مري اوليور، برنده جايزه پوليتزر درگذشت
83 سالگي غمانگيز خانم اوليور
بهار سرلك
مري اوليور، شاعر برنده جايزه پوليتزر كه قصيدههاي شورانگيزش براي طبيعت و حياتوحش نام او را زبانزد خاص و عام كرد در 83 سالگي درگذشت. به گزارش گاردين؛ بيل رِيچبلوم، كارگزار ادبي اين شاعر پنجشنبه خبر درگذشت او را اعلام كرد.
اوليور كه پديدآورنده بيش از 15 مجموعه شعر و مقاله بود قطعاتي موجز و بيواسطهاي را سراييد كه در آنها به ستايش زندگي صحرايي ميپرداخت و حرص و آز، غارتگري و جنايتهاي انساني را خوار ميشمرد. يكي از محبوبترين صفتهاي او «تمامعيار» بود و به ندرت آن را به انسانها نسبت ميداد. جغدها و پروانهها، قورباغهها و اردكها، تغييرات فصلي، خورشيد و ستارهها، الهههايش بودند. اوليور همانند قهرمان زندگياش والت ويتمن كه او را برادر نداشتهاش ميدانست، فقط به مشاهده قارچهايي كه زير توفان و باران رشد ميكردند يا جغدي كه از روي شاخهاي سياه ناله ميكرد، نميپرداخت و براي شناخت آنها و يكي شدن با آنچه ميديد، سر از پا نميشناخت. مجموعه كتابهاي شعر او شامل «كاج سفيد» و «باد غربي» و آنتولوژي «سرسپردگيها» ميشود. جايزه پوليتزر سال 1984 او را براي سرودن مجموعه اشعار «آمريكايي بدوي» و كتاب ملي آمريكا در سال 1992 براي مجموعه «اشعار جديد و گزيده»اش تقدير كردند. سال 1998 جايزه يك عمر دستاورد ادبي «Lannan» به اوليور اهدا شد. طرفداران او اقشار گوناگوني را تشكيل ميدهند؛ از استنلي كونيتز و ريتا داوِ شاعر تا هيلاري كلينتون و لورا بوش.
استفن دوبينز، شاعر و رماننويس آمريكايي در ستايش شاعرانگي اوليور در نيويورك تايمز نوشت: «معدود شاعراني هستند كه در اشعارشان كمتر از مري اوليور به مسائل بشري ميپردازند اما جالبتر اينكه چند شاعر انگشتشمار آنقدري پيش ميروند كه بخواهند در اين امر ياريمان كنند.»
اوليور در دانشگاه دولتي اوهايو و كالج واسر تحصيل كرد اما هرگز از اين دو موسسه فارغالتحصيل نشد و بعدها نظام آموزشي را «مجموعهاي از قطعيتهاي از پيش تعيينشده» ناميد. خودش در دانشگاه Case Western Reserve و كالج بنينگتون تدريس كرد و بخش اعظم محتواي درس را به كودكي و چشماندازهاي اطراف پروانيستاون اختصاص داد.
طي مصاحبهاي كه ماريا شريور در سال 2011 براي مجله «او، اپرا وينفري» انجام داد، اوليور گفته بود: «اميدوار نيستم كه زمين به همان شكل دوران بچگيام باقي بماند. تا به امروز كه تغييرات شگرفي كرده است. اما فكر ميكنم وقتي ارتباطمان با دنياي طبيعي قطع ميشود، مايليم حيوان بودنمان را فراموش كنيم و نيازمان به زمين را از ياد ببريم. اگر ارزش مانايي داشته باشم به اين دليل است كه كوشيدهام در ذهن مردم حك كنم زمين ميبايد به چه شكل باشد.»
گاهي اوليور ميرايي را موضوع نوشتنش ميكرد كه آن را با حس حقشناسي و تكامل روي كاغذ ميآورد. در «دايرهها» خودش را «گنجايش»ي ميداند كه براي هميشه زنده نيست يا ديدهها و باورهايش «پر شده» است.