راز ماندگاري شيعه
علياصغر شعردوست
هر كس كه گام به خاك پرفيض مدينه گذاشته باشد خواهناخواه نام مبارك فاطمه(س) در گوشش طنينانداز شده است؛ گويا گمگشتي مزار زهراي اطهر(س) همچون دردي جانكاه بر پيكر تمام عاشقاني است كه پاي به سرزمين وحي ميگذارند. مدينه مدفن پيامبر بزرگي است كه كائنات به خاطر وجود مبارك او خلق شده است. چهار امام معصوم (ع) و دهها انسان بزرگ كه هريك منزلتي جليل و جاودان نزد حق تعالي دارند، سر در آن خاك پر گهر دارند. اما گويي مدفن ناپيداي «ام ابيها» حال و هوايي ديگر به آن شهر غريب بخشيده است و براي كساني كه به مدينه رفتهاند و نيز براي تمام شيعيان و مسلمانان سوالي بي پاسخ را طرح ميكند. به راستي راز اينكه آرامگاه بزرگترين بانوي عالم بر عاشقان طريق الهي ناپيداست چيست؟ چرا هيچكس جز فرزند غايب او (عج) از اين راز بزرگ آگاه نيست و چگونه است كه در 14 قرن گذشته هيچ كس نتوانسته است اين گره جانسوز را بگشايد؟ فاطمه (س) دردهاي خفته در گلوي شيعه است؛ و مشهد نايافته او سرنوشت دردناكي است كه هزار و چهارصد سال است شاهد آن هستيم. ابرهاي فتنهاي كه پيدرپي ميرسند و جز مصيبت و درد و رنج و بي عدالتي چيزي نثار گستره خاك نميكنند. فاطمه(س) تجسم همه رنجهاي نگفتني است و آههاي در گلو حبس شده. سلام بر تو اي روح بزرگ كه در اين روزگار ما بيش از همه به تو و شناخت تو محتاجيم، اي زهراي مرضيه (س) سلام بر تو اي دخت رسول كه معيار پاكي و ايثار و مقاومت و حقجويي هستي و سلام بر تو كه نشانه احترام و تكريم اسلام و پيامبر اسلام نسبت به زن هستي، اي دلسوختهترين مادر جهان.
قدكان بعدك ابناء و هنبثه
لو كنت شاهدها لم تكثرالخطب
نا فقدناك فقدالارض و ابلها
و اختل قوم فاشهدهم و لاتغب
مورخان نوشتهاند كه اين دو بيت را در واپسين ايام حيات پربركتش در حالي كه روي به مضجع شريف حضرت رسول داشت قرائت كرد. اين دو بيت در واقع صورتي ديگر از كلام معصوم است كه در آخرين روزهاي زندگياش هشدار ميداد كه پس از اين، ابرهاي سياه فتنه يكي پس از ديگري از راه ميرسد.
بدين سخنان، هم امت خويش را در چشم تاريخ مينشاند كه چگونه بناي جامعهاي را كه با مجاهدت پيريزي كرده بود، سنتهاي جاهلي دستخوش حوادث قرار ميدهد و هستي مومنان را در معرض آسيب. اما در ميان خانواده پيامدار وحي نقش حضرت فاطمه(س) از چنان برجستگي و عظمتي برخوردار است كه ميتواند انعكاسدهنده تمامي توجهات حضرت رسول (ص) به حضرت صديقه (س) باشد. زاده شدن در خانهاي كه در زير بارش باران وحي بود، قدكشيدن در هواي توحيد، پيمان زندگي بستن با مردي كه تمامي ارزشهاي برتر انساني در وجودش متجلي است، حضرت فاطمه (س) را يكي از محورهاي اساسي درك اسلام و شيعه قرار داده است. سختيهاي جانكاه دوران اقامت در مكه و همراهي و همدلي با رسول وحي و مهاجرت به مدينه براي پيريزي جامعهاي از آن دست كه اسلامي ميخواهد و زندگي مشترك با علي(ع)، حضرت صديقه(س) را تجسم عيني زني كرد كه مكتب بايد پرورش ميداد. زندگي حضرت فاطمه (س) به تمامي درس است. در جامعهاي كه زن در خلقت زيادت بود، دختركي تازه قدكشيده كانون توجه پيامبري شد كه در اين جامعه متصلب قرار بود تحولي جدي و عميق ايجاد كند. روسياهي دختر بودن فرزند، پدران را آواره بيابانها ميكرد و دختران را به سياهي گور ميكشاند. در چنين جامعهاي تمامي توجه حضرت رسول (ص) به فاطمه بود تا اسوهاي حسنه از خويش به جاي گذارد كه در تمامي عصرها و نسلها درس آموز باشد و شيوه رفتار حضرتش با ام ابيها براي آنان كه زن را به هيچ ميشمردند عبرتانگيز باشد. در زمانه ما كه هنگامه توفانهاي دهشتناكي است كه از شرق و غرب وزيدن آغاز كرده و هويت ما را در معرض آسيب قرار داده و بيش از همه زنان از اين بلواي آتشخيز زيان ميبينند، حيات و ممات فاطمه چون سراج منيري است كه ميتواند براي زنان و مردان ما در صحراي سرگشتگي پيش رو، راهنماي وادي رستگاري باشد. رسول بزرگ رضا و نارضايي خويش را به رضا و نارضايي فاطمه پيوند زد تا فاطمه را نمونه عالي بشر معرفي كند؛ صرف نظر از جنسيت، آن هم در جامعهاي كه تمامي حقوق اجتماعي را جنسيت تعيين ميكرد. پس از وفات پدر بزرگوارش، فدك و مساله جانشيني حضرت رسول (ص)، حضرت فاطمه(س) را مجددا به عرصه انقلاب بزرگي كه پدر بزرگوارش معمار آن بود كشاند تا نشان دهد كه در اداره امور اجتماع، زنان دوشادوش مردان حركت ميكنند.