آمز همه كار انجام داد تا سلامه را قانع سازد كه «ما به دنبال آن نيستيم كه سازمانش را بگيريم. بلكه بر عكس اعتقاداتش، ما يك گروه عملياتي مانند گروه او نيستيم.»
او همچنين مدام به او اطمينان ميداد تا ارتباط با خودش را زنده نگه دارد:«دوستان ما بهتر است بدانند كه او هنوز دوستاني در ردههاي بالا دارد كه هدفش را هم دوست دارند.»
تنها نقطهاي كه آمز حاضر به حذف سلامه ميشد احتمالا آن بود كه سپتامبر سياه در ايالات متحده دست به عمليات بزند:«فعاليتهاي او در اروپا كه به طور كامل مستند است و برنامههايش در قلمرو ما كه به طور كامل از آن هم مطلع هستيم اما اينها تنها نقاطي هستند كه ما با عمليات در آنها موافق نيستيم و به طور قطع جواب خواهيم داد كه باعث شرمندگي سازمانش خواهد
شد.»
به بيان ديگر تا زماني كه سلامه مراقب باشد كه به امريكاييها آسيب وارد نكند يا در خاك امريكا عمليات نكند او ميتوانست بدون ترس از انتقام ايالات متحده به حمله عليه اهداف ديگر ادامه دهد. آمز حتي پيشنهاد بالاتري هم داد «من ميتوانم در صورتي كه او تمايل داشته باشد ترتيب سفري امن به هر نقطهاي از اروپا را بدهم.»
در سوم نوامبر سال 1973 از طريق واسطه آمز- سلامه، ميان معاون سيا، ورنون والترز و مقامات عاليرتبه فتح نشستي در رباط مراكش ترتيب داده شد. دركي كه ميان آمز و سلامه وجود داشت يك موقعيت رسمي پيدا كرد و آن اينكه فتح به امريكاييها صدمه نخواهد زد و كانال مخفي ارتباط همچنان باز بماند.
در سال 1974 و زماني كه سلامه همراه عرفات به مجمع عمومي سازمان ملل در نيويورك رفت، آمز حضور نداشت اما ديدارها و نشستها را در والدورف آستوريا سازماندهي و ترتيب داد. دومينيك در اين باره گفت:«ما او را ميديديم كه عرفات را در نيويورك اسكورت ميكرد.» اين توهين بود، آزاردهنده بود، «انگار انگشت در چشمان ما كرده بودند.»
سلامه به عنوان فرستاده عرفات سعي كرد تا امريكاييها، ساف را به عنوان تنها نماينده فلسطينيها به رسميت بشناسند. با اينكه اين اتفاق نيفتاد اما از نگاه عرفات، همين بودن كانال يك دستاورد مهم محسوب ميشد. سلامه در مقابل به آمز با انواع اطلاعات درباره پيشرفتهايي كه در لبنان و ساف رخ ميداد و تلاشهايي كه رقباي ساف براي ضربه زدن به ايالات متحده ميكردند، كمك ميكرد.
يك دوستي عميقي بين آمز و سلامه شكل گرفت كه با توجه به بالا رفتن مقام آمز در آژانس سيا، اين دوستي به تدريج بر تمايل دولت ايالات متحده به سمت ساف هم اثرگذار بود.
بعد از شروع جنگ داخلي در لبنان كه در سال 1975 به وقوع پيوست و بيروت را به يك منطقه جنگي تبديل كرد، سلامه افراد خودش را براي محافظت از سفارت امريكا مستقر كرد.
اسراييليها اين روند را نگاه ميكردند و از غضب دندانهايشان را به هم فشار ميدادند.
با آنكه امريكاييها موضع تند انتقادي را به سمت اسراييل داشتند اما ارتباط آمز با سلامه يك ارتباط ابداعي شخصي يا يك عمل خودسر نبود. در واقع اين يك پروژهاي با اولويت بالا در تمامي مجموعه سيا بود. در اواخر سال 1976 جورج دبليو بوش، مدير سيا از طريق آمز يك دعوتنامه رسمي براي سلامه فرستاد تا به لانگلي برود.
اين ديدار كه در ژانويه سال 1977 روي داد، تركيبي از كار و تفريح بود به طوري كه سلامه به آمز گفت كه او «واقعا به يك تعطيلات نياز دارد»- او به تازگي با دختر شايسته جهان كه ملكه زيبايي لبنان به نام جورجيا ريتزك بود، ازدواج كرده بود و ميخواست روياي همسرش را كه ماه عسلشان را در هاوايي و ديسني لند بگذرانند، محقق كند. آمز قول اين كار را داده بود.
سيا ترتيب سفر را داده بود و يك مقام عاليرتبه هم اين زوج را هر جا كه ميخواستند بروند از جمله تمامي پاركهاي ديدني كاليفرنيا، اسكورت ميكرد. ريتسك واقعا لذت ميبرد. سلامه از ديسني لند متنفر بود اما از هديهاي كه از افسر عملياتي سيا، آلن ولف گرفته بود كه يك جا اسلحهاي چرمي بود، بسيار خوشحال بود.
چارلز ويورلي، اسكورت سيا، اين ديدار را اينگونه به خاطر دارد:«تمام كاري كه او [سلامه] ميخواست انجام دهد اين بود كه صدف بخورد.»
به خاطر رابطهاي كه ميان جامعه اطلاعاتي اسراييل و امريكا وجود داشت و به خاطر وابستگي اسراييل به ايالات متحده، موساد از هر گونه عمليات در خاك امريكا خودداري كرده بود. سلامه ميدانست كه هيچ خطري او را تهديد نميكند.
اين به معناي آن بود كه زوج يك تعطيلات واقعي داشتند بدون محافظي كه در مسيرشان قرار بگيرد.
توضيح: استفاده از واژه تروريستهاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است،
نه اعتقاد مترجم و روزنامه.