتن نقد با هدف معرفي يك پديدآورنده ادبي تازه هميشه در اولويت قرار داشته، نگاهي كه در منتقدان پيش از شما كمتر سابقه دارد. پرسش اين است كه ريشه اين جوانگرايي از كجا سرچشمه ميگيرد؟
در درجه اول بايد بگويم كه سن عقلي من با وقوع انقلاب آغاز شد چون تا پيش از انقلاب به قول معروف حفظي زندگي ميكردم و تصوري چندان عميق به مسائل نداشتم. من در اوايل دهه شصت متوجه شدم كه جوانان در عرصه ادبيات دارند كارهايي ميكنند كه قابل توجه و تحسين است. اولين چيزي كه در اين ميانه نظر من را به سوي خودش جلب كرد، اين بود كه فهميدم آن نگاه ايدئولوژيك كه در شاعران و نويسندگان متقدم وجود داشت، در ذهنيت جوان امروز محلي از اعراب ندارد. من متوجه شدم كه جوانان ميل به تجربههاي تازه در ادبيات دارند و همين امر ميل من را به پرداختن هر چه بيشتر به آنها بيشتر كرد. ميلي كه هنوز هم ادامه دارد. همانگونه كه خودتان هم اشاره كرديد، عمده تلاشم در اين مدت، نوعي ايجاد همدلي در جوانها بوده و در حد توانم سعي كردهام، حداقل سنگ پيش پاي كسي نيندازم و بكوشم كه استعداد نهفته هر فرد را به خودش گوشزد كنم. يكي از لطفهايي كه جوانترها به من دارند شايد ريشه در اين واقعيت داشته باشد كه سعي نميكنم خودم را بالاتر از كسي تصور كنم. من با جوانها دوست هستم و همان قدر كه ياد ميدهم، از آنها ياد ميگيرم. من معتقد هستم كه همه ما ناگزير از توجه به جوانها هستيم چون هيچ كودكي براي هميشه كودك نميماند و هيچ جواني براي هميشه قرار نيست با نگاه سنتي ما ايرانيها و صفاتي چون «نپخته و خام و....» مورد ارزيابي قرار گيرد.
خيليها معمولا در برخورد با آثار جوانها عكسالعملهاي متفاوتي از خود نشان ميدهند و اصولا فكر نميكنند يك جوان بتواند مثلا شعري درخشان بنويسد يا داستاني خوب خلق كند. شما در مدت همكاري فكري با جوانها تا چه اندازه دچار اين نوع نگاه شدهايد و تا چه اندازه به اميدواريتان اضافه شده است؟
در مدت فعاليت من به عنوان منتقد، دورههاي متعددي طي شده و نميتوانم مساله را خلاصه كنم و مثلا بگويم فلاني پشيمانم كرد و فلاني اميدوارم كرد. مساله به نظر من پيچيدهتر از اين حرفهاست چون طبق يك عادت ذهني مرتب در حال تجديدنظر در نوع نگاه خودم هستم و از آنجايي كه ادبيات را به شكل حرفهاي دنبال ميكنم، نميتوانم نويسندگان يا شاعران يك دوره را بر دورهاي ديگر ارجح بدانم يا برعكس. بدون تعارف بگويم كه گاهي مانند هر آدم ديگري در نگرشم نسبت به يك موضوع اشتباه هم كردهام يا اگر كار درستي هم انجام دادهام، نخواستهام كه براي هميشه به عنوان يك كار درست به آن نگاهكنم، چون هر دوره در عالم ادبيات مقتضيات خودش را دارد و گاهي لازم است خيلي سريع عبور كنيم و گاهي هم لازم است مختصر مكثي داشته باشيم. هميشه گرايشهاي مختلف ادبي را در ذهن خودم دستهبندي ميكنم و به اقتضاي زمان و نياز سراغشان ميروم و اصولا چيزي را دور نمياندازم چون انتشار يك اثر ضعيف هم ميتواند مقدمه زايش اثري درخور توجه باشد.
شما هميشه منتقد بعضي حركتهاي ادبي مانند برگزاري جشنوارهها و جوايز ادبي بودهايد. تصور من اين است كه خيلي از اين جوايز باعث نوعي موج منفي در جامعه ادبي ميشوند و مسيري انحرافي را پيش روي مخاطب قرار ميدهند. شما چطور فكر ميكنيد؟
اول اين را بگويم شاعر يا نويسندهاي كه بخواهد تحت تاثير موجهاي يك جشنواره ادبي قرار بگيرد، همان بهتر كه برود و كار ديگري را امتحان كند چون ثابت كرده مايه درستي براي نويسنده و شاعر شدن ندارد. مخالفت من با برگزاري بعضي از جوايز ادبي متعلق به امروز يا ديروز نيست، چون اعتقاد دارم اينگونه جوايز هيچ خيري به ادبيات نميرسانند و بيشتر در خدمت صنعت نشر ايفاي نقش ميكنند. ممكن است كساني هم باشند كه در اينگونه جوايز، كمي هم به مسائل ادبي توجه نشان دهند اما وجه غالب نگاه اين است كه رونق و رواج دستك و دفتر يك يا چند ناشر تضمين شود. يكي از دلايلي كه جشنوارههاي امروز ما را از نفس انداخته و مخاطب آنگونه كه بايد و شايد توجهي به آن نشان نميدهد، اين است كه سهم او در انتخابهاي ادبي رعايت نميشود و هرگاه به آثار برندگان يك جايزه ادبي مراجعه ميكند، متوجه ميشود كه انگار كسي كلاه سرش گذاشته و «خرمهره را به جاي در» به او قالب كرده است. خب، طبيعي است كه آدمي چون من كه دلش براي ادبيات ميتپد، نتواند نگاهي مثبت به رويدادهايي از اين دست داشته باشد.
تلاش شما بر اين است كه با تكيه بر مولفههاي جهاني نقد، نوعي ديگر از نگرش ادبي را در جامعه رواج بدهيد. به گمان شما جامعه ادبي ما در حال حاضر تا چه اندازه پذيرش مولفههاي نو را دارد؟
ما در جهاني زندگي ميكنيم كه نوع نگاه به هر چيز دستخوش تغييرات اساسي شده است. نگفته پيداست كه فضاي مجازي و رسانههايي از اين دست در جهان امروز عنان ذهنيت افراد را در دست گرفتهاند و در اين ميان بازنده اصلي ادبيات است. پس ادبيات هم بايد همراه با رشد تكنولوژي، فكري به حال مانايي خود بكند و در اين راه هيچ چارهاي جز همراه شدن با قافله جهاني وجود ندارد. نوع نگاهي كه پسند امروز جامعه باشد در درجه نخست بر عهده پديدآورندگان است و منتقدان هم بايد با نگاهي تيزبينانه سعي كنند سره را از ناسره تشخيص دهند و در اختيار مخاطب بگذارند. مولفههاي نقد مدرن كه امروزه در جهان وجود دارد چيزي نيست كه از عالمي ديگر آمده باشد بلكه حاصل نگاه امروز بشر به زندگي و مناسبات انساني است كه در اين ميان ادبيات و هنر حرف اول را ميزند. جهان به اين نتيجه رسيده كه بشر امروز بيش از هر دوره ديگر به ادبيات و هنر نيازمند است و طبعا نميتوان با نگرش قرن هجدهمي روح و روان او را تسخير كرد و هنرمند و اديب بايد به دنبال راهي براي گشودن روزنههاي تازه براي فهم متقابل از جامعه باشد. نقد مدرن هم تلاشش اين است كه چنين نگاهي را بسط و گسترش دهد.
خيلي از دوستان دليل افت ما در بحث نقد ادبي را افت آثار منتشر شده ميدانند و معتقدند در وضعيت كنوني اثري دندانگير توليد نميشود كه نيازمند نقد و تحليل باشد. شما اين نگاه را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
تا حد زيادي قبول دارم چون نقد و اثر ادبي پيوندي ناگسستني با هم دارند و بايد درخور مقام يكديگر حركت كنند اما اين را هم بگويم كه خيليها فكر ميكنند همه داستاننويسان و شاعران دارند از روي دست همديگر مينويسند و هيچ كس فرديت خاص خود را ندارد و بر همين اساس خواندن كتاب، بخصوص كتاب جوانها كاري است عبث. من هم معتقدم ادبيات كنوني ما ادبياتي نيست كه به عنوان مثال از دل آن «فوكو و بارت و دريدا» بيرون بيايد اما آن قدر نااميدكننده هم نيست كه دوستان ميگويند. ما در همين چند سال گذشته در زمينه داستان كوتاه به جاهايي رسيدهايم كه خيلي از كشورهاي پيشرفته هم نرسيدهاند. به نظر من در مواجهه با آثار نويسندگان داخلي بايد انصاف بيشتري به خرج بدهيم. ناديده گرفتن نويسندگاني كه گزيده آثارشان به چند زبان ديگر ترجمه شده و مورد استقبال هم قرار گرفته كاري منتقدانه نيست بلكه كاري از سر سهلانگاري و تنبلي است. من نميگويم هر كتابي كه در كشور منتشر ميشود، شاهكار است و بر همين اساس كسي كه به خود زحمت خواندن نميدهد، حق ندارد همه را به يك چوب براند. كار منتقد خواندن است و كاري جز اين ندارد و هميشه گفتهام از منتقدي كه نخوانده نقد ميكند بايد به شدت ترسيد.
پس شما زياد نااميد نيستيد؟
اصلا نااميد نيستم. نه نااميدم و نه تلخانديش. من سعي ميكنم ظرف و مظروف را در كنار هم مورد ارزيابي قرار دهم. من اميدوارم چون احساس ميكنم در وضعيت كنوني جامعه ديگر آن نگاه سلسله مراتبي حاكم نيست و درخت ادبيات با چند شاخه مشخص از نامها تعريف نميشود. نقد ادبي تاكنون توانسته اين حس را القا كند كه ديگر نميشود با ديدي افقي به ادبيات نگاه كرد و ممكن است احدالناسي در اين زمينه ماندگار نماند. حركت جوانان در عالم ادبيات دارد به سمتي ميرود كه بپذيريم هر كس به نوبه خودش ميتواند، جايگاهي كسب كند و بر اساس توان و استعداد و پشتكارش بيشتر بدرخشد يا كمتر. ديگر نامي نيست كه ما را مجبور كند از پايين به بالا نگاهش كنيم چون همه روزي مجبور هستند جايشان را به نفر بعدي بدهند.
تا آنجا كه ميدانم اوضاع خيلي از كشورهاي ديگر در افت مخاطب ادبيات بهتر از ما نيست. شما هم در اين رابطه مطالعههايي داشتهايد و آيا وضعيت ادبيات اين قدر بد است؟
هجوم تكنولوژي كه در بالا به آن اشاره كردم مشكلي است جهاني و مختص يك كشور و دو كشور نيست. تا آنجايي كه من مطالعه كردهام بعد از دهه هشتاد كمتر نويسنده و شاعري شاخص در جهان ظهور كرده است. به هر شكل جامعه ما و جوامع ديگر مانند حلقههاي يك زنجير به هم پيوستهاند و جدا از هم نيستند. خيلي از دوستان فكر ميكنند كه در جهان كنوني مردم ديگر كشورها در صف خريد كتاب ايستادهاند اما آمارها خلاف اين را نشان ميدهد و مثلا در كشوري چون امريكا آمار كتابهاي اصولي بسيار پايينتر از آمار كتابهاي عامهپسند است. البته اين حرفها صرفا حرفهاي من نيست و به نقل از شاهدان عيني و ترجمه نظريات كارشناسان گفته ميشود. خلاصه اينكه كتاب و كتابخواني به مهجوريتي مثالزدني دچار شده و اين مهجوريت مختص يك يا دو كشور نيست.
عمده تاكيد شما بر داشتههاي ادبي ماست و شما اعتقاد داريد كه در حال حاضر با وضعيتي مناسبتر از گذشته به سر ميبريم. پرسش من اين است كه اگر وضعيت مناسب است، پس چرا هنوز چاپ كتابهاي ما در حد پانصد نسخه و هزار نسخه است؟
ببينيد! خودتان هم ميدانيد كه آب ادبيات در حال حاضر گلآلود است و تا رسيدن به مرزي كه مورد نظر بنده و شماست، راه درازي داريم. اگر كتاب خوانده نميشود بايد به دنبال علل آن باشيم و از منظر آسيبشناسي با اين قضيه برخورد كنيم. خوانده نشدن كتاب دليل اين نيست كه ما نويسنده يا شاعر خوب نداريم. حرف من اين است كه تواناييهاي ادبي كه امروز شاهدش هستيم را نميتوان منكر شد. شما ببينيد كه امروزه در حوزه نقد ادبي ما افرادي چون شهريار وقفيپور و پويا رفوئي و مشيتعلايي و مرحوم فتحالله بينياز وجود داشته و دارند. چهرههايي كه تا پيش از اين ادبيات ما از وجودشان بيبهره بوده. ادبيات حوزه انصاف است و به هر زحمتي كه در اين باره كشيده ميشود هم بايد به ديده انصاف بنگريم. من شيوهام اين است كه محبانه با پديدههاي ادبي برخورد ميكنم چون اعتقاد دارم انتشار يك شعر يا داستان خوب به نوعي نگهباني منصفانه از سوي منتقدان نيازمند است. برخوردهاي حذفي و اينكه همه چيز را از زاويه ديد تلخنگر خود ببينيم، چندان جايي در ادبيات امروز ندارد. نكته ديگر اين است كه شعر و داستان ما در همين چند ساله اخير از حيث صناعت و نوع نگاه به رويدادهاي پيرامون زندگي واقعا سابقه نداشته است تا جايي كه من هميشه ميگويم رنسانسي در اين زمينه اتفاق افتاده كه حاصلش را با كمي سختگيري به خود و مطالعه بيشتر ميتوان درك و دريافت كرد. البته اين حرف را قبول دارم كه با اين همه كار هنوز در ابتداي كار هستيم اما هرگز نميتوانم تلخ نگاه كنم و طلاي ديگران را كاه جلوه بدهم.
دليل موفقيت منتقداني كه نام برديد، چيست و چرا فكر ميكنيد وجودشان براي ادبيات امروز لازم است؟
دليلش اين است كه آنها نقد ادبي را با تكيه بر مولفههاي جهان ادبيات امروز دنبال ميكنند. نقد ادبي امروز ديگر دغدغه اين را ندارد كه مثلا به بلند يا كوتاه بودن يك شعر و داستان يا نشستن يا ننشستن يك كلمه در اينجا و آنجا كار داشته باشد. نقد ادبي امروز ريشهها را واكاوي ميكند و پيوندي ناگسستني با فلسفه و علم كلام دارد. نقدي كه توسط منتقدي برآمده از ذهنيت مدرن نوشته ميشود، داراي نگاهي پليفونيك و همهجانبهنگر است. موضوعي كه در جهان متكثر امروز جزو لازمههاي برخورد درست با مقوله ادبيات است. همانگونه كه در بالا گفتم، قرار نيست از اين پس با چند نفر خاص به عنوان ستون خيمه ادبيات سروكار داشته باشيم.
در مدت فعاليت من به عنوان منتقد، دورههاي متعددي طي شده و نميتوانم مساله را خلاصه كنم و مثلا بگويم فلاني پشيمانم كرد و فلاني اميدوارم كرد. مساله به نظر من پيچيدهتر از اين حرفهاست چون طبق يك عادت ذهني مرتب در حال تجديدنظر در نوع نگاه خودم هستم و از آنجايي كه ادبيات را به شكل حرفهاي دنبال ميكنم، نميتوانم نويسندگان يا شاعران يك دوره را بر دورهاي ديگر ارجح بدانم يا برعكس. بدون تعارف بگويم كه گاهي مانند هر آدم ديگري در نگرشم نسبت به يك موضوع اشتباه هم كردهام